چگونه باید بنویسم
با این قلم کم رنگ
از روژاوا (ڕۆژئاوا)
در حالیکه دل خونین و
پر درد است
٭٭٭٭
دلم به عقاب می سوزد
که بدور از هر دیده
غلتیده در خون- و
در دام مرگ شده گرفتار!
٭٭٭٭
تو بگو رفیق!
چگونه باید نوشت
از عقاب تیز پرواز ی که
در دام مرگ شده گرفتار
٭٭٭٭
اگر دنیا در دو دست من باشد!
با عریان زیبایها
قلبم را چون این لحظه پر درد
آینه رفتارم می سازم
تا بدور از هر نفرتی انسان باشم
٭٭٭٭
چگونه می شود کور بود- و
با سکوت از کوچه های خونین گذشت
وقتی که،
دل پر درد به تصور دارد
این دنیای ناامن و پر آشوب را!
٭٭٭٭
روژاوا در خون -و
من دیده به اشک
دل را در دریای غم کرده اسیر!
تو بگو ای رفیق
چگونه باید نوشت از شهری که،
کودک و زن به دست جانیان نژاد پرست
می غلتند در خون
٭٭٭٭
اگر دنیا به امر من بچرخد
مهربانی را در وجود هرانسان،
به زلالی آب دریاها
همیشه روان خواهد بود ....
٭٭٭٭
فتح شادی و سرور
به دست کودکان،
ساده تر از سادگی خواهد بود
دل مادران بدور از ترس
امن و خالی از غم آرامتر از آرام خواهد بود...
٭٭٭٭
کاش قلمم پر رنگتر شود
برای ختم جنگها
با آتش بسی دائم
تا بکارم نطفه با هم بودن را
البته با خط بطلانی
بر روی مرزهای احمقانه
که ریشه جدایی هاست.
٭٭٭٭
برای آشتی کردن،
برای با هم بودن ما-و
همه مردمان جهان !
٭٭٭٭
تو بگو رفیق
چه کنم با این همه درد
که در زبان
و قلم بی رنگم
پیداست
افزودن دیدگاه جدید