راه به جلو کدام است: پساسرمایه داری یا سوسیالیسم؟ - ادامه
ثانیاً، در حالی که میسون بر نقش شبکه ها تأکید می کند، بخش بزرگی از فصل آخر کتاب او در تشریح گذار به پساسرمایه داری بر لزوم وجود دولت تأکید دارد تا "قدرت آن به طریقی رادیکال و قاطع مصروف اصلاحات انقلابی شود." به عبارت دیگر صرف نظر از تمام احکام درست میسون در بارۀ تضادهای درونی و کلیدی سرمایه داری و پتانسیل انقلابی موجود در "شبکه" ها، دیدگاه نهائی او ناظر به تغییرات تدریجی و رفرمیستی زیر هدایت دولت، نهایتاً برای رسیدن به گونۀ دیگری – ولو قدری رادیکالتر – از "سرمایه داری مسئولیت پذیر" است، که مکرراً از زبان رفرمیستهای چپ شنیده می شود.
در تمام این دست مباحث، مسئلۀ نقش دولت جنبۀ کلیدی دارد. مثلاً میسون به ما می گوید که "دولت در پساسرمایه داری، باید اشکال نوینی از اقتصاد را بپرورد که می توانند به نحوی ارگانیک عمل کنند و پیش بروند." سپس در بحث بر سر تغییرات لازم در محیط کار و در پاسخ به این سؤال که چه چیز شرکتها را وادار خواهد کرد که این اشکال نوین اقتصاد را بپذیرند، می گوید: "قانون و مقررات".
میسون در جای دیگری به ما گفته است: "در یک نظام پساسرمایه داری، می توان دولت، شرکتها و تعاونیهای عمومی را با اهداف عمیقاً متفاوتی با تغییراتی کم هزینه و مبتنی بر برنامه های رادیکال برای کاهش بدهی های دولتی سازمان داد." در ارتباط با بانکداری و بخش مالی هم گفته است: "سمتگیری متوجه کاستن از پیچیدگی کار این بخشها نخواهد بود... بلکه متوجه ترویج پیچیده ترین اشکال مدیریت مالی سرمایه داری همخوان با توسعۀ اقتصاد در راستای اتوماسیون بیشتر، کار کمتر، و وفور کالاها و خدمات ارزان یا مجانی خواهد بود."
اما میسون در سراسر توصیف اش از پساسرمایه داری و گذار به آن، چیزی از این که چه نوع دولتی این گذار را پیش خواهد برد، و کدام طبقه این روند را هدایت خواهد کرد، نمی گوید. تحلیل او نیز، به مشابهت با تحلیلهای رفرمیستی از دولت و گذار به سوسیالیسم، موضوع دولت پساسرمایه داری را در ابهام باقی می گذارد.
اگر این دولت پساسرمایه داری همان نسخۀ خوش خیم دولت بورژوائی نیست، پس می توان نتیجه گرفت که این دولت باید دولتی نوین و کیفیتاً متمایز از دولت بورژائی باشد که توسط توده های "شبکه شده" تشکیل می شود تا اهرمهای اصلی اقتصاد را در دست گیرد، و آن را – و جامعه را - به طریقی دموکراتیک هدایت و کنترل کند. اما اگر منظور این باشد، این به واقع چیزی جز یک دولت سوسیالیستی نیست، یعنی یک دولت سالم سوسیالیستی (در مقابل دولت دفورمه و التقاطی کارگری در نظام بوروکراتیک استالینی).
با این حال، به نظر می رسد که میسون با فراخوان به "اصلاحات انقلابی"، در واقع به دولتی از نوع نخست اشاره دارد. او خواهان این است که دولت سرمایه داری به نوعی بر خلاف منافع طبقه حاکم عمل کند، قدرت انحصارات بزرگ را که کنترل جامعه را در دست دارند، از آنها بگیرد، و گذار به جامعۀ نوینی را سامان دهد در خدمت توده های استثمار شده، که دولت سرمایه داری کنونی آنها را سرکوب می کند. پس باید از او پرسید، چرا باید یک دولت سرمایه داری به گونه ای خلاف موجودیت سرمایه داری عمل کند؟
به واقع، چنان که تجربۀ یونان در سالهای اخیر و تسلیم سیپراس نشان داد، راه رفرمیستی برای خروج از بحران سرمیه داری وجود ندارد. هر کوششی از این دست، به عوض اقدام علیه بورژوازی و دولت سرمایه داری، با مخالفت تام و تمام طبقۀ حاکم، مدیای در خدمت آن، و دولت سرمایه داری – که وظیفۀ سرکوب مقاومت در برابر نیازهای سرمایه را به عهده دارد - روبرو خواهد شد.
تفسیر میسون از اندیشه های مارکس، تحلیل بن بست کنونی سرمایه داری، و دیدگاه او دایر بر آیندۀ سرشار از فراوانی مبتنی بر تکنولوژی و اتوماسیون همگی بابصیرت و الهام بخش اند. با این حال، نتیجۀ نهائی تفسیر او - به دلیل بدبینی اش نسبت به امکان تغییرات واقعی، جامع و انقلابی، و بی باوری به توان طبقۀ کارگر سازمانیافته برای تحقق چنین تغییراتی در جامعه – نارسا و ابتر است.
با این وجود علیرغم محدودیتهای کار میسون در کتاب پساسرمایه داری، مطالعۀ این اثر برای کسانی که می خواهند دیدی کامل و روشنی نسبت به تضادهای درونی سرمایه داری و چگونگی تحول این تضادها در این زمانۀ اطلاعات و اینترنت داشته باشند، بسیار مفید خواهد بود.
افزودن دیدگاه جدید