تاریخ معاصر ایران، از منظر تحولات سیاسی و احتماعی، باید فراتر از چند دهه اخیر، و در گستره ای به پهنای پیدایش آزادیخواهی و عدالتطلبی و پیدایش مدرنیته در این سرزمین، یعنی از آغاز مبارزه این ملت برای آزادی و عدالت و حرکت آن در مسیری پر از سختیها و دشواریهای جانفرسا، تا امروز که هنوز فشار هیکل سنگین و زمخت استبداد، امکان تنفس را از فرزندان وطن سلب کرده است مورد بررسی قرار گیرد.
در این راه دشوار، از قتل جهانگیرخان صوراسرافیل، تا به دار آویختن ثقه الاسلام و علی مسیو، از به قتل رساندن تقی ارانی تا اعدام روزبه و سیامک و وارطان، تا به خون غلطاندن احمدزادهها، مفتاحیها، رضاییها و سپهریها، صفحات دردناک و در عین حال درخشانی که از یک سو نشاندهنده شقاوت و درندگی حکومتهای وقت، و از سوی دیگر نمایانگر روشنی است از اراده تحسین برانگیز و عزم راسخ بهترین فرزندان این مرز و بوم ، به نمایش در آمده است. ادامه این راه پر خطر و پراز فراز و نشیب، پس از انقلاب بهمن 57 نیز باز با فریاد آزادیخواهی و عدالتطلبی این میوههای درخت استقلال و آزادی وطن و در مقابله با سبعیت و توحش حاکمان جدید در کشتارها و اعدامهای هزاران عزیز بی کفن، همراه بوده است. ذکر اسامی این عزیزان، عظمت صف خونبار آنها را از شکوه خواهد انداخت و هنوز هم چه داستانها در دل خواهد پرورد این راه گریزناپذیر، و چه جانهای عزیزی هنوز هم باید خود را فدا کنند تا چهره راستین آن بهار آزادی از پنجره خانههای این ملت به درون بتابد.
تاریخ، مجموعه ای از رخدادهای پراکنده و اتفاقات مختلف در ثبت بدون ارتباط رویدادها و جنگها و رویش و سقوط سلسلهها نیست. تاریخ تمدن انسانها، از زمانی که مناسبات تولیدی، سیستمهای اقتصادی – اجتماعی مختلفی را ایجاد کرده و در یک سیر پر فراز و نشیب فرارویانیده است، تاریخ مبارزات پاتریسینها و پلبینها، دهقانان و فئودالها و در یک کلام تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است. هر چند شکل حرکتی آن و بردار وقایع ثبت آن، جنگ، اعدام، لشکرکشی، قیامهای مختلف و ... بوده باشد.
بدور از برداشتی جبر گرایانه از گوهر تفکر مارکس، مسیر تکامل تمدن بشری، در کلی ترین وجوه خود، مسیری قانومنمند بوده است و نظامهای اقتصادی اجتماعی را در هر بزنگاه تاریخی تضاد نیروهای مولد با مناسبات تولیدی کهنه، به تکان در آورده است. در این سیر تکاملی، انحراف از اصل فوق، و حرکت به پس نیز فراوان به ثبت رسیده، ولی آنچه نتیجه را رقم زده، برآیند کلی حوادث و وقایع مختلف تاریخی در جهت اثبات ادعای فوق بوده است.
بنابر این در هر مقطعی از این داستان پر از حوادث، رخدادها و شخصیتهای رنگارنگ، ضرورتهایی به عنوان شرایط تاریخی مشخص وجود داشتهاند که در ادبیات امروزه از آن به عنوان کانتکس(context) تاریخی مشخص یاد میشود.
در مطالعات تاریخی برای بررسی سیستمهای فکری، فلسفهها، انقلابات و حتی پدیدههای هنری، مطالعات کانتکس رئالیستی یعنی جست و جوی زمینههایی انجام میگیرد که نظرات مختلف (مثلا تفاسیر سیاسی) در آن زمینهها شکل گرفته اند. فراتر از اینکه چه کسی درست گفته، و یا غلط را چه کسانی آورده اند؟ درک این مسئله که اساساً چرا فلان پارادایم در آن زمان معین شکل گرفته، اهمیت دارد.
