رفتن به محتوای اصلی

لرستان در آئینه سیاهکل!

لرستان در آئینه سیاهکل!

جنبش مسلحانه هر چند با سیاهکل در ابعاد ملی و در سطح کل کشور طنین انداز شد اما در لرستان چنین ایده ای پیش از سیاهکل به واسطه جزنی و یاران او طرح گردید و تشکیلات نسبتا نیرومندی هم بر همین اساس ایجاد شد. این تشکل تا آنجا پیشرفت که شروع مبارزه مسلحانه را در ابتدای تابستان ۴۹ در کوه های لرستان در دستور داشت. چگونگی گسترش و نفوذ مبارزه مسلحانه در مناطق مختلف، بسته به اوضاع هر منطقه و فرهنگ و سنن آن، تا اندازه ای متفاوت است. این نوع مبارزه در لرستان به این سبب توانسته بود طرفداران زیادی را جلب کند، که بستر و زمینه آن از گذشته های دور در اذهان مردم این منطقه شکل گرفته بود. با اشاره ای کوتاه به این زمینه تاریخی، به تاثیرات این جنبش در لرستان و تشکل هائی که در این رابطه ایجاد شد، می پردازم.

شیوه تولید در لرستان از سال های دور متکی به کشاورزی و دامداری و به لحاظ ساختار اجتماعی، در این منطقه مناسبات ایلی- عشایری برقرار بود و تا دهه چهل در روحیات و فرهنگ مردم لرستان ارزشهای ایلی- عشیره ای دیده می شد و شهرها نیز تا مقطع اصلاحات ارضی و چند سال پس از آن متاثر از این فرهنگ بودند. در میان چند شهر بزرگ لرستان تنها بروجرد از این فرهنگ تا حدی فاصله داشت. در زندگی ایلیاتی به دلیل نوع زیست عشایری، شهامت، رزمندگی و بی باکی ارزشمند است و از خود گذشتگی و همبستگی و همیاری ستودنی است. پول جایگاهش چندان ارزشمند نیست و سخاوت از زمره خصوصیاتی است تحسین برانگیز.

در دوره ی قاجار، ضعف دولت در برابر نافرمانی ایل ها و طوایف، از راه «تفرقه افکنی» جبران می شد. در یکی دو دهه ی پایانی سلطنت ناصرالدین شاه از شیوه ی بهره جوئی از اختلافات ایلی بیشتر استفاده می کردند. با ورود قشون جدید به لرستان همین شیوه ی قدیم را تداوم بخشیدند و در روند تکوین دولت مدرن مطلقه، سیستماتیک تر و خشن تر دنبال شد: برکشیدن این خان و آن رئیس طایفه به «مصلحت لحظه» فرو کوفتن و اعدام فراقانونی آن دیگری و ادامه این بازی همراه با طمع ورزی و رشوه خواری و حتی فروش فشنگ قشون به همان یاغیانِ تحتِ تعقیب از شیوه های مرسوم بود. در اواخر دوره قاجار که قدرت مرکزی ضعیف شده بود، حاکمان لرستان از دادن مالیات خودداری می کردند. اما با آمدن رضاشاه قدرت مرکزی تقویت شد و برخورد با کسانی که مطیع نبودند در دستور قرار گرفت و برای ایجاد تمرکز در سطح کل کشور سران متمرد زیر فشار قرار گرفتند و در نهایت پس از جنگ و گریز قدرت مرکزی مستقر گردید.

دوره ی ۱۳۰۰تا ۱۳۲۰خورشیدی دوره ی گسترش و تحکیم قدرت سیاسی مرکزی، بویژه با گسترش حضور ارتش و دستگاه اداری بود. در لرستان ورود ارتش برای پایان دادن به سرکشی ها و شورش های ایلی، آمیخته بود با خشونت های بی حد و مرز و فریبکاری، اعدام های خودسرانه و بدون محاکمه، چپاول، تهدید و ارعاب برای گرفتن پول مردان و زر و زیور زنان. این رفتار خشن و قلدرمنشانه در ذهن و روان مردم لرستان ماندگار شد و از ایستادگی ها و درگیری های مسلحانه یاد و خاطره ای به جای ماند که پشتوانه ی عاطفی مردم لرستان در مقابله با زور گوئی و ستمگری دولتیان شد و به شکل خاطره ها و روایت ها، همراه با مایه های واقعی و احساسی از شجاعت مردان و زنان لر برای نسل های بعد بازگوشده اند.


