رفتن به محتوای اصلی

از طریق مسکو در مسیر جاده ابریشم - تاجیکستان ( 5)

از طریق مسکو در مسیر جاده ابریشم - تاجیکستان ( 5)

درون خانه یک تاجیک مذهبی - غیرمذهبی همیشه نوای یک ترانه ای شاد یه گوش می رسد. موسیقی یخش جدائی ناپذیر زندگی تاجیک‌هاست.
اما نه هر نوائی هرگز نوای موسیقی حزن انگیز را در تاجیکستان نمی شنوی. گوئی چنین موسیقی وجود ندارد‌.
آن‌ها عاشق ترانه های شاد ایرانی هستند واصلا میانه خوبی با موسیقی سنتی ایران ندارند. به ندرت ممکن است ترانه ای از شجریان بشنوی .حال آن که کمتر خانه ای است که گوگوش ،ستار واندی صدایشان در آن خانه شنیده نشود .
گوگوش در زندگی تاجیک ها حضوری روزانه دارد از منزل اغنیا تا کلبه فقرا .
نخستین سوال یک تاجیک وقتی که بداند ایرانی هستی این است " حال خانم گوگوش چطور است؟"
سال ها پیش زمانی که در گریزی ناگزیر جلای وطن کردیم و به افغانستان پناهنده شدیم .ما را در هتلی که مر بوط به حزب بود سکنا دادند .هنوز دو روزی از ساکن شدنمان نمی گذشت که اطلاع دادند یکی از رفقای تاجیک مایل است با من گفتگوئی داشته باشد. فردی که موقعیت بالائی در دستگاه حزبی آن زمان شوروی داشت و به عنوان مشاور در افغانستان مشغول به کار بود.
مسلما دیدار با چنین فرد مهمی برای من نیز بسیار جالب و هیجان انگیز بود علی الخصوص که تا آن وقت هیچ فرد تاجیکی را از نزدیک ندیده بودم .
مرد بلند بالائی بود با چهره ای خندان به نام "صمد"که بسیار بی تکلف می نمود .فکر می کردم مسلم صحبت از وضعیت سیاسی و اوضاع ایران خواهد بود وبرای من مشتاق سخن از کشور شورا ها .
به محض ورود به اطاقش که سوئیتی در هتل آریانا بود ، خوش و بش کردن و نوشیدن فنجانی چای نخسین سوالی که کرد این بود " خوب رفیق ایرانی دقیق برایم بگو که حال خانم گوگوش چطور است ؟ چکار می کند ؟ شنیدم ایران هستند .آیا حکومت ایران برایشان یگان مشکلی بوجود نیاورده ؟ می دانید ما تاجیک ها ایشان را بسیاردوست داریم خواندن های نغز ایشان ما را بسیار خوش می آید .خوش به حالتان که ایشان را از نزدیک دیده اید!"
هرگز تعجبی که از آن دیدار به من دست داد فراموشم نشده ! همه چیز و همه گونه سوال را انتظار داشتم جز این سوالات که مطلقا در باره آن ها فکر نکرده بودم .
وقتی اظهار بی اطلاعی کردم و گفتم که هرگز خانم گوگوش را از نزدیک ندیده ام وچندان هم تمایلی در سازمان ما نسبت به ایشان وحال روز ایشان نبوده ونیست.به شدت بر افروخته شد ودر خود رفت.
"
یعنی شما هیچ خبری از خانم گوگوش ندارید؟ برای سازمان شما سرنوشت ایشان مهم نیست؟"
نمی دانستم چه جوابی بدهم . برخاست چرخی زد احساس کردم ادامه حضور و گفتگو برایش با کسی که هیچ خبر و انگیزه ای نسبت به خانم گوگوش ندارد جالب نیست .
گفت: " می دانید اگر خانم گوگوش تاجیکستان بود روی چشممان می‌نهادیم. هیچ تاجیکی نیست که خانم گوگوش را دوست نداشه باشد. اگر روزی به تاجیکستان بیایند ما از میدان هوائی تا محل اقامتشان قالین پهن می کنیم . افسوس که شما قدرش نمی دانید ."
بطرف ضبط صوت توشیبایش رفت و کاستی از گوگوش را نهاد.
می دانستم که گفتگو پایان گرفته برخاستم نه به گرمی ورود خدا خافظی کرده و از اطاق خارج شدم .