در بعد ارتباط نقش شخصیتهاو کانتکس تاریخی و اجتماعی مشخص در پیدایش و دوام جنبشهای اجتماعی و تاریخی نیز، درک دیالکتیک تاریخ و نقش شخصیت در تکامل آن اهمیت درجه اول دارد.
در موضوع بحث ما، سالگرد به خون غلطیدن رفیق حمید اشرف، باید با کمال تأسف جمعبندای کرد که به دلایل مختلف، تاکنون معادله بررسی نقش فرد در تحولات تاریخی، و در این رابطه نقش حمید اشرف در پیدایش، قوام و ادامه حیات جنبش فدایی ، به عنوان یک پدیده احتماعی تاریخ معاصر ایران به درستی و با درکی علمی و کارشناسانه و جامع به انجام نرسیده است. اگر جنبش فدایی (در شکل گروههای پیشتاز، سازمان چ.ف.خ.ا و سازمانهای متعدد منشعب پس از 57 تا حزب چپ ایران، و ... برومندترین نهال چپ از نیمه دهه چهل خورشیدی تا امروز است، و علی رغم تمام خطاها، انحرافات و شکستها، هنوز هم در میان مردم ایران و در تاریخ معاصر مهمترین آلترناتیو رویش آینده چپ میان روشنفکران و مردم است، باید نقش شخصیت ، و در این مقال، نقش «حمید اشرف» را در پایه ریزی، مقاومت و دوام این جنبش مورد بازبینی قرار داد و آنگاه به تجلیل از رفیق قهرمان خلق پرداخت.
2- حمید اشرف : سازمانگر، فرمانده و رهبر یک جنبش اجتماعی
پس از دستگیری رفیق بیژن جزنی و رفیق ضیا ظریفی و رفقای معروف به گروه جزنی، حمید اشرف دستگیر نشد. او لو نرفت و قدر پایمردی و رازداری رفقایش را به خوبی دانست و راه سازماندهی و ادامه حیات گروه سیاسی معتقد به مبارزه مسلحانه را، همچنان ادامه داد. در خاطرات تمام رزمندگان آن سالها، هواداران جنبش فدایی از دهه چهل و پنجاه، و جالب است در اظهارنظرها و تعاریف دشمن چریک، به طور مشخص در خاطرات پرویز معتمد افسر عملیاتی کمیته مشترک ضد خرابکاری که طی سلسله مصاحبههایی در سال 96 -95 منتشر شد، رفیق حمید اشرف، از همان مقطع عضویت در گروه « جزنی»، تا آخرین ثانیه زندگی، با یک «توان حداکثری» و «تا جایی که ممکن بود» و بسیار مسئولانه، به شیوهای جدی به امر مبارزه با رژیم پهلوی و سازماندهی و پایه ریزی تشکیلاتی برای پیشبرد امر مبارزه ملسحانه همت گماشته بود. در اجرای قرارها، رسیدگی به گروهها و آموزش و رعایت اصول مخفی کاری و ... سرآمد همگان بود. هوش سرشار و حافظهای بسیار قوی داشته و سرعت انتقال ذهنی و مهارت در رفتارهای مناسب با اتفاقات و تواضع و فروتنی در رابطه با رفقا، از او چهرهای ساخت تا با باقیماندن و ضربه نخوردن، شانس «سازمان یابی» جنبش نوین انقلابی چپ در ایران را افزایش ببخشد.