صحنه اعدام سران عشایر توسط ارتش رضا شاه

حکومت مرکزی برخورد خشن را به سران ایل محدود نکرد و دامنه آن را به شمار بزرگی از خانواده و افراد ایل نیز کشاند. در سال ۱۳۱۱ خورشیدی صدها و صدها زن و مرد کهنسال و کودک خردسال، دختر و پسر پیاده و سواره با زور به خراسان تبعید شدند. خانوارهای تبعیدی 7 ماه در راه بودند که مرگ شماری از آنان را به خاطر گرسنکی و بیماری و ناتوانی و پیری به همراه داشت. ترکیب ایلیاتی و عشایری مبتنی بر خویشی و خونی مردم این منطقه از یکسو و برخورد خشن حکومت با آنها از سوی دیگر به روحیه ضد قدرت در اذهان مردم دامن زد و مخالفت با حاکمان را به ارزشی نسبتا ماندگار مبدل نمود که به نسل های بعد منتقل گردید.

پس از رضا شاه با تضعیف قدرت مرکزی، احزاب محتلف اعلام موجودیت کردند و به فعالیت سیاسی در سراسر کشور پرداختند. در لرستان نیز که زمینه مخالفت با قدرت طی سالها رشد کرده بود حزب توده توانست نیروی زیادی را جذب کند. این حزب که در خرم آباد و بروجرد فعالیت علنی داشت توانسته بود با کار آگاهگرانه نظر بسیاری از جوانان تحصیل کرده و حتی برخی از کسبه و خان زاده ها را به خود جلب نماید. در دوره ی جنبش ملی شدن نفت هم شمار بسیاری از مردم لرستان طرفدار مصدق و جنبش ملی شدند. در میان خان ها شمار علاقمندان و طرفداران جنبش ملی کم نبودند. حضور شخصیت هائی جون مرتضی خان اعظمی، محمدعلی خان غضنفری، سیدمحمد علی کشاورز صدر (پدر زنده یاد هوشنگ کشاورز صدر) و محمد پورسرتیپ، به عنوان طرفداران جنبش ملی مصدقی، در فضای سیاسی لرستان اثرگذار بودند.

پایان دهه سی و آغاز دهه چهل خورشیدی فصل جدیدی در فعالیت های سیاسی برای همه نیروهای سیاسی ایران، ازجمله جنبش چپ سوسیالیستی است. پس از سپری شدن دوره کوتاه «تنفس سیاسی» سال های 39 ـ 42 خورشیدی، دفتر یک فصل از این نوع فعالیت ها بسته شد و دوران دیگری آغاز گردید.

شکست حزب توده و تسلیم و سستی شماری از سران این حزب در برابر دستگاه شاه، با تبلیغات وسیع حکومت علیه چپ در جامعه منعکس گردید. این شکست روی ایستادگی بسیاری از مبارزان توده ای سایه انداخت و فعالان جوان را از آن ها دور نمود. در این فضا نیروهای جوان و مشتاق مبارزه برای گشودن راهی نو، به جستجو برخاستند. این تلاش ها مصادف است با رشد جنبش های آزادیبخش و انقلابی و توسعه مبارزات ضدامپریالیستی و رشد گرایشات چپ گرایانه در اکثر مناطق آسیا، افریقا و امریکای لاتین. قدرت گیری این جنبش ها برفضای فکری جامعه سیاسی ایران و راهجویان جدید و جوان ایرانی اثرات خود را برجای گذاشت و سمت و سوی انقلابی به آنها بخشید.


بر بستر این شرایط در اکثر شهرهای بزرگ و حتی کوچک ایران، محافل سیاسی و نوپا متشکل از نسل جوان به میدان درآمدند که تلاش آنها با سد مقاومت حکومت روبرو می شد و به ناچار به فعالیت های پنهانی روی می آوردند. از دل این مبارزه، محافل مطالعاتی و هسته های سیاسی و تبلیغی با مضمون تبلیغ علیه رژیم و در مخالفت با دیکتاتوری و انسداد سیاسی و سلطه بیگانگان بر دستگاه حاکمه ایران شکل گرفت و سرانجام بخشی از آنها با رویکرد مبارزه قهرآمیز و حتی مسلحانه به تعیین تکلیف با رژیم پرداختند و برای مدت حدود یک دهه سپهر سیاسی کشور را تحت تاثیر خود قراردادند و معیاری شدند برای انقلابیگری. و در این راستا هنر و ادبیات خاص خود را خلق کردند و برای مدت چندین سال با استقبال نسبتا وسیع جوانان و دانشجویان، شاعران و نویسندگان و روشنفکران روبرو شدند.

