خانم آيوازوا ، به نظر میرسد که امروزه با توجه به فرآیندهایی که در جهان به وقوع میپیوندند، مسئله" زنان و سياست" در درجه بالايی از اهميت قرارگرفته است. زنان فعالانه وارد ساختارهای قدرت میشوند و از اين طريق جامعه را صبورتر و باثباتتر میکنند. در روسيه اما، واقعيت اینچنین است که علیرغم وجود تعداد بسيار بالای رأیدهندگان و فعالين زن، هیچچیزی تغيير نمیکند؛ علت در کجاست؟ آيا اين همان ويژگی روسی است؟
س. آيوازوا: اين موضوع از دو بخش تشکيل میشود. بخش اول – تعداد زنان است در ساختار قدرت؛ و بخش دوم – " زن در دستور کار روز" بهمثابه يک سمتگیری اجتماعی، است. اغلب با اين مسئله مواجه میشویم که زنان پس از ورود به ساختار قدرت، در جهت در دستور روز قرار دادن مسئله زن، نه گامی برمیدارند، و نه تمايلی به اين موضوع نشان میدهند، ضمن آنکه همه جهان، شیفتهشان هم هستند . مانند مارگارت تا چر "بانوی آهنين" . سياستی که توسط وی بهپیش برده میشد در نهاد، سياستی بود مردانه. در مقابل، اما تونی بلر نمونهای است از رفتار سیاسی کاملاً متفاوت. در طول مدت نخستوزیری او، دوسوم کودکان در انگلستان از امکان کودکستان مجانی برخوردار گشتند. در مقايسه با همه اقداماتی که در جهت افزايش ميزان زادوولد و مبارزه با فقر صورت میگیرند، اين اقدام، دست آورد عظيمی بهحساب میآید. در سال جاری در انگلستان قانون جديد جنسی به اجرا گذاشته میشود که اين نیز به برکت فشار وارده از جانب بلر صورت میگیرد. بر اساس اين قانون، در وزارتخانهها و مؤسسات دولتی تمامی تصميمات میبایست با در نظر گرفتن حد تأثیر آن بر زندگی زنان جامعه بهمثابه ضربهپذیرترین ساختار اجتماعی، اخذ گردند. در همين رابطه در همه وزارتخانهها گروههای کارشناسی ويژه به وجود آمدهاند.
کشور ما بر طبق قانون اساسی ، دارای حکومتی اجتماعی است؛ اما قدرت سياسی هیچگونه احساس مسئوليتی در قبال وظايف اجتماعیاش از خود نشان نمیدهد. تنها همين چند وقت پيش بود که بالاخره مسئله " سرمایههای مادرانه" در دستور قرار گرفت. ازاینپس کمکخرج در قبال مراقبت از فرزندان نهفقط به مادر، بلکه به پدر و حتی پدربزرگ و مادربزرگ نيز تعلق میگیرد.
از صحبتهای شما اين نتيجه گرفته میشود که هرگاه در ساختار قدرت ، زنان مسئول پرداختن به مسائل اجتماعی میشوند، هیچگونه تغيير جدی ، صورت نمیگیرد مگر آنکه مردی اين مسئوليت را بر عهده بگيرد.
س. آيوازوا: در جامعه سنتی، جامعهای که اکثراً درگیر کشاورزی بودند، زنان در محدوده اقتصاد خانواده در فعالیت بودند؛ هم درکشت و زرع مشغول بودند وهم به کار فکری میپرداختند. آنها هم وظيفه تربيت فرزندان و هم مسئوليت تر و خشککردن و رسيدگی به والدين سالمند و يا زمینگیرشان را بر عهده داشتند، و غيره. پس از کودتای صنعتی، که آنها در عمل درگير با توليد صنعتی گرديدند، برايشان انجام همه اين وظايف مشکل گرديد. در اين مرحله بود که سازمانهای اجتماعی زنان به وجود آمدند و از حکومتها خواستند که در قبال استفاده از نيروی کار زنان، وظيفه توجه و مراقبت از کودکان، و والدين سالمند و زمینگیر را بر عهده بگيرند. از اين به بعد بود که تعداد شیرخوارگاهها، کودکستانها و مدارس و خانههای سالمندان رو به افزايش گذاشتند. میخواهم یکبار ديگر اين را تکرار کنم که در دستور روز قرار گرفتن مسئله زن، در بسياری از عرصهها همان چيزی است که ما به آن عملکرد اجتماعی حکومت، نام میدهیم.