نقش غیر قابل انکار و بدون جایگزین حمید اشرف در وحدت گروه احمدزاده، مفتاحی، دهقانی ( بعدها گروه شهر )با بقایای گروه جزنی ( بعدها گروه کوه ) چنان برجسته است که بلافاصله پس از حماسه سیاهکل و دادگاهها و اعدامهای سال 50، انرژی فوق العاده و تصمیم جدی و تلاش حداکثری رفیق، به همراه سایر رفقای گروه به انسجام و تشکیل سچفخا و پس از آن نیز به قوام و دوام سازمان نوپا و رشد وگسترش آن در میان اقشار آگاه طبقه متوسط و دانشجویان و معلمین، و تا حدودی کارگران روشنفکرانجامید. رفیق حمید موج دل انگیز و نوین حرکت اجتماعی زنان و اقبال ایشان از جنبش فدایی را درک کرده و در صفوف سازمان، حتی تا رهبری آن راه را برای رشد زنان شیردلی که راه فدایی را انتخاب کرده بودند باز کرد ( رفیق نسترن آل آقا، رفیق غزال آیتی و. ..)و چنین شد که به عنوان پدیده ای نوین در تاریخ اجتماعی ایران تعداد کثیری از زنان آزاده و دریادل در راه آزادی و عدالت و استقلال ایران جان باخته و نقش و جایگاه زنان در تاریخ معاصر ایران دچار تحول و دگرگونی شگرفی شد. به یاد بیاوریم زمانی را که رفیق حمید از طریق شنود بی سیم ساواک در یک کانال رادیویی، با احتمال لو رفتن قرار رفیق مرضیه احمدی اسکویی، پای پیاده به محل قرار دوید ولی افسوس که چند ثانیه قبل رفیق مرضیه در درگیری با ساواک شهید شده بود.
در سالهای نخستین دهه پنجاه تا روز شهادت رفیق حمید اشرف در 8 تیر 55، محاصره، دستگیری و به شهادت رساندن حمید اشرف، دغدغه و کابوس دستگاه سرکوب رژیم و حتی خود شخص شاه بود. و این علتی نداشت مگر توانایی سازماندهی، کاریزمای رهبری، ویژگیهای اخلاقی و صرف توان حداکثری و ارایه یک عملکرد قوی و پرتوان از چیزی که بدان اعتقاد داشت، اگر مشی مبارزه مسلحانه بر جنبش نوین انقلابی ایران در آن سالها غلبه داشت، رفیق حمید، حداکثر آن پدیده ای بود که میبایست به عنوان چریک شهری بار مبارزه را بر دوش بکشد. رفیق حمید و هر آن کس که او آموزش داد و سازماندهی کرد، زمانی که مشی چریکی را پذیرفته و اجرا می کردند، هیچ لحظه ای در کوچههای تودر توی تردید و چه کنم؟ چه کنم؟ توقف نکرده و چنین بود که بارها و بارها از محاصره ساواک و از درون مبارزات رودر روی مسلحانه توانست بگریزد و تمام توان خودش را نیز صرف حفظ حداکثر واحدها و امکانات سازمان نماید.
چنین است که در این جستار کوتاه، حمید اشرف را سازمانگر، فرمانده و رهبر جنبش فدایی، پس از دستگیری گروه جزنی تا 8 تیر55 نامیدهام.
3- تحلیل مشخص، از شرایط مشخص: کانتکست(context) تاریخی جنبشهای اجتماعی
اشاره شد که برای درک اینکه اساساً چرا پارادایم مبارزه مسلحانه در جنبش چپ نوین دهه چهل و پنجاه ایران شکل گرفت، باید از مباحث این که «غلط بوده یا درست؟»، مقدمتاً فاصله گرفت و به این بررسی پرداخت که با بررسی شرایط عینی و تاریخی مشحص، باید به این سئوال پاسخ داد که اساساً چرا این جنبش اجتماعی شکل گرفت؟ بر این پایه باید به عملکرد و پراتیک سازمانهای موضوع این جنبش و به تبع آن به بررسی نقش شخصیتهای برجسته این جنبش انقلابی در تاریخ معاصر پرداخت.
دو انحراف مشخص در این زمنیه، نزدیک پنجاه سال است فضای گفتوگوهای ما را پر کرده اند!