این جنبش در شهرها و مناطق مختلف کشور، بسته به پیشینه های تاریخی، فرهنگی و سیاسی خود بازتاب می یافت. استان لرستان با پیش زمینه های تاریخی و فرهنگی و روانشناسی ضد قدرتی که داشت از جمله مناطقی بود که از این جریان تاثیر فراوانی گرفت. تا قبل از شروع سیاهکل، در لرستان کانونی برای مبارزه مسلحانه در ارتباط با گروه جزنی با مسئولیت دکتر هوشنگ اعظمی شکل گرفت که قرار بود در پنجم تیر ۱۳۴۹ مبارزه مسلحانه را در کوه های لرستان آغاز نمایند. علاوه بر این در شهرهای بزرگ استان بخصوص خرم آباد و بروجرد محافل متعددی از دانشجویان و دانش آموزان و عناصری قدیمی تر، درگیر کارهای مطالعاتی و راهجوئی برای مبارزه بودند. این محافل بشکل های پراکنده و خودجوش به وجود می آمدند و به خواندن کتابهای انقلابی و "ممنوعه" دوران خود مشغول بودند. فضای عمومی بحث های آنان، مخالفت با استبداد سیاسی و اعتراض علیه تبعیضات و اختلافات طبقاتی بود و به لحاظ مشی سیاسی هم از منابع مختلفی الهام میگرفتند، بدون آنکه مشی خاصی بر همه آنها مسلط باشد. از شیوه های اعتصابی کارگران تا مبارزات مسلحانه جنبش های آزادی خواهانه و استقلال طلبانه مستعمرات، تا شورشهای خیابانی علیه انواع حکومت های دیکتاتوری جهان سومی، الهام می گرفتند. تاثیر پذیری عملی از انقلاب چین و کوبا برای نوجویان چپ گرا محسوس تر بود. همچنین از انقلاب اکتبر روسیه تا جنبش های انقلابی آسیایی و آمریکای لاتینی و افریقایی مورد توجه و بحث بود و در این میان شاید کمترین تاثیر از تجربیات و سنت های مبارزاتی حزب توده بچشم میخورد. بجز عناصر مبارزه جویی مثل خسرو روزبه و وارتان و امثال آنها، خود حزب توده نه تنها مورد توجه چندانی نبود، نگرش منفی نسبت به آن، قوی هم بود.

لرستان از دیر باز سابقه فعالیت سیاسی داشت. در بروجرد محافل دانش آموزی و دانشجویی این شهر از نسل پیشین خود که اینک آموزگاران شان بودند، تاثیر می پذیرفتند. دبیران بهره مند از سابقه و اندیشه سیاسی، از محبوبیت خاصی برخوردار بودند، نقش مهمی در تشویق و علاقمند ساختن دانش آموزان به مطالعه داشتند. زنده یاد محمود رسولیان که در ارتباط با گروه اعظمی قرار داشت نقش برجسته ای در معرفی اثار صمد بهرنگی و ترغیب دانش آموزان به مطالعه داشت. زنده یاد غلامرضا اشترانی نیز که یکی دیگر از مرتبطین با گروه اعظمی بود به دانش آموزان درس شهامت و ایستادگی می داد. او همراه با دیگر فعالان سیاسی، نقشی غیر قابل انکار در تشویق دانش آموزان و جوانان به مبارزه علیه رژیم شاه داشتند.

در خرم آباد نیز مبارزانی چون محمد شکوهی، محمد ساکی، پروین گلشن، ایرج عتیقی، اسفندیار مرادی و ... فرهنگیان و فعالان سیاسی شریفی بودند که به همراه تعداد دیگری از مبارزان راه آزادی نقش بسیار مثبتی در اشاعه فرهنگ مبارزاتی و تشویق جوانان به مطالعه و مبارزه در این شهر داشتند.