دليل اینهمه تلاش که در کشورهای پيشرفته برای حضور يافتن زنان در ساختارهای قدرت، به عمل میآیند را در چه میبینید؟
س. آيوازوا: مردها در اغلب موارد بهمنظور حل اين و يا آن مسئله ، تمايل به استفاده از روشهای خشونتآمیز دارند؛ زنان اما، تمايل بسيار به ديالوگ و تفاهم دارند. زنان با مسائل و مشکلات جاری در زندگی روزمره، و يا به ديگر سخن، مجموعهای از مشکلات اجتماعی، نزدیکتر هستند. نظر من اين است: اگر خواهان ثبات در جامعه و اعتماد به فردا هستيد، به زنان رأی بدهيد.
رأی داديم. تا آنجا که يادم است ، حزبی بود به نام "زنان روسيه"، که در انتخابات، فقط به برکت نامش ٧ درصد آرای رأیدهندگان را به دست آورد. خوب اکنون اين حزب کجا است؟
س. آيوازوا: " زنان روسيه " در انتخابات آخر سال١٩٩٣، پس از به توپ بسته شدن «عمارت سفيد» (اين ساختمانی بود که در زمان شوروی به شورای وزيران تعلق داشت و پس از فروپاشی شوروی تا مدتی ساختمان پارلمان روسيه بود. چون اين عمارت سفید رنگ است به عمارت سفيد شهرت دارد . به توپ بسته شدن آن نيز به دستور مستقيم بوريس يلتسين، رئیسجمهور وقت روسيه صورت گرفت- مترجم ) ، که رد پای بسيار عميقی در خاطره مردم بر جای گذاشت، به دومای دولتی راه يافت. رأیدهندگان در جستجوی نيرويی بودند آرامبخش و با چهرهای مادرانه. آنها در انتخابات نه به مدل زن امروزی و مدرن، بلکه به" زن- مادر" رأی دادند تا شايد کشور از تهديد خطر جنگ داخلی در امان بماند. ناگفته نماند که اين فراکسيون پارلمانی توانست برخی کارها نیز انجام دهد. در آن زمان تحت تأثیر اين فراکسيون، قانون جديد خانواده به تصويب رسيد، که در آن بهطور مشخص تأکید بر مسئوليت برابر پدر و مادر در قبال تربيت فرزندان، صورت گرفته بود. تحتفشارهای " زنان روسيه " در رابطه با قانون مسکن يک تصحيح بسيار اساسی صورت پذيرفت، بدين گونه که به هنگام عقد هرگونه قرارداد حتماً میبایست که حقوق کودک در نظر گرفته میشد. متأسفانه قانون مسکن کنونی، اين بخش ديگر وجود ندارد. مرد- بهمثابه صاحب آپارتمان، میتواند بهآسانی همسر را که از او طلاق گرفته است را به همراه فرزند از خانه بيرون بیندازد. نمونههایی از اين قبيل بسيارند، فقط یکچیز را بگويم و آن اينکه در زمان حضور اين فراکسيون در دومای دولتی، بهوضوح شاهد آن بوديم که در پارلمان تلاش برای سمتگیری اجتماعی دادن به سياست، صورت میگیرد.
چرا اين فراکسيون از هم پاشيد؟
س. آيوازوا: در اينجا نقش اصلی را حسابگری دقيق سياست مردانه ايفا نمود. فشار بسيار سنگينی بر اين فراکسيون وارد آمد. بدين گونه که گفته میشد: " آخر مگر میشود که يک حزب سياسی تنها بر اساس جنسيت تشکيل شود." و يا اینکه : " اگر در ديگر فراکسیونهای پارلمان نيز نماينده زن وجود دارد پس فراکسيون زنان در دوما را لازم نداريم." افکاری از اين نوع با شدت تمام چه در راهروهای پارلمان و چه در رسانههای عمومی تبليغ و تقويت میشدند. در انتخابات سال١٩٩٥ در ليست انتخاباتی تمامی احزاب سياسی سه نفر اول زن بودند، و با اين حرکت، بهاصطلاح میخواستند برابری حقوق را رعايت نمايند.