هرگز فکر نمی کردم کمونیستی از کشور شورا ها در چنین موقعیتی مهمترین مشغله فکریش خانم گوگوش باشد و هیچ انترسی نسب به مسائل سیاسی ایران در گفتگو با یک فرد سیاسی ایرانی نداشته باشد!
تاجیک ها حوصله شنیدن خواندن های غم انگیز را ندارند . می گویند ترانه بایدساده وشاد باشد. طوری که وقتی می شنوی استخوان روی استخوانت بند نشود.
ما در روز زندگی می کنیم خبرمان از فردا نیست چرا همین روز را که هستیم خوش نباشیم!و بعد شعری از حضرت خیام .
"
نباید به خواندن فکر کرد با خواندن باید رقصید!"
ملت بسیار ساده و راحت هنوز بعد سپری کردن هفتاد سال سیستم سوسیالیستی در همان چهارچوب روابط قومی وقبیله ای رفتار می کنند .تکلفی ندارند با لباس ورزشی در خیابان می گردندو با همان لباس وارد اداره می شوند و پشت میز می نشینند . به همان سادگی با یک روستائی بر خورد می کنند که با یک مقام دولتی .این سادگی د ر تمام زندگیشان هم به چشم می خورد.گاه فکر می کنم خود سیستم سوسیالیستی اتحاد شوروی هم که تلاش می کرد فاصله طبقاتی را از میان بر دارد و هیچ فرقی بین آحاد جامعه نگذارد در تدوام بخشی به این روابط ساده وانسانی بی تاثیر نبوده است.
تاجیک ها این جنبه از رابطه انسانی را برجسته ساخته و با جنبه ساختار عمدتا روستائی و قومی خود در هم آمیخته اند .
حال که سوسیالیسم هم فرو ریخته تلاش می کنند در این ساختار نو پا و هجوم سرمایه آن را خفظ کنند ! مقاومتی که نمی دانم تا چه مدت می تواند دوام بیاورد؟
هنوز اگرتاجیکی مقامی دارد و مکنتی در خانه اش به روی اقربا و همسایه گشوده است .
هنوز یک خویشاوند، یک ریش‌سفید می تواند از روستا بیاد بدون هیج تکلفی بر سر سفره بنشیند به خورد و همان جا دم بگیرد. روزها بماند و وقت رفتن نیز توشه راه یر دارد .
امری که در روابط روسهای ساکن تاجیکستان وجود ندارد.
ملتی با فرهنگ اروپائی روسی گرفتار در موقعیتی آسیائی و قومی! سال ها در کنار هم دوستانه زندگی کردند با فرهنگ های جداگانه بی آن که خلق و خوی هم بر دارند.
تا زمانی که سوسیالیسم بود مشگلی نبود چه تاجیک چه روس زیر پوشش دولت در گذرانی تامین شده و مطمئن بی هراس از آینده بی نیاز اقتصادی نسبت به هم .
حال سوسیالیسم فرو ریخته و در این دوران گذر و بلبشوی روس‌ها غریب ترین ساکنان این کشورند! نه تنها در تاجیکستان بلکه سرتا سر کشورهای غیر روسی که روزی اتحاد جماهیر شوروی بودند و حال هر کدام مستقل .
روسها سخت‌ترین روز های خود را در سرزمینی که در آن زاده شده،کلان گشته ، کار کرده و زندگی کرده اند می گذرانند.

ادامه دارد

 

دیدگاه‌ها

مجید

ضمن عرض خسته نباشید و لحن نوشتارساده وزیبایتان جدا به دل می نشیند.آری به نظرمیرسدکه احزاب چپ کمترفرصت زندگی عادی داشتندبگذریم ازاختناق ولی می شد که هم مراسم عادی زندگی رابرگزارکردهم داخل سیاست بودولی انگارحالت جنگی مانندجنگ جهانی دوم برای دنیا چهارسال بودوبرای ایرانیان حداقل چهل سال که خودشامل دونسل میشودباشدروزی که سیاسیون ایران نیز مانندباقی مردم عادی حداقل ازیک زندگی ساده برخوردارباشند.به امیدآن روز

جمعه, 16.08.2019 - 18:01 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید