جامعه شناس معروف آنتونی گیدنز هم تئوری مشابه با هاروی ارائه داده است که هاروی به آن در 'پسامدرنیته' اشاره ای گذرا نموده بود. گیدنز تئوری خود را 'فاصله گیری زمان-فضا' نام نهاده است. در اینجا، 'شدت' رو به رشد پویایی مدرنیته در خدمت به نظم زندگی اجتماعی و روابط اجتماعی در می آید، به گونه ای که 'اتفاقات محلی' به حوادث ' رخ داده در فاصله های دورتر' پیوند داده می شود. در حالت فلسفی تر، فردریک جیمزون، در مقاله اش 'پایان زمانی'، یک فضا-زمان سرمایه داری دیرهنگام را طرح کرده است که در آن تجربه ذهنی به یک حال ثابت فروکاسته می شود، زمان حالی که با این وجود هنوزهم پایانی آشکار است، هر چند یکی که هرگز کاملا خاتمه نمی یابد گرچه نشانه 'مرگ سوژه' را با خود دارد، و از این رو پایان پروژه مارکسیستی انقلاب و آزادی، اگر سرانجامی داشته باشد. اخیراً نیز، بن آگگر به طور خاص به اتصالات دیجیتال نگاه کرد، در درجه اول از طریق فراگیری گوشی هوشمند، با این بحث که ' گوشی هوشمند ایجاد نوعی زمان دیجیتال "iTime" است که مرزهای قبل از اینترنت بین عمومی و خصوصی، شب و روز، کار و استراحت، مکان و زمان را به چالش می کشد. جذاب و تا حدودی هماهنگ با نگرانی های کتاب حاضر، آگگر در ادامه می نویسد که 'iTime با سرعت، گسترش و کشش فرم کالا در اواخرِ لپ تاپ، سرعتِ پسافوردیست، سرمایه داری پسامدرن همخوانی دارد.
اینها فقط نمونه هائی از مطالعات در این مورد است که نماینده ای از کل است. آنچه آن ها را به عنوان نقدهای چپ از دگرگونی زمان و فضا مشخص می کند این است که برای درک این پدیده به نوعی تحلیل کلاسیک از ماتریالیسم تاریخی نگاه می کنند. اما آنها به همان تجزیه و تحلیل به عنوان حاوی راه حلی پیشرو، یا آزادیخواهانه برای اثرات منفی آن نگاه می کنند. به عبارت دیگر، تحول فضا-زمان هنوز بر روی یک پیوستار تثبیت شده تنظیم شده است که دیالتیک بر اساس آن آشکار می شود، و اگر ما می توانیم ویژگی های جنبش را در زمینه جدید آن شناسایی کنیم، پس راه رو به جلو، یا راه حل، مقاومت، سازماندهی، بالا بردن آگاهی، یا هر چیز دیگری، خود را به عنوان یک تناقض آشکار خواهد کرد. با این حال در نظر گرفتن تحول زمان-فضا در چارچوب دیجیتالی بودن، چشم انداز نسبتاً متفاوتی به دست می دهد.
چنین تشخیصی اما هیچ توصیه فوری به غیر از پذیرش یک رویکرد جدید، اقتصاد سیاسی نوین، ارائه نمی دهد. دیجیتالیته که یک رابطه انسانی جدید با یک رده فناوری جدید است، دیالکتیک مدرنیته پساجنگ/ فوردیستی را از مسیر خود منحرف کرده است، و بنابراین تعریف جدیدی برای زمینه اجتماعی-فناوری جدید باید یافت شود. دو گزاره کلی از مشکل در اینجا به عنوان پایه ای برای اکتشاف تحول زمان-فضا مطرح می شود که اقتصاد جهانی کنونی دیجیتالی را تشکیل داده است.
اول این است که از طریق سپر حفاظتی یک رده فن آوری جدید، دیجیتاله باعث تحول زمان و فضا می شود، به گونه ای که دیجیتالیته بیگانه می سازد، و اتوماسیون تسهیل می کند. فشرده سازی زمان و فضا، مقدمتاً یک مفهوم انتزاعی، از طریق شبکه های دیجیتال تبدیل به موجود دیگری می شود. این تبدیل به واقعی شدن 'محرومیت انسان از رابطه نخست با تکنیک و طبیعت'، اثر ژاک الول می شود. تاثیر بیگانه سازی خاص فن آوری آن است که بیگانگی ما را در وضعیت مدرن از 'بی رابطه گی' نه تنها از تکنیک و طبیعت، بلکه همچنین از آنالوگ سنتیِ ما در فرهنگ، اقتصاد و سیاست بیگانه می سازد.
دوم، و به تبع مورد اول، این است که اگر سرمایه با منطق یک زمان-فضای دیجیتال که اقتصاد و جامعه را با توجه به ضروریات رمزی و خودکار خود شکل می دهد، مردم، نهادها، جوامع و فرهنگ ها را با ظرفیت بسیار کاهش یافته ترک می کند تا مسیر را به هر شکل قابل توجهی تحت تاثیر قرار دهد.
افزودن دیدگاه جدید