بيشترين مخالفتها با "زنان روسيه" از جانب چه کسانی صورت گرفت؟
س. آيوازوا: همه نيروهای سياسی در ابراز مخالفتها نقش داشتند . به همين دليل "زنان روسيه" پس از انتخابات دچار انشعاب گرديد؛ يکی "اتحاديه زنان روسيه" و ديگری"جنبش زنان روسيه". وجود دو تشکيلات با خصوصيات بسيار مشابه به يکديگر، موجب سردرگمی در بين رأیدهندگان در انتخابات سال ۱۹۹۹ گرديد. در اين انتخابات" جنبش زنان روسيه" به حزب " وطن" لوژکف ( لوژکف شهردار سابق شهر مسکو بود- مترجم) پيوست و "اتحاد زنان روسيه" با حفظ استقلال خويش فقط ۲% آرا به دست آورد. در انتخابات سال ۲۰۰۳ برای نخستين بار، هیچیک از سازمانهای زنان شرکت نداشتند. به دیگر سخن، در طول ۱۰ سال حيات پارلمانیمان( منظور در فاصله سالهای ۲۰۰۳ -۱۹۹۳ است- مترجم) در عمل، حذف جنبش سياسی زنان صورت پذيرفت.
وضعيت آماری تعداد نمايندگان زن در دومای دولتی کنونی چگونه است؟
س.آيوازوا: پاسخ را با دادن برخی آمارها آغاز میکنم؛ تعداد نمايندگان زن در پارلمانهای ۱۵ کشور بسیار پيشرفته جهان بین ۳۰ تا ۴۰ درصد در نوسان است. در ۱۶کشور که عقبماندهترین در جهانند، از ۱ تا ۵ درصد نمايندگان، زن هستند. در روسيه اين رقم به ۱۰ درصد میرسد. ما هنوز حتی از ميانگين سطح جهانی نيز که بين ۱۵ تا ۱۶ است نيز به دور هستيم. واضح است که اين برای کشوری که در سال ۱۹۱۷ زنانش حق رأی به دست آوردند، و ۲۰ سال پسازآن، ايده سهمیهبندی بهمنظور حضور نمايندگان زن در پارلمان را به اجرا گذاشتند، بسيار ناخوشايند است.
مگر نه اين است که ما نخستين پويندگان راهی بوديم که اينک بهعنوان سهميه جنسی در پارلمان کشورهای اسکانديناوی به کار گرفته میشود؟
س.آيوازوا: اين ايده برای نخستين بار توسط استالين و در دهه ۳۰ مطرح گرديد. دستورالعمل شفاهی وی اینگونه بود که: "بايد که سهميه جداگانهای برای کارگران، دهقانان و زنان، مقرر گردد. ضمن آنکه زنان میتوانستند هم جزو کارگران و هم دهقانان نيز باشند. آنانی که از طريق سهمیهبندی انتخابشده بودند، در نشستهای شورای عالی هم چون دکور در اين ارگان عالی قدرت حضور بیتأثیری داشتند. در ترکيب کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی (ح.ک.ا.ش.)، که قدرت واقعی در اختيارش بود، تقریباً میتوان گفت که زنان حضوری نداشتند. در اوج شکوفايی سوسياليسم در سالهای ۱۹۶۷- ۱۹۶۶ در ترکیب عمومی جمعيت کشور، ۴۶ % مردان بودند و ۵۴ % زنان؛ ضمن آنکه در ترکيب اعضای حزب ۷۹ % مرد و۲۱% زن بودند. در کميته مرکزی ۹۷ % مرد بودند و ۳ % زن. هيئت سياسی و دبیرخانه کميته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی ۱۰۰% مردانه بودند. واضح است که اين دوره،دوره سیاستهای مردانه بود؛ دوره تسخير فضا، پروژههای عظيم و آزمایشهای هستهای. میتوان گفت که در اين دوره تقریباً هیچگونه توجهی به سياست اجتماعی، زادوولد و تربيت کودکان، معلولين و سالمندان، صورت نمیگرفت.
مدتهاست که در کشورهای غربی، زنان به اين نتيجه رسیدهاند که شرط رسيدن به يک سياست اجتماعی، شرکت فعال خود آنان در سياست است. پس چرا زنان ما به اين نتيجه نرسیدهاند؟
س. آيوازوا: دليلش اين است که به زنان ما اینطور تلقين کرده بودند که کشور ما عادلترین و سمتگیری حکومت ما در درجه بالايی از سمتگیری اجتماعی قرار دارد. در طول سالهای حکومت شوروی، الگوهای جانسختی ساختهشده بودند که فقط اين روزها شاهد شکستن آنها هستيم. اگر از زنان ما پرسيده شود که آيا آنها وجود نابرابری جنسی را احساس میکنند يا نه؛ اکثریتقریببهاتفاق خواند گفت: نه. زن در کشورهای غربی در پاسخ به اين سؤال خواهد گفت: " بله، زيرا که تعداد کمی از ما در سياست هستند." در آنجا عملکرد الگو بدين گونه است که زنان خود را دارای حقوق برابر با مردان ارزيابی میکنند و اینکه حضور آنان در ساختارهای قدرت، چيزی را تغيير نمیدهد.