نخست: جمعی برآمده از آوار سرکوبها و تبعیدها و پس از مطالعه کتابهای فراوان، فی المثل آقای م –ع (فکر کردم شاید از لقب رفیق خوششان نیاید!) در برنامه تلویزیونی بی بی سی نشسته و در سالگرد شهادت حمید اشرف در حالی که بادی به غبغب انداختهاند، و با تبختر گردن را کج کرده و میگوید: حمید اشرف که اساساً یک استالینیست بود(؟!) گویا خود ایشان با جمع کردن سازمان پس از ضربات 55، با نقد استالین و عبور از لنین شروع کرده بوده اند! این دوستان تصور می کنند هر چه قدر به چریکهای فدایی و شرایط مبارزه ایشان در زمان شاه بد و بیراه بگویند، همانقدر متجددتر و مدرنتر جلوه کرده و امکان نفوذ در جوانان دو نسل پس از خود و طبقه کارگر را پیدا خواهند کرد. این رویکرد ژیگولی و ناشی از تزلزل درونی، هرگز شایستگی نقد و بررسی پراکتیس کسانی چون حمید اشرف را ندارد.
دوم : گروهی نیز در همان سالها متوقف شده و رشد و اعتلای فکری و خصوصیت جستجوگر و منتقد گذشته فداییان خلق را نیاموخته و با رویکردی جزمگرایانه به تقدیر و تمجید از حمید اشرف و اساساً پدیده چریک پرداخته و به خودشان زحمت تغییر شرایط زمانی و مکانی و کانتکست اجتماعی- رئالیستی را نداده و با همان احساسات سالیان آغازین جنبش فدایی به اظهار نظر می پردازند.
کسانی که آینده چپ را در شورای ملی مقاومت مجاهدین پس از سی خرداد سال 60 جست و جو میکردند، از نحوه برخورد حمید اشرف با دیگر جریانات چه آموخته اند؟ ایشان نیز روایت گران تاثیر گذاری از زندگی و میراث حمید اشرف نیستند.
4- کاریزمای رهبری و تجدید حیات چپ در ایران
از تواناییهای سازماندهی، قاطعیت تصمیم گیری و شجاعت و خصوصیات مبارزاتی برجسته رفیق حمید که بگذریم، یک ویژگی مهم در ادامه امکان رهبری و هدایت جنبشهای انقلابی وجود دارد، که رفیق فرمانده، به کمال واجد آن بود. هر گاه در جنبشهای اجتماعی رهبران در صحنه عمل پا به فرار نگذاشته و به هنگام درگیری، اگر چه از وقوع آن استقبال نکرده باشند،تا پای جان در نبرد مشارکت کرده و درراه آرمانهایی که ادعا کرده بودند، جان باخته اند، تودههای موضوع جنبش و آیندگان از ایشان درس گرفته و به نیکی یاد کرده و به آنها تاسی کرده اند. حمید اشرف در جمع چریکهای فدایی خلق از سال 47 تا 55 بیشترین قرار را اجرا کرده، بیشترین درگیری را با نیروهای سرکوبگر داشته، بیشترین بار سازماندهی و تدارک و عملیات را بر دوش کشیده است. چنین است که در شرایط تاریخی مشخص، کاریزمای رهبری در رفیق حمید متحلی شده و در حافظه عمومی ملت ایران و در خاطرات نیروهای سرکوب شده و خاموش طرفدار چپ در ایران پس از کودتای 28 مرداد 32، حمید اشرف و همرزمان، شرافت و حیثیت انقلابی رهبران را بازسازی کرده و موجب تحسین دوستان و اعتراف توام با ترس دشمنان شدند (مراجعه شود به خاطرات پرویز معتمد). رفیق خود نیز به نوعی از نقش حیاتی و غیرقابل تردیدش در حفظ سازمان باخبر بود، ولی این موجب نمیشد که از رقیق حمید مومنی سر قرارهایش حفاظت نکرده و به فکر «دانه و جوانه» نباشد، و برایشان وقت نگذارد. (مراجعه شود به خاطرات رفیق حیدر تبریزی). جدا از ویژگیهای فردی رفیق حمید اشرف، این پراکتیس، عملکرد به دِین بزرگی بود که پس از رفقای بنیانگذار و شهادت گروه جزنی بر گردن حمید بود و چه گرامی و نحیب بدان وفادار ماند.
