دیشب دوست و رفیقم علی (بابک) سعادتمند را بعد از یک مجادله سخت و جانکاه با عفریت سرطان از دست دادیم. علی انسانی شیفته و عاشق زندگی کردن بود. از همان اوان مهاجرت در سال 1363 او را شناختم، انسانی منظم، با اراده و سخت کوش و قدرشناس دوستیها و رفاقتها بود. انسانی به معنای واقعی عاشق ورزش و کوه و طبیعت بود. تقریبا هر ساله در دو ماراتون شهر کلن آلمان شرکت میکرد. در هر مسافرت و شرایطی وسایل ورزش و دو همراهش بود.
در تمامی این سالهای رفاقت و دوستی هیچگاه احساس این را نداشتم، که اختلافات سیاسی و نظری که هر دو میدانستیم که در عرصه هایی با هم اختلاف داریم، سایه بر دوستی و اعتماد عمیق متقابل ما انداخته باشد. یکی از درسهایی که با علی بودن برایم ارزشمند بود، این بود که میتوان با هم اختلاف داشت، اما در عین حال میتوان به هم اعتماد کرد و دوستی و رفاقت را پایدار پاس داشت.
علی را از 18-19 سالگی بعد از مهاجرت در ترکمنستان شناختم. از همان روزهای اول آشنایی دوستی و رفاقت ما با یک اعتماد متقابل عمیق توام شد. اعتمادی که فراتر از روابط معمول سیاسی و تشکیلاتی بود. هر چند علی از اوایل انقلاب هوادار سازمان فدائیان خلق شده بود و بعدها به حزب توده ایران پیوسته بود. اما آن جدایی و این پیوستن هیچ خللی در روابط عمیق دوستی ما ایجاد نکرد. در تمامی این سالهای دوستی و رفاقتمان که از سال 1363 تاکنون پیوسته جریان داشت. علیرغم تمامی ناملایمات مهاجرت و جدایی خط و ربطهای سیاسی، دوستی و رفاقت و اعتماد عمیق متقابل پیوسته بین ما برقرار بود. برای هر دو ما اهمیت نداشت که علی از تعریف "هویت طلبی ملیت" خود چه تعریف و معیارهایی را مد نظر دارد یا من چه تعریفی از چپ و تحولات آن برای خود دارم. آنقدر دوستی و رفاقت ما عمیق و همراه با اعتماد بود. که این اختلافات خللی در اعتماد و رفاقت ما بوجود نیاورد.
علی در این یک سال و اندی که در نبردی سخت و جانکاه با عفریت سرطان بود. هیچگاه امید به بهبودی و عشق به زندگی را از دست نداد. حتی زمانی که دکترها به ما گفتند که شرایط بهبودی او بسیار سخت و دشوار است، اما او سخت در مقابل صحبتهای ناامید کننده پزشکان مقاومت میکرد. میگفت راهی را که انتخاب کرده ایم را باید تا به آخر ادامه بدهیم. هیچ گریزی از این نبرد نابرابر نیست. در این راه عشق و تمنای تنها دخترش آیدن عزیز، و تلاشها و فداکاریهای عاشقانه شریک زندگیش فرزانه عزیز، قوت قلبی بزرگ در نبرد با بیماری برایش بود. باید انسان در کنار این عزیزان باشد، تا معنای واقعی عشق، فداکاری و تمنای دل برای بهبودی و آسایش عزیزشان را ببیند. روز آخر در بیمارستان که همراه با درد و عذاب جانکاه به خود میپیچید، دست عزیزانش را گرفته بود و چند بار این جمله را تکرار کرد، "بابت همه چیز از شما تشکر میکنم".
علی هر چند از میان ما رفت، اما همواره یاد و نامش در قلب ما خواهد بود.
افزودن دیدگاه جدید