برای پيشبرد سياست مردانه، و برای حفظ وضعيت سهمیهبندی، تلاش میشود که چنين الگوهايی حفظ گردند. بهراستیکه امروزه سياست، سود دهترین بازار کار بهحساب میآید. و "شغل"هايی از اين قبيل، بيشترين امکان را فراهم میسازند که شخص وارد دادوستد گردد و با استفاده از امکانات ويژه پولهای کلان به جيب بزند، و به هیچکس پاسخگو نباشد؛ ضمن آنکه حق بازنشستگی خوبی هم در انتظارش خواهد بود. اين آنچنان عرصهای است از بازار کار که حد بسيار بالايی از رقابت در آن در جریان است.
حتی بالاتر از تجارت؟
س.آيوازوا: در اصل اين هردو عرصه بر هم انطباق دارند. در ردههای بالای تجارت نیز مردها قرار دارند. در روسيه، زنان ۴۰% دادوستد کوچک و متوسط را عهدهدار هستند؛ در تجارت کلان به نظر میرسد که ما فقط يک بانوی کلان تاجر داريم، که خانم يلنا باتورينا، همسر لوژکف (شهردار سابق مسکو- مترجم) است. در بين مديران درجه اول نيز۱۰% زن هستند؛ ضمن آن که اين زنان علیرغم انجام وظايف مشابه با مردان همرده خود، به ميزان ۴۰ % کمتر از مردان، حقوق دريافت میکنند.
مردان تلاش میکنند که از ورود زنان به عرصه سودآور و خوشايندی که در آن قرار دارند، جلوگيری نمايند. در جهت رسيدن به اين هدف نيز از ۳ افسانه استفاده میکنند. افسانه نخست: زنان خودشان نمیخواهند که وارد سياست بشوند؛ و اگر هم پا به ميدان سياست بگذارند، توانايی رسيدن به مقامات رهبری را ندارند. ميزان نادرست بودن اين افسانه با نگاهی به ارگانهای محلی قدرت که حضور زنان در آنها ۴۵% است، و از هيچ امتياز ویژهای نيز برخوردار نيستند، به دست میآید. اين ارگانهای محلی قدرت، وظيفه پرداختن به مشکلات روزانه مردم را بر عهدهدارند.
يعنی اینکه مردان به زنا ن اجازه میدهند که درجاهایی که کار بسياراست و حقوق ناچيز، فعاليت کنند.
س. آيوازوا: دقیقاً همینطور است. کافی است که نگاهی بیندازیم به يک ارگان بالاتر، يعنی مجلس قانونگذاری ايالتی، در آنجا نسبت حضور زنان از ۱۰درصد بالاتر نيست؛ در سطح فدرال نيز به همینگونه است. دليلش هم اين است که در اين سطوح هم امتيازات وجود دارند و هم بودجه، که اين آخری را میتوان به نفع خويش تقسيم نمود. در چنين سطحی است که رقابت سختی آغاز میشود.
افسانه دوم: رأیدهندگان به زنان رأی نمیدهند، اصلاً زنان به زنان رأی نمیدهند؛ که اين یاوهای بيش نيست. در ميان کسانی که به "زنان روسيه" رأی دادند، ۸۰% زن بودند. و بهطور کل آمار حکايت از آن دارد که مابين زنانی که در انتخابات شرکت میکنند و زنانی که انتخاب میشوند تناسب يکسانی وجود دارد. اساسیترین مشکل زنان، قرار گرفتن در فهرست انتخاباتی است. در اینجاست که نه برابر حقوقی موهوم، بلکه نرمهای واقعی هستند که بايد عمل نمايند.
يا برابر حقوقی و يا سهميه، يکی از اين دو را بايد انتخاب نمود.
س.آيوازوا: نه خير احتياجی به انتخاب نيست. در سال ۲۰۰۵ قانون جديدی به تصويب رسيد که بر اساس آن در انتخابات ارگانهای قدرت، سيستم تناسبی به کار گرفته میشود؛ يعنی اینکه ازاینپس در انتخابات، نه چهرههای سياسی منفرد، بلکه احزاب شرکت خواهند نمود. اما در همه کشورهايی که از سیستم تناسبی انتخاب نمايندگان استفاده میکنند، در قانون انتخابات بند تکميلی الزامی در رابطه با جنس گنجاندهاند که بر اساس آن در ليست انتخاباتی هر حزبی درصد معينی برای زنان در نظر گرفته میشود. اين همان «سهميه» است. در کشور ما اين بند تکميلی گنجانده نشده است.