5- آنچه که رفیق حمید اشرف برای آینده جنبش میخواست:
جنبش فدایی به عنوان یکی از جنبشهای مهم و تاثیرگذار در دهه هفتاد میلادی شناخته میشود. آثار بنیانگذاران سازمان مانند رفیق احمدزاده و رفیق پویان به زبانهای عربی و ... ترجمه شده و به عنوان رویکردی از چپ نو و گسسته از تار و پود سوسیالیسم دولتی اردوگاه اتحاد شوروی و احزاب برادر بیجان، تلقی شدند. رفیق بیژن با نقد این آثار و ارسال نقطه نظرات خودش برای رفیق حمید اشرف (رجوع شود به خاطرات رفیق میهن جزنی) گام جدیدی برداشته و این بار حمید اشرف بود که با برخوردی غیرجزمی و نقادانه، آثار بیژن را برای مطالعه به درون تشکیلات فرستاد. بر خلاف نظر برخی رفقا که تا سال 58 اعضای سازمان کتابهای بیژن جزنی را نخوانده بودند، کتابهای رفیق جزنی در دورن تشکیلات به بحث گذاشته می شود و از سال 53-54 ایده تشکیلات نیمه علنی - سیاسی جهت شرکت در مبارزات صنفی - سیاسی، بیرون و در کنار سازمان در ذهن رفیق شکل گرفته و در این رابطه اقداماتی هم صورت گرفته بود. (رجوع شود به خاطرات رفیق مهدی فتاپور)؛ و از سال 54 نظریه غالب در سازمان دیدگاههای رفیق جزنی بود، و البته ضربات سال 54 و 55 ضرباهنگ این تحولات را بسیار کند و دشوار کرد. رفیق حمید اشرف ضمن توجه بسیار به توان تئوریک سازمان، خود در کلاسهای رفیق حمید مومنی شرکت کرده و به همین منظور رفیقی را به خارج اعزام می کنند. البته سنگینی اقدامات اجرایی و فشارهای وارده در اجرای مشی مسلحانه فرصت مشابهی همانند دوستانی که در اردوگاه شرق و یا در ممالک غربی در میان کوهی از کتابهای کلاسیک به زبان اصلی غوطه می خوردند و سوغات ایشان نیز برای چپ ایران به زبان فارسی چیزی در حد اندک بود، نصیب چریکها نمی کرد. ولی روحیات باز و نقدپذیری جریان فدایی، شد خصیصهای که آن را حمید اشرف از بنیانگذاران گرفته، اعتلا داده و به میراث جنبش فدایی بدل ساخت.
اعتقاد به سوسیالیسم، عشق عمیق به میهن و عدم وابستگی به هیچ دولت خارجی، بنمایه طرز فکر ایشان بود. ابراز بی طرفی در اختلافات حاد دهه هفتاد بین اتحاد شوروی و جمهوری خلق چین و علاقه وافر به داشتن ارتباط با جنبشهای انقلابی خلقها، از خصوصیات بارز فدائیان خلق در سالهای رهبری حمید اشرف است.
در اندیشه رفیق حمید، آنچنانکه از مذاکرات شفاهی او و رفیق بهروز ارمغانی با رهبری سازمان مجاهدین در سالهای 54 و 55 برمی آید، وحدت طلبی حول شعار مبارزه با دیکتاتوری شاه (برگرفته از کتابی از بیژن جزنی تحت همین عنوان)، و رسیدن به جبهه واحد ضد دیکتاتوری، اهمیت درجه اول داشت. در برخورد با سازمانهای چپ دیگر، اعتقاد ایشان به استراتژی و تاکتیک یکسان، وحدت عمل در یک پروسه ضمن حفظ سازمانهای خود، و سپس در آینده رسیدن به سازمان چپ واحد و حزب چپ، راهکارهای استراتژیک تفکر رفیق حمید اشرف با دیگر نیروهای جنبش بود. هم از اینرو بود که رفیق حمید به تقی شهرام میگوید: اقدام شما از بنیاد غلط و مورد انتقاد اعضای سازمان (فدائی) است و در پاسخ اعتراض و برآشفتگی تقی شهرام توضیح میدهد که بیانیه تغییر مواضع ایدیولوژیک شما را به رفقای تشکیلات فدائی دادیم و نقطه نظرات ایشان را جمعبندی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که شما با این شکل تسلط بر سازمان مجاهدین، به جنبش ضربه وارد کردهاید. بهتر بود شما به عنوان چپ از مجاهدین خارج شده، سازمان ایشان را به خودشان واگذار می کردید و سپس به عنوان یک گروه چپ با ما مذاکره می کردید. (نقل به معنی). حتی رفیق حمید نکته مهمی را باز می کند: که سازمان فدائی به برخی از گروههایی که پس از تصفیهها و انشعابات مجاهدین بلا تکلیف مانده بودند کمک رسانیده و امکانات در اختیارشان قرار داده است.
