مسکو به دلالی حریص، نه! روسیه به دلالی حریص وسیری ناپذیر بدل گردیده است.
همه چیز را میفروشند. از ماشین آلات کارخانجات تا کلاه ایوان مخوف. از آنتیک قرن دهم تا اسرار نظامی، حتی اسرار ک. گ. ب.
چه حرصی در این مردم نهفته بود!
سال ها ممنوعیت، در جامعهای بسته که برای ساده ترین نیاز تو از بالا تصمیم میگیرند و تو، تنها مجری هستی بی حق اعتراض. سیستمیمتمرکز و هدایتکننده که کار یدی را بر کار ذهنی ارجحتر میداند و همه چیز را در سیلی از نیروی کار غرق میسازد.
در چنین فضائی، حیات رنگی یک نواخت و خاکستری میگیرد و زیباشناسی اجتماعی در حد شعور توده عامیسقوط میکند. ذهنهای زیبا و تنوع طلب تقبیح و به گوشه رانده میشوند، در خود میروند! با اعتراضی خاموش و منتظر.
زمانی که با این سرعت سیستمیکه به نظر خلل ناپذیر میآمد، در هم میشکند، سنگ بر سنگ بند نمیشود. هرج ومرج در جامعه حاکم میگردد، بدون آن که چشم انداز روشنی وجود داشته باشد. در چنین فضائی انسان چه میزان قانون شکن می شود! طمعکار، فرصت طلب و سیری نا پذیر! عجیب تر این که بیشتر قانون شکنان کسانی میشوند که خود دیروز قانون وضع میکردند، همراه افرادی که برایشان به مصلحت روز فریاد میکشیدند و تحسین میکردند.
به راستی کیست این موجود دوپا؟ سرشته از فرشته و شیطان؟ که هیچگاه تن به محدویت و مطلقیت نمیدهد. هم از این روست که جامعه مطلق و بسته نیز حتی اگر بهشت باشد، آدمی را بر نمیتابد! آدم و حوایش قصداً ازمیوه درخت ممنوعه میخورند تا به محدویت خود پایان دهند و از بهشت محصورشده توسط خدا رانده شوند.
این همه لومپن، قوال، دزد، جانی و پا انداز کجا بودند؟ چگونه یک شبه سر بر آوردند؟ آیا تمامی این لشگر در همان بهشت موعود نمیزیستند؟ آنجائی که انسان به تمامی فرشته خوانده میشد و میخواستند از همه فرشته بسازند. شعار "هر کس به اندازه نیازش" سرلوحه جامعه ای بود که میگفت بطرف کمونیسم میرود.
امروز این ماهی گندیده از سر چنان بوی عفنی از خود صادر میکند که "گوئی دوزخ دهان باز کرده و تمامی شیاطین خود را بیرون داده است."
خیابانها پر از زنان ومردانی است که چیزی را برای فروش عرضه میدارند؛ مردان کمتر از زنان. حال دیگر گروههای مافیایی و زور گیران را بادست نشان میدهند. بیشتر ورزشکارند! با گوش های شکسته، دماغ های مشت خورده و لباس های شیک و گاه ورزشی.
از هر ملیت و قوم که با آن عنوان شناخته میشوند؛عمدتاً روس. در ماشین های آخرین سیستم میچرخند و حضور خود را اعلام میکنند. این ها حداقل برای دوره ای آلکاپونهای جدید روسیه خواهند بود، تا جایگیر شوند و ته بگیرند. مافیایی که از سالها قبل درون همین سیستم فعالیت میکرد و شبکه عظیمی را به وجود آورده بود. مافیایی که با هزار رشته به قدرتمندان حزبی متصل میشدند. شبکه ای گسترده از قفقاز تا آسیای میانه، تا کامچاتکا و سیبری که عمده بازار را بدست داشتند و فساد و دزدی را سازمان میدادند. آماده برای هر جنایتی!
آزادانه به شرکتها ی تازه تأسیس وارد میشوند. حوزه عملیاتی خود را توضیح میدهند و نسبت به فراخور شرکت باج ماهیانه معین میسازند. از گمرک فرودگاه "شرمیتوا " (در آن مقطع زمانی تنها فرودگاه بینالمللی مسکو بود)، هیچ کامیونی بدون باج به این گروهها نمیتواند خارج شود و برگ خروج بگیرد.
داروخانهها خالی از دارو اند و درست در مقابل آنها صدها نفر هر یک پاکت داروئی بر دست مشغول فروش دارو. داروهایی که از دارو خانهها دزدیده و خارج کردهاند. برخی محصول تجارت چمدانی است و بخش عظیمی نیز توسط مافیا توزیع میگردد.
این جا هتل"متروپل" است. ساختمانی مربوط به قرن شانزدهم، بازیباترین معماری ممکن. میگویند با سرمایه امریکائیها بازسازی شده است. شگرد جدیدی که دزدان حکومتی برای توجیه پول های سیاه خود ابداع کردهاند.
از صاحبان هتلها ، کارخانجات و بانکها گرفته تالابیهای ریز ودرشت که از این طریق از نظر و تیر رس مردم خارج میشوند و با شایعه سرمایه امریکائی که منطبق برفضای التهابی این روز هاست و هر نسبتی به آمریکا نشانی از مدرنیسم و دنیای پر زرقوبرق جدید سرمایه گذاری خود را مصون از افکار و قضاوت عمومی میکنند.