باری ايجاد مانع در برابر بند تکميلی چنين استدلال میشد که : "هماکنون ۱۰% اعضای پارلمان زن هستند؛ شما میخواهید که اين حضور را تا ۳۰% افزايش دهيد، اين بدين معناست که بايد ۲۰% استعداد نمايندگان مردان کاسته شود؛ اين عادلانه نيست ". زيرکی تا به اين حد، برای من تکاندهنده بود. از چنين استدلالی اين نتيجه به دست میآید که حضور ناچيز زنان در پارلمان امری است طبيعی، ولی اینکه زنان بخواهند با مردان رقابت کنند ، نامش میشود تبعيض و نا عدالتی .
و اما افسانه سوم: "به علت تفاوت در حجم مغز زنان در مقايسه با مردان، در سياست کاری از دست زنان ساخته نيست". در اين رابطه کافی است گفته شود که بر اساس تحقيقات علمی، نه حجم مغز بلکه تعداد سلولهای فعال و متصدی، تعیینکننده هستند.
بهموازات همه اين مسائل، به هنگام بحث در مورد " زنان و سياست "، لازم است که به يک نکته بسيار مهم در روسيه توجه نمود: برخلاف بسياری از کشورها، زنان در روسيه، تمامی قرن بيستم در شرايط بسیار دشواری زندگی کردند. و به دليل دشواری شرايط زنان مجبور بودند که فشار روزانه سنگينی را تحمل نمايند، و درنتیجه ديگر هيچ توانی برای شرکت در سياست، برایشان باقی نمیماند.
تنها یکراه باقی میماند، آنهم يافتن متحدان در ميان مردان است. در صورت يافتن چنين متحد ينی، امکان راهیابی به حکومت فراهم میشود. برای نمونه، فرماندار منطقه سنت پترزبورگ، خانم والنتينا ماتوينکو که از متحد قدرتمندی برخوردار گرديد- ولاديمير پوتين. ناگفته نماند که خانم ماتوينکو تمامی پلههای ترقی در سياست را خودش بهتنهایی طی نمود: دبیر کمیته شهری کامسومول (اتحادیه سراسری لنينی جوانان کمونيست- مترجم) در شهر لنينگراد، عضويت در شورای عالی اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی، سفير کشور ما در کشورهای مالت و يونان، مديريت بخشی از وزارت امور خارجه، معاونت وزير و نماينده تامالاختیار رئیسجمهور. تواناییهای او از بسياری مردان بالاتر است. ولی خودش حتی از بيان آن نيز خودداری میکند. (خانم والنتینا ماتوینکو در حال حاضر رئیس مجلس سنا در روسیه است. مترجم)
بدين ترتيب بايد مجسمه يادبود برای زنان سياستمدار را درحالیکه هنوز در قيد حيات هستند، بنا نمود. عبور از چنين موانع مردانهای و پايداری تا رسيدن به قله سياست، کار هرکسی نيست.
س. آيوازوا: البته نه همه، ولی بسياری از زنان سياستمدار، شايسته بالاترين درجه احترام هستند. هرچند ميزان تأثیر هرکدامشان در سياست متفاوت است، اما احترام و تشویق فراوان تقديم همگیشان باد.
حکومت کنونی ما نيز عمیقاً مردانه است؛ ناگفته نماند که ۴ زن در ۳ وزارت خانه، سمت جانشين را دارند؛ يکی از آنها خانم خريستينکو در وزارت دارايی است که محاسبه بودجه کشور را با دقتی هم پای کامپيوتر انجام میدهد. زنان ديگری هم داشتيم که باقابلیت بسيار بالا میتوانستند نامزد کسب وزارت دارايی گردند. اما به باور برخی ، " ازنقطهنظر سنی" به پست وزارت نمیخورند؛ که اين نيز ازجمله مشکلاتی است که فقط در روسيه مطرح است.
-------------------------
*این مصاحبه در سال 2004 انجام شده است، و نخستینبار ترجمه آن در همان زمان، در سایت ایران امروز انتشار یافت.
** - خانم سویتلانا آیوازوا از فعالان حقوق زنان و عضو ارشد آکادمی علوم روسیه در رشته علوم سیاسی است.
افزودن دیدگاه جدید