در چنین فضائی فریاد آرمانگرایانه و عدالت جویانه چریکها از جنگلهای شمال نگاه ها و گوش ها را بسمت خود کشاند. اخبار رویداد سیاهکل به سرعت در جامعه طنین انداز شد و سرنوشت آنان، ورد زبان محافل روشنفکری و شماری از مردم عادی شد و به عنوان راهی جدید برای ادامه مبارزه ی سازمان یافته مطرح گشت و فضای جوانان و دانشگاهیان را تحت تاثیر خود گرفت. پس از این تعداد زیادی از محافل و گروهها، گوئی از سرگشتگی، پراکندگی و ابهام بیرون آمدند و احساس می کردند به راه قطعی و نهایی مبارزه دست یافته اند. در لرستان نیز در پیوند با این جنبش و متاثر از آن، گروه ها و محافلی شکل گرفتند که به فشردگی و اختصار به شکل گیری و سرنوشت آنان می پردازم:


گروه دکتر هوشنگ اعظمی

این گروه، بخشی از گروه بیژن جزنی بود. در واقع قرار بود دو کانون فعالیت در روستاها، یکی در شمال کشور و دیگری در لرستان، ایجاد شود تا جنگ پارتیزانی را در مناطق کوهستانی شروع کنند. در شهرها نیز تیم های تبلیغی و تدارکاتی در نظر گرفته شده بود، که قرار بود هم به لحاظ تدارکاتی و هم به لحاظ تبلیغی، نقش پشت جبهه و پشتیبان را ایفا نمایند. اعضای اولیه گروه در لرستان به قرار زیر بودند: دکتر هوشنگ اعظمی، دکتر اسماعیل عالیخانی، دکتر اسماعیل احمدپور، محمود رسولیان، علی احمدی، بهرام طاهرزاده، غلامرضا اشترانی، توکل اسدیان، هبت معینی، فریدون اعظمی، سیاوش اعظمی، کوروش اعظمی، من(محمد اعظمی) و چند نفر دیگر. فعالان سیاسی نسبتا زیادی هم در ارتباط با این گروه قرار داشتند. در آن دوره ضابطه تدوین شده ای در رابطه با عضو گیری وجود نداشت. افراد پس از مدتی که در ارتباط بودند، زمانی که تمایل شان به فعالیت سیاسی روشن می شد، در مناسبات نزدیکتری قرار می گرفتند و برنامه های کوهنوردی و شکار (برای آماده سازی به منظور شرکت در مبارزه مسلحانه در کوه) با آنها اجرا می شد. به تدریج فردی که مناسب به نظر می رسید، برنامه مبارزه مسلحانه در کوه با او در میان گذاشته می شد. در صورت پذیرش و اعلام آمادگی برای ادامه همکاری، او به عضویت گروه پذیرفته می شد. تصمیم برای عضوگیری را نهایتا دکتر اعظمی می گرفت.

فعالیت این گروه در آن دوره اساسا تدارکاتی و برای شروع مبارزه مسلحانه بود. جمع آوری سلاح، آموزش نظامی، آموزش های اولیه پزشکی، شناسائی کوه ها، ساختن پناهگاه ها و مخفی گاه ها در کوه، اساس فعالیت اجرائی آنها را تشکیل می داد. اعضای گروه برنامه مطالعاتی نداشتند. مطالعه تشویق می شد، اما تابع نظمی نبود و نسبت به انجام آن، در قیاس با کارهای اجرائی، حساسیت زیادی وجود نداشت.

این گروه در جریان فرار تعدادی از اعضای گروه جزنی از زندان قصر، سعید کلانتری و یارانشان، قرار داشت. درست کردن پناهگاهی امن در کوههای اطراف بروجرد برای استقرارشان پس از فرار، در دستور بود. اما به دلیل شکست نقشه فرار آن ها، ساختن پناهگاه در کوه نیمه تمام ماند. احتمالا رابطه ای هم با گروه سیاهکل از طریق علی اکبر صفائی فراهانی (از اعضای اصلی گروه جزنی و از رهبران سیاهکل) وجود داشته است.

این گروه در صدد تامین سلاح و تدارکات نظامی از خارج از کشور بود. هبت معینی قرار شد به عراق برای تهیه سلاح و وسایل ارتباطی نظیر بی سیم و .. برود. البته حجم سلاح های گروه دکتر اعظمی در آن زمان کم نبود، ولی سلاح های مدرن و وسایل ارتباطی پیشرفته نداشتیم. فرد رابط برای اعزام به عراق عباسعلی شهریاری (مرد هزار چهره) معروف بود. هبت به همراه من قراری را در خرمشهر اجرا کردیم. محل اجرای قرار در تور ساواک قرار داشت. از تور خارج شده و گریختیم.

