چرا برخی از حزب های سیاسی هنوز هم با گذشت بیش از سی وپنچ سال از زمان چرخش رژیم ولایی به سمت سیاستهای ضدمردمی، سرکوب شدید دگراندیشان، تقویت سیاستهای نئولیبرالی و اجرای دستورات نهادهای بین المللی مالی ... از طرح شعار سرنگونی گریزانند؟
حدود سی و پنچ سال پیش رژیم ولایی با ناجوانمردی به حزب های سیاسی کمونیست یورش اورد، بسیاری از رهبران انرا پس از شکنجه های غیرانسانی، با ایجاد دادگاه های دو دقیقه ای محکوم بمرگ نمود و در کمترین زمان نیز محکومین را اعدام کرد.
فاجعه سالهای 1360 - 1367 که بنام فاجعه ملی در تاریخ معاصر ایران به ثبت رسیده است، پرونده سیاهی است که به دستور مستقیم شخص خمینی و با تعیین هیات مرگ صورت گرفته است. خمینی که جنگ را تعمتی الهی میدانست، بر ادامه ان تا فتح کربلا تاکید داشت، تا از این طریق بتواند پایه خلافت شیعه گری حکومت خود را پی ریزی نماید. شکست اندیشه فتح کربلا پس از ان نابودی دولت اسرائیل، با قتل گسترده دگراندیشان و تقویت سیاستهای نئولیبرالی با اجرای دستورات نهادهای بین المللی مالی.... تسلی خاطر این شخصیت ارتجاعی گردید.
امروزه با انتشار بسیاری از اسناد زدوبند در پشت پرده میان جریان خمینی و امریکا-غرب، مسجل است که خمینی با حمایتهای بی دریغ غرب به قدرت رسید. در همین راستا، آنچه که مربوط به سرکوب نیروهای دگراندیش میگردد نیز از کمکهای امریکا-انگلیس (همکاری سازمانهای جاسوسی) برخوردار بود، که بنوبه خود کینه دولت انگلیس بویژه خانم تاچر و سایر دولتمردان امریکا در قتل عام کمونیستهای ایرانی را بوضوع به نمایش میگذارد.
این هماهنگی جهت تهی کردن کشور از وجود نیروهای کمونیست، که فقدان ان موجب تبیین شرایط امروز ایران است، در شرایط حمایتهای عظیم مردمی از رژیم صورت گرفت، دسته های بسیاری از بهترین شهروندان ایرانی در تنهایی در مواجه با شکنجه های غیرانسانی این رژیم دینی مرتجع در سیاه چال های رژیم با زندگی بدرود گفتند. آری، بی ترید بسیار دردناک است، زمانی که مردم در خیابانها شعار الله اکبر در دفاع از خبیثترین دولت مردان تاریخ زمامداری ایران سر میدهند، همزمان مبارزی که هستی خود را برای رفاه همان مردم گذاشته است، با تنی پردرد از شکنجه و خسته از صدای شنیده نشده اش در میان مردم، به ویرانسرای مرگ میرود.
پس از مدتی حزب ها و سازمانهای سیاسی توانستند، مجددا تشکیلات خود را سازماندهی کرده، پا به میدان مبارزه بگذارند، که همین امر تاکیدی بر شکست رژیم ولایی در سرکوب اندیشه های کمونیستی در ایران گردید. طبیعتا این سازمانها در بازسازمان یابی خود دچار مشکلات عدیده ای بوده اند، که مهار ان نیاز به زمان داشت. از طرفی نیز تعیین شعارها که مطابق زمان باشد، نیز نیاز به تعیین خط و مشی پساسرکوب داشت که گاها خارج از درک روابط حاکم میان مردم و حکومت ولایی بود.