تب آمریکا و اروپائی که قرار است جامعه را شکوفا کند، قند در دل مردم ساده و به هیجان آمده آب میسازد. مردمیواقغا چشم و گوش بسته که کوچکترین چیزی از حقه بازی شرکتها و افراد هفت خطی که در این بلبشو میآیند و میچاپند، نمیدانند.
به یاد کتاب" دندیل، گرسنگان" نوشته "غلام حسین ساعدی" میافتم؛ به یاد تب و تاب اهالی محله خرابی که دختر باکرهای را به فاحشگی کشانده و به محله آورده اند. "دلالان محبت" درجستجوی یافتن کسی که پول خوبی بدهد. سر انجام استواری آمریکایی را پیدا میکنند و به محله میآورند تا بکارت دختر بر دارد و پول خوبی نصیب آنها شود. آمریکایی در میان شادی و هلهله مردم میآید، بکارت بر میدارد! بیرون میگردد، بر دیوار خانه ادرار میکند و راهش را گرفته میرود. در میان بهت و تعجب، کسی یارای سئوال پول ندارد.
زندگی به سبک امریکایی، حال آرزوی بسیاری از جوانها و میان سالان است. زمانی که از قیمت شبی هزار پانصد دلار برای"سوئیت پرزیدنت" هتل میگویند، گوئی به خودشان اعتبار میدهند! نوعی همسانپنداری با مسافران خوشبخت این هتل.
تمامی سر درهای هتل کندهکاری شده با پوشش طلائی که بسیاری اصرار بر روکش طلا بودن آن دارند. گاردهای جوان، قوی و خوش سیما دور تا دور آن نگهبانی میدهند. صدای موسقی، نوشانوش که با عطرهای گرانقیمت ساکنان آن در هم آمیخته، بار دیگر یاد بالماسگه ها و مجالس سالهای قبل از انقلاب را به خاطر میآورد. قصر ها، تالار ها، تزارها و رقصهای مستانه زیبا رویان روسی. پیر مردی به طنزی خاص میگوید" "اسمولنی* جدید ضد انقلاب!" بهشتی جدید بر ویرانه های تفکری که در زمانی نه چندان دور خبر از ساختن بهشتی زمینی در سرزمین شورا ها میداد. بهشتی همگانی که قرار بود سر تا سر جهان را بگیرد.
"زروان"که روزی در لباس پرولتاریا مانند شبح در اروپا میچرخید، در های بهشت میگشود و آغاز دورانی تازه از برابری را بشارت میداد، حال از پای افتاده به دربانی هتل ایستاده است.
ساختمان فروشگاه مرگزی "دتسکی میر" (جهان کودک) نیز رنگ عوض کرده است. به جای وسایل و اسباببازیهای کودکان که تمامیساختمان را میپوشاند، حال هر چهار طبقه آن در انحصار شرکتهایی در آمدهاند که انواع و اقسام وسایل مدرن غربی را به نمایش گذاشتهاند. طبقه اول نمایشگاه ماشین های بنز، ولوو،کادیلاک. بنز ۳٥هزار دلار، ولوو ۲ꓥهزار دلار. در کنار این ویترین های زیبا، تمامیراه پلههای ساختمان پر است از مردان و زنان پیر و جوانی که خسته و وا رفته پیراهنی، کلاهی، جورابی، اسباب بازی و عروسک دست سازی را در دست گرفته و میفروشند. وسایلی که حال با لبخند تمسخر آمیز"نووی روسکی" (روس های جدید)، همراه است. مشتریان این گونه وسایل بیشتر کسانی هستند که در آمدی نا چیز دارند و هنوز در حسرت گذشته اند. فکر میکنند خرید یک اسباب بازی کاموایی یا چوبی که هنوز مارک و کاغذ قیمت چند روبلی و یا کپیکی زمان شوروی را دارند، برای نوه اش، او را به دورانی که بهشت او بود متصل میکند: "بگذار نوه ام بداند که قیمت یک عروسک به این خوبی در اتحاد شوروی دو روبل و سی کپیک بود."
طبقه چهارم مملو از اجناس اروپایی است با فروشندگان عرب. از کنسرو غذای گربه گرفته تا استخوان مصنوعی برای سگها. با قیمتهایی که گاه معادل حقوق یکماه یک باز نشسته است.
حال خرید یک بسته غذای سگ و گربه و چرخیدن با کیسه این فروشگاهها نشانه برتری قشر مرفه ای است که دارد بالا میآید و فرهنگ جدید خود را به رخ گذشته میکشد. تحقیر میکند آن چه را که به گذشته تعلق دارد.
ادامه دارد
-------------------------
*اسمولنی، قصری بود در سنت پیترزبورک، ستاد انقلاب اکتبر که دستور حمله به کاخ زمستانی از آن جا شروع شد.
دیدگاهها
ممنون ازاینکه وقایع آنزمان…
ممنون ازاینکه وقایع آنزمان را بی پرده نشان دادید کاش کمی عمیق ترنیزکالبدشکافی کنید باورم نمی شد که چنین اتفاقاتی درآنجا افتاده است جایی که بهشت موعودخیلی ها ازجمله خودم درآنزمان بود
افزودن دیدگاه جدید