در ارتباط با دلایل مبارزه مسلحانه در کوه، مطلب مکتوبی وجود ندارد. بر اساس صحبت های شفاهی نظرات این گروه چنین بود:

اساس نظرات این گروه، همان نظرات گروه جزنی، تا مقطع سال ۴۶ است. مبارزه مسلحانه در آن زمان، با این هدف بود که نیروهای روشنفکر و دهقانان را بسیج کند. در واقع عملیات نظامی، بیش از هر چیز اقدامی تبلیغی و خصلت بسیج گر داشت. این گروه برای دهقانان نقش و جایگاه مهمی قائل می شد و آن را بخش قابل توجهی از زحمتکشان می دانست. به طور ضمنی و نه صریح و آشکار، به آماده بودن شرایط عینی انقلاب اعتقاد وجود داشت. البته نه با تعریف شناخته شده آن. از این شرایط، نارضایتی مردم از حکومت و پیوستن آنها به مبارزه مسلحانه نتیجه گیری می شد. این گروه عملیات مسلحانه را برای بسیج، کاراترین و موثرترین شیوه مبارزه می دانست. گر چه در ارزیابی از اصلاحات ارضی به تاثیر آن بر روحیه ی دهقانان نیز اشاره می شد، اما هنوز نسبت به پیوستن روستائیان به مبارزه مسلحانه درک مثبتی وجود داشت. الگوی مورد تاکید انقلاب کوبا بود و از شیوه مبارزه در آنجا الهام گرفته می شد. از تحرک چریک در کوه و میدان وسیع عملش، به لحاظ وسعت جغرافیائی، امکان ضربه پذیری فوری توسط دشمن دشوار ارزیابی می شد.


برای شروع مبارزه مسلحانه قراری برای ٥ تیر ماه ۱۳۴۹ در نزدیک یکی از روستاهای خرم آباد تنظیم شده بود ولی قبل از این تاریخ و اجرای این قرار، دکتر اعظمی و دکتر احمد پور دستگیر می شوند. برنامه به عقب می افتد. دکتر اعظمی پس از اینکه از زندان آزاد شد روی قدرت ساواک تاکید زیادی می کرد و بر این نظر بود که ادامه حرکت به شکل سابق، یک خودکشی بی حاصل است. و نتیجه می گرفت که برای شروع مبارزه مسلحانه ابتدا باید از دسترس پلیس خارج شد و سپس برای گسترش رابطه و تامین تدارکات، حرکت نمود.

با برآمد جنبش مسلحانه و گسترش فعالیت فدائیان در شهر، تعدادی از اعضای اصلی گروه از مشی مبارزه مسلحانه در کوه فاصله گرفتند. همین مساله شروع مجدد مبارزه در کوه را بیشتر به تاخیر انداخت. از اعضا و مرتبطین گروه: فریدون اعظمی، سیاوش بیرانوند(اعظمی)، توکل اسدیان، هبت معینی، منصوره معینی، مهری معینی، بهروز معینی، فرخنده اعظمی، فرشته اعظمی، محمداعظمی، همراه برخی فعالان سیاسی دیگر عموما به نظرات سازمان فدائی نزدیک شدند و از مشی مبارزه در کوه فاصله گرفتند.

دکتر اعظمی هم که نسبت به قدرت ساواک در شناسائی و دستگیری افراد پیش از هر اقدام حساسیت پیدا کرده بود، به تدریج همراه شماری ازخویشان و نزدیکان شروع به تدارک برای مبارزه مسلحانه در کوه می کنند و به تدریج با روایط قبلی خود تماس می گیرند. در این دور مضمون نظرات او روی رد مشی چریک شهری متمرکز بود: او با اشاره به تعداد کم کارگران نسبت به جمعیت کشور و پراکندگی آنها، ساخت سرمایه داری وابسته را رد می کرد. مشی چریک شهری را از زاویه ضعف شیوه مبارزه چریکی در شهر زیر سوال می برد. براین باور بود که در این شیوه مبارزه، چریک همواره در محاصره پلیس قرار داشته، قدرت تحرک ندارد و آسیب پذیر است. او می گفت انقلابیون باید قدرتشان را از هویتشان و در پیوند با مردم بگیرند. ولی در این مشی، چریک قادر نیست با مردم به عنوان یک انقلابی تماس بگیرد. بدتر اینکه، چریک ها در شهر مجبورند برای ادامه حیاتشان خود را غیر از آنچه هستند معرفی کنند. در واقع باید هم از چشم پلیس و هم از چشم مردم پنهان شوند و این باعث می شود که به مرور این فاصله گیری از مردم به نابودی آنها منجر شود. او این مشی را یک خودکشی قهرمانانه می دانست که زیانش را از دستاوردهای آن بیشتر می دید.