مردم با آرای 98% خود خمینی و رژیم موردنظر وی را بر کشور حاکم کرده، که با استفاده بهینه از احساسات دینی آنها هرحرکت این رژیم درست یا نادرست، مورد تشویق همین 98درصد قرار میگرفت. در واقع، مردم چشم و گوش خود را بر آنچه که می گذشت بسته، تنها به دستورات زمامداران دلبسته بودند. در چنین حالتی، طرح شعارهای تند، هزینه بر و بی معنا میشدند، فاصله میان حزب و مردم را عمیق تر کرده، حزب یا سازمان موردنظر وجه مردمی خود را ازدست داده، در مرور زمان مضمحل می گردد. در واقع، همان بلایی که گریبان گیر بسیاری از جریانهای سیاسی در ان بازه از زمان شد.
پرواضع است، که شعار باید دارای بردسیاسی و حمایت مردمی باشد، تا به مقصد برسد. در چهل سال گذشته، بسیاری از طیف های خلع شده از قدرت در همان روزهای نخست پس از انقلاب، شعار سرنگونی را مطرح کرده، تا به امروز بران تاکید دارند. این جریانها بدون توجه به حمایت اعظیم مردم از رژیم و زمینه های تحقق شعار، بدون داشتن یک برنامه مشخص و یا عملی در برنبرد کشور در پسارژیم، عملا باد در هاون کوبیده اند!.
در شرایط امروزین، بویژه درفرایند اعتراضات چند سال گذشته، با توجه به سرکوب اعتراضات آبان ماه سال 98 ["اعتراضات بنزین"]، عدم مشارکت کمی بیش ازهشتاددرصد شهروندان واجد شرایط در انتخابات فرمایشی مجلس، نافرمانی های گسترده مدنی، تلاشی گسترده اقتصاد کشور، گسترش بیکاری، گرانی، فقدان برنامه های اقتصادی، گسترش وعده های بی پشتوانه، بی اعتمادی همه جانبه به تمامی حزب ها و جناح های رژیم، منجمله به شخصیت ها، افشای گسترده اختلاس ها و سهیم بودن کلیه دولت مردان ریز و درشت در آن، فرارویی تضاد اصلی به تضاد میان مردم و رژیم، شعار سرنگونی یگانه ابزار و اهرم خروج از شرایط حاضر است. زمانی که مردم به خیابانها می آیند، مرگ بر خامنه ای که بنوبه خود، نفی کامل تمامی ساختار حاکم است، سرمی دهند، بدان معنی استکه مردم، به درجه ای از رشد و آگاهی اجتماعی رسیده اند، که خواهان زندگی با ساختار فوق نبوده، همزمان زمانی که دولت در چرخه دورباطل قرار گرفته، هیچ راهی برای خروج از بحرانی که پا برگلوی آن گذاشته ندارد، شعار نیروهای کمونیست و ترقی خواه کمتر از سرنگونی نمی تواند باشد.
بنابراین کلیه زمینه های شعارسرنگونی رژیم ولایی با ظرفیت بالقوه نارضایتی جامعه فراهم است، و بی ترید می تواند مورد استقبال لایه های اجتماعی موجود در جامعه، بویژه کارگران که در رژیم ولایی در بدترین شرایط قرار دارند، قرار گیرد. سترون بودگی اعتراضات تا کنونی، با وجود به قتل رسیدن معترضین نشان میدهد که اتحاد به ضروت تبدیل گشته، با اتحاد عمل، میتوان نطفه های سازماندهی مردم را آرام و آرام بدست گرفت، به هدف رسید.
عدم طرح شعار سرنگونی، موجب میشود که نیروهای میهنپرست – مترقی، در برخورد خود با رویکردهای رژیم از جایگاه رویکرد به رژیمی مشروع رفتار کرده و رژیم ولایی عملا وجه مردمی می یابد. در اینصورت خصایص ضدمردمی رژیم به زیر پوشش میرود، امید به تغییر پذیری رژیم در جایگاه بالاتری قرار میگیرد. از طرفی نیز، مطالبات جامعه با شعارهای حزب ها و سازمانهای کمونیستی در تقابل و تعارض قرار خواهد گرفت. تقابل و تعارض فوق نیز تاکنون سبب شده است، که جامعه ما بمراتب جلوتر از حزب های سیاسی حرکت کرده، حزب ها نیز چاره ای بغیر از دنبال روی نخواهند داشت، اصلی که تا کنون متاسفانه بر کلیه جریانها حاکم بوده است.
