در سال ۱۳۴۹ در حین تمرینات کشتی در سالن ورزش دانشگاه تهران با تورج اشتری آشنا، و خیلی زود با او صمیمی شدم؛ زیرا دوستان مشترکی هم داشتیم.
تورج دانشجوی دانشکده پلی تکنیک بود، اما برای تمرینات ورزشی به دانشگاه تهران می آمد. تورج دارای روحیه ای مردمی و رفتاری مورد احترام بود؛ بارها به او گفته بودم که اندام لاغر و غیر عضلانی تو برای ورزش کشتی مناسب نیست، و ورزشهای ژیمناستیک و دوومیدانی برای تو مناسبتر است؛ اما او همواره میگفت: "من به ورزش کشتی علاقه مندم".
بعدها متوجه شدم هدف او از انتخاب رشته کشتی، تقویت بدن بود برای مبارزه ای که در پیش رو داشت. پس از اینکه چند بار او را با دلاور مردی از تبار لرستان زنده نام غلامرضا اشترانی دیدم، متوجه شدم که جذب فعالیت سیاسی شده است.
غلامرضا اشترانی دبیر دبیرستانها و مربی کشتی بروجرد بود و بیشترین تاثیر مبارزاتی را بر جوانان و دانش آموزان بروجرد داشت. گروه مبارز و حماسه آفرین «آرمان خلق» و برادران جان باخته خرم آبادی، از شاگردان او بودند؛ او همچنین دوستی دیرینه ای با زنده نام دکتر اعظمی داشت.
آخرین بار که تورج رادیدم در زمستان سال ۱۳٥۱ در راه قله توچال بود؛ پس از احوالپرسی سراغ یکی از دانشجویان دانشکده حقوق را از من گرفت، وقتی گفتم که چند روز پیش دستگیر شده است، به فکر فرو رفت. در اواخر اردیبهشت سال ۱۳٥٥ در زندان شماره ۴ قصر بودم که روزنامه ها خبردردناک کشته شدن این فرزند فداکارمیهن را با عنوان"خرابکار"اعلام کردند؛ درمورد جان باختن تورج روایت است که در نبردی رویا روی با ساواکی ها جان می بازد؛
کشته شدن تورج در میان دانشجویان پلی تکنیک و مردم لرستان به ویژه بروجرد بازتاب گسترده ای یافت. تورج اشتری در یک اقدام شجاعانه و پرخطر باتفاق زنده یاد حسن سعادتی، دکتر اعظمی و دیگراعضای گروه اعظمی را به تهران منتقل کردند. از زمان پیوستن او به سازمان چریکهای فدائی اطلاع دقیقی در دست نیست؛ تورج اشتری تلخستانی آگاهانه مرگ سرخ را پذیرفت و فدائی خلق شد؛ در راه آرمانهای زحمتکشان به کاروان جانباختگان جنبش فدائی پیوست و نام ویادش در جوار دیگر فرزندان دلاور لرستان است و فراز مانند اشترانکوه ماندگار خواهد ماند.
افزودن دیدگاه جدید