بالاخره در تاریخ بیست خرداد ماه سال ۱۳٥۳جمعا ۹ نفر یعنی دکتر هوشنگ اعظمی، محمود خرم آبادی، فریده کمالوند، کورش اعظمی، سیامک اسدیان، جمشید سپهوند، خسرو اعظمی، علی محمد لشکری و علی بیرانوند به مخفیگاهی در کوه های"مله" اطراف پلدختر می روند. در نزدیک این محل "مخفیگاه دیگری در "باباحبیب" رومشکان کوهدشت داشتند این کوه به دینار کوه وصل به کوه های آنسوی مرز درعراق راه داشت. گروه در نظر داشت چند ماه دست به عملیات نظامی نزند تا پس از مدتی، هم کارهای تدارکاتی تکمیل شود و هم با سایر افراد برای پیوستن به گروه، تماس بگیرند. آنها در پی مواجه با مشکلاتی، پس از ۱٨ روز اقامت در این منطقه، بیش از   

  ۲۰۰ کیلومتر از محل دور شدند و به کوه های اطراف بروجرد آمدند. در کوه های اطراف بروجرد با افراد سابق گروه نظیر دکتر عالیخانی، علی احمدی، سیاوش اعظمی و خود من و همچنین افراد جدیدی مثل رضا احمدی، حسن مذهب، مجید شیرپی، احمد شوشتری و ... تماس گرفتند و گفتگوهائی داشتند. تعدادی اعلام آمادگی می کنند و افرادی نیز برای پیوستن به آنها مجاب نمی شوند. در این دوره سازمان فدائی نیز تلاش کرد از طریق دو تن از اعضای خود، حسن سعادتی و تورج اشتری، که اهل بروجرد بودند، با آنها تماس برقرار کند.

پس از حدود یکماه که از جابجائی آنها به اطراف بروجرد گذشته بود، در اوایل مرداد ماه ٥۳ ساواک با برنامه ای گسترده و به کمک ارتش حمله به این گروه را در دستور قرار داد. در لرستان تقریبا حکومت نظامی اعلام نشده برقرار شد. تعدادی زیادی در این یورش دستگیر شدند. اما دکتر اعظمی و محمود خرم آبادی و سیامک اسدیان پس از یک درگیری نظامی در اطراف بروجرد، از محاصره خارج شدند و از طریق حسن سعادتی و تورج اشتری به سازمان فدائیان وصل شدند.


محمود خرم آبادی

افراد دستگیر شده مرتبط با این گروه که عموما به جبس های ابد و یا بالای ۱۰ سال محکوم شدند از این قرارند:

مرتضی اعظمی، فرج اعظمی(در زندان در اثر سکته جان سپرد)، کورش اعظمی، داریوش اعظمی، خسرو اعظمی، دیانوش اعظمی و کیانوش اعظمی(این دو زندان بودند اما در ارتباط با این گروه دوباره بازجوئی شدند)، فریده کمالوند، فریدون کمالوند، ثریا علیمحمدی، فریدون اعظمی، هبت معینی، غلام رضا اشترانی (این سه هم زندان بودند و دوباره در ارتباط با گروه بازجوئی شدند)، فریده اعظمی، محمد اعظمی، فرخنده اعظمی، سیاوش اعظمی(بیرانوند)، جمشید سپهوند، منصوره معینی، اسفندیار معینی، بهروز معینی، علی محمد لشکری، محمد حسین والیزاده، رضا احمدی، حسن مذهب، مجید شیرپی، احمد شوشتری، محمود رسولیان، دکتر اسماعیل عالیخانی، علی احمدی، اصغر جزایری، باجلان، مش یاور، ایمانعلی و ... مرتضی خان اعظمی، فقط و فقط به «جرم» اینکه پدر هوشنگ اعظمی بود دستگیر، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد.