همزمان نیز نباید فراموش کرد که وجود دستگاه های سرکوب، در حقیقت یکی از موانع اصلی حزب ها در یافتن زبان مشترک و نشستن پشت میز مذاکره است. موضوع دیگری نیز در این میان نقش دارد، که حزب های سابقه دار در برخوردهای خود نسبت به دیگران دست بالا را گرفته، بنظر می اید با منطق و برخورد ارباب مآنه تلاش دارند، هژمونی خود بر دیگران را تحمیل کنند. در این زمینه باید یاداور شد که میدان بازی امروز، طوری استکه، کلیه حزب های کمونیستی در ایران در شناخت شخص خمینی و درک مقاصد پلید وی، دچار اشتباه شده، همه در حد خود اشتباهاتی را مرتکب شده اند. پس در این مورد مشخص همه برابرند. منطق احترام به عقاید سیاسی، ایدئولوژیکی دیگران، نگاهی محترمانه به مخاطب، برسمیت شناختن حقوق سازمانی دیگران، باید به اصولیت رویکرد و الگوی حزب ها تبدیل گردد، نه سوابقی که اشتباهات فاحش آن ترازوی قضاوت مردم گشته و سوابق فوق میزان رای باشندگان میهن نیست.
با اینهمه، انتظار است که در شرایط کنونی کلیه نیروهای میهن پرست- مترقی، هول شعار سرنگونی و پیرامون برنامه حداقلی گذار از این رژیم به توافقاتی دست یابند. همه میدانیم، که وجود و تداوم رژیم ولایی در کشور مصادف است با تخریب هرچه بیشتر اقتصاد، منابع ملی ..، ای چه بسا تمامیت ارضی است.
جا دارد یادآور شویم، که ما در دوران قرون وسطی زندگی نمی کنیم، هر روز که میگذرد، جهان در زمینه پیشرفت و دستاوردهای علمی-فنی دائما در حال نوشدن است. نیروهای میهن پرست-مترقی باید درک کنند که ماندگاری رژیمی که فساد تمامی ساختارهای انرافراگرفته، رژیمی که تحت هیچ شرایطی قابل تغییر و دگرگونی نیست، نمی تواند و نمی خواهد کشور در مسیر پیشرفت قرار بگیرد، در نتیجه ما هروز نسبت به دگرگونی های پرشتاب بی بهرگشته، در راستای رسیدن به جایگاه ازدست داده، متحمل مخارج هنگفتی خواهیم شد. مخارجی که با اتحاد پیرامون برنامه های حداقلی میتواند، انرا مهار نمود، موجب رشد کشور و نجات مردم از بسیاری مصایب آتی گردید.
دیدگاهها
آقای قلندری درست…
آقای قلندری درست میفرماییدامابایدبه زبان مردم صحبت کنیم تجربیات اول انقلاب میتواندمفیدباشدنه اینکه عامی صحبت کنیم ویاعکسی رادرماه ببینیم ولی حرفی که میزنیم بایدعامه فهم باشداین مشکلی است که هنوزموجوداست .مثلا یکسری مقالات تئوریک دربه پیش انتشاریافت خوب نویسنده قطعا داردمسئله ای رامیشکافدومطرح میکندوبه نتیجه ای میرسداماراستش رابخواهی به زبان ساده من سردرنیاوردم خوب همین مثال خوبی است که چگونه حرفمان رابه میان توده ها ببریم.این مهم است که حرفمان رامردم بفهمند.به نوشته ات ایرادی نمی گیرم بلکه میگویم همین حرف راچگونه درمردم جابیاندازیم فکرمیگنم کم مشکلی نباشد.
افزودن دیدگاه جدید