عمق صحت نگاه استراتژیک رفیق حمید اشرف در اتفاق سال 54 سازمان مجاهدین خود را نشان داده و چنین شد که بعدها در انشعاب تورج بیگوند از سازمان و گرایش او به حزب توده ایران، سازمان رفتاری مشابه تقی شهرام نشان نداده و به تصفیههای ایدئولوژیک خونین روی نیاورد. سازمان از همان سالهای رهبری حمید اشرف با تفکر «مائوئیستی» و «طرفدار چین» حاکم بر بسیاری از گروههای چپ خارج از کشور (بعدها معروف به خط 3) مرزبندی داشت و بعدها نیز تا مقطع 57 از این چارچوب حفاظت کرد.
6- ضرورت بررسی نقش حمید اشرف در ادامه حیات جنبش فدایی
امروز بر ماست که با برخورداری از مدارک و مستندات فراوان، منتشره از سوی دوست و دشمن (اظهارات رهبران و افسران ساواک) و تحقیقات مستقل و با ارزش از سوی نویسندگان محترمی چون یرواند آبراهامیان و پیمان وهاب زاده و دیگران، با بررسی زمینههای سیاسی – اجتماعی و شرایط مشخص تاریخی دهه چهل و پنجاه خورشیدی (هفتاد میلادی)، بالأخره با تحقیقی جامع و علمی به سوال چرا پارادایم مبارزه مسلحانه در ایران شکل گرفت؟ پاسخ دهیم.
مقدمتاً، با توجه به پراکتیس رفیق حمید اشرف، توان سازماندهی، صرف انرژی حداکثری، هوش و فراست بینظیر، و نقش غیرقابل انکار وی در جمع آوری و به هم پیوستن افراد، تشکیلات، امکانات جنبش پس از هر ضربه، در سخت ترین شرایط ممکن از سالهای 48-47 تا 8 تیر سال 55، میتوان و باید اذعان کرد که ادامه جنیش فدایی، تحت تاثیر وجود و قابلیتهای رفیق حمید اشرف در سالهای اولیه پیدایش آن ممکن شد. اینجا با یکی از مظاهر تأثیر متقابل شخصیت بر روند اتفاقات تاریخی مواجهیم. همان گونه که شخصیت حمید اشرف تحت تأثیر شرایط خاص تاریخی شکل گرفته بود، خود نیز با درک ضرورتها تاثیر خویش را بر تاریخ بر جای نهاد.
و به این دلیل است که «ژورنالیسم منحط ضد فدایی و ضد چپ» که از زرادخانه امنیتی – فرهنگی جمهوری اسلامی ایران شلیک میشود، چهرههای شاخص و تأثیرگذار «چپ مدرن» در ایران را هدف گرفته و با ترس و دهشت، حتی پس از گذشت حدود پنجاه سال می کوشد چهرههایی مانند رفیق حمید اشرف، رفیق پویان، رفیق جزنی، رفیق شعاعیان و سایر بزرگان را در اذهان نسل حاضر و آیندگان مخدوش کرده و امکان بالندگی چپ را، باممانعت از شناخت پایمردیها و شجاعتها و جانفشانیهای این عزیزان کمرنگ سازد.
ع. شریفی، تیرماه 1398، مهرآباد جنوبی، تهران
افزودن دیدگاه جدید