حرکت دکتر هوشنگ اعظمی قبل از انقلاب وسیعا در میان مردم لرستان منعکس گردید. مردم با برجسته کردن خصوصیات مثبت او، در ذهن خود چهره ای شکست ناپذیر از او ساختند. به رغم اینکه هیچ عملیات نظامی در آن منطقه صورت نگرفت ولی پاسگاه های نظامی یکی پس از دیگری، در تصور مردم، به دست دکتر اعظمی خلع سلاح می شدند. برایش شعرها سرودند و اشعاری را در وصف او و یارانش به آهنگ حماسی "دایه دایه وقت جنگه" افزودند. حتی در هر عاشورا مردم خرم آباد در دسته های سینه زنی به نفع او و علیه "شاه ستمگر" شعار می دادند و ... در مجموع انعکاس حرکتش، تاثیر تهیجی بالائی روی مردم لرستان داشت.

در باره گروه دکتر اعظمی مطلب نسبتا کامل تری در سایت عصرنو در آرشیو مقالات به نام من(محمد اعظمی) قابل دسترس است.

 

گروه آرمان خلق:

"آرمان خلق" جمعی از جوانان عمدتا لر بروجردی که ارتباط دوستی و آشنائی آنها به تدریج رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و محفلی شکل دادند که بعدها آوازه ایستادگی آنها در زندان های شاه در سراسر کشور طنین انداز شد و در ذهن فعالان سیاسی و جوانان جویای مبارزه برخی چهره های این گروه نظیر همایون کتیرائی اسطوره ای شکست ناپذیر شد که شلاق و شکنجه را تحقیر می نمود و آوازه ایستادگی و روحیه رزمندگی‌اش زبانزاد حتی شکنجه گران شد. هر چند از این گروه بیشتر نام همایون کتیرائی پر آوازه شده است اما تک تک اعضای این گروه هر کدام با ویژگی های خود تبلور جسارت و بی باکی و از خود گذشتگی بودند. از این گروه نه فرد مطلعی زنده ماند و نه اثر مکتوبی جز دفاعیات ترگل به جا مانده است. اما همین دفاعیه چند صفحه ای مملو از آرمانگرائی است و در آن جسارت و بی باکی، هیچ گرفتن مرگ، تحقیر بیدادگاه های شاه که دادگاه نامیده شده و ایستادگی در برابر هیئت حاکمه با زبانی ساده اما شفاف و صریح موج می زند و نمی تواند تحسین و احترام انسان ها را برنیانگیزاند.

افراد اصلی این محفل، که بعدا سازنده گروه آرمان خلق شدند، روابط عاطفی و دوستی دیرینه ای داشتند که رابطه آنها با گذشت زمان محکم تر و پیوند آنان سیاسی تر شد. به تدریج مناسبات این جمع نظمی گرفت و پس از خروج از شهرشان بروجرد و رفتن به تبریز و تهران ارتباط سیاسی آنان تداوم یافت. محفل اولیه آنها در بروجرد با رد و بدل کردن کتاب و برنامه های ورزشی و کوهنوردی شکل گرفت. غلام رضا اشترانی که با بسیاری از دانش آموزان و جوانان دهه چهل شهر بروجرد ارتباط داشت، در آشنائی اعضای این گروه به مطالعه و برنامه های سیاسی و ورزش و شطرنج نقش برجسته ای داشت. برنامه های منظم و مستمر ورزشی و بحث هائی که در جریان کوهنوردی شکل می گرفت روابط بسیاری از اعضای گروه آرمان خلق را با دوام نمود. غلامرضا اشترانی و بهرام طاهر زاده از اعضای گروه دکتر اعظمی هم بودند. بهرام طاهرزاده جوان پرشوری بود که مدتی در ارتباط با گروه اعظمی درجریان تدارک مبارزه مسلحانه در کوه قرار گرفته و در برخی از اقدامات تدارکاتی نیز مشارکت داشت. او تا مقطعی که به تبریز رفت ارتباطش را با گروه دکتر اعظمی حفظ کرده و یک قبضه کلت کمری هم از این گروه با خود داشت.

ارتباط اعضای گروه آرمان خلق به تدریج سیاسی تر و با جذب فعالان دیگری، سازمان یافته گردید. این گروه هر چند اقداماتی مسلحانه نیز در پرونده خود دارد اما به مبارزه مسلحانه در ابتدا اعتقاد نداشت و به اسلحه به عنوان وسیله ای برای دفاع از خود نگاه می کرد. اما اقدام چریکها در سیاهکل و انعکاس آن در جامعه بر این جریان هم اثر گذاشت و نگاه مثیت آنان را جلب نمود. دیدگاه و نظرات این گروه به شکل مکتوب وجود ندارد. فقط در دفاعیات هوشنگ ترگل اشاراتی گذرا به نظراتشان شده است. او در دفاعیات خود از " واقعه انقلابی سیاهکل" با نگاه مثبت یاد می کند. در این دفاعیه بر اعتقاد به ایجاد تشکیلاتی منضبط و انقلابی تاکید می کند که مارکسیسم لنینیسم را مبنای فعالیت خود قرار دهد تا بتواند انقلاب را سازماندهی کند. در همانجا بر ارزش هائی چون آزادی، عدالت، میهن پرستی، سوسیالیسم تاکید شده و بر مبارزه علیه امپریالیسم و دولت دست نشانده اش، بر مبارزه طبقاتی، مبارزه برای نفی استثمار انسان از انسان و تکیه به مبارزه مردم برای گوشمالی دادن حکام صحبت می کند. از اظهارات شفاهی آنان به خصوص پس از دستگیری نیز می توان چنین برداشت کرد که این گروه آمیخته ای بود از نظرات بیژن جزنی تا نظرات مائوئیستی. بهرام طاهرزاده مشخصا زمانی که با گروه اعظمی فعالیت می کرد در چارچوب نظرات بیژن جزنی که توسط دکتر اعظمی بیان می‌شد قرار داشت. در مجموع افراد این گروه نظر و سیاست منسجمی نداشتند. نظرات و مشی سیاسی آنان در حال شکل گیری بود و هنوز انسجام نیافته بود. عزم انقلابی و عدالت خواهی، آنها را به مبارزه سیاسی سوق داده بود و از سلاح بیشتر به منظور تامین تدارکات و مالی برای تداوم مبارزه استفاده کرده بودند. اعضای این گروه متاسفانه مدت زیادی زنده نماندند تا گرایش سیاسی- نظری آنها تثبیت شود.

به جز رد و بدل کردن جزوات و کتاب های ممنوعه آن دوره، گروه آرمان خلق یک اقدام مسلحانه با هدف تامین مالی، نیز داشتند. این عمل مسلحانه توسط بهرام طاهرزاده، ناصر کریمی و هوشنگ ترگل صورت گرفت. آنها در جریان مصادره بانک ملی شعبه آرامگاه، با تصور "دزد بانک" مورد حمله مردم قرار گرفتند و دستگیر می شوند. هوشنگ ترگل متواری و بهرام و ناصر را پس از دستگیری راهی زندان می کنند. سابقه بهرام طاهرزاده که پیش از این در ارتباطی سیاسی دستگیر شده و به عنوان زندانی سیاسی شناخته شده بود موجب شناسائی آنها توسط پلیس سیاسی می شود.

این گروه دست به اقدام دیگری نیز زد که آن هم ناموفق ماند و به جان باختن یکی دیگر از اعضای جوان و پرشور این گروه: حسین کریمی انجامید. در دوم فروردین سال ۱۳٥۰ همایون کتیرائی، هوشنگ ترگل و حسین کریمی به قصد اجرای یک برنامه تدارکاتی دیگر، نیازمند ماشین می شوند. اما در جریان ربودن ماشین با مقاومت راننده آن مواجه شده و به علت طولانی شدن درگیری، پلیس دخالت کرده و این اقدام به برخورد مسلحانه کشیده می شود. در این ماجرا حسین کریمی مجروح و دستگیر می شود. ماجرای دقیق جان باختن حسین کریمی هنوز هم ناروشن مانده است( مشخص نیست در اثر گلوله جان باخته است یا در زیر شکنجه جان می دهد)

در مجموع اعضای اصلی این گروه دستگیر و به احکام زیر محکوم شدند:

- همایون کتیرائی دانشجوی ادبیات دانشگاه تبریز، محکوم به اعدام؛

- هوشنگ تره گل کارگر، محکوم به اعدام؛

- بهرام طاهراده سپاهی دانش، محکوم به اعدام؛

- ناصر کریمی کارگر فنی، محکوم به اعدام؛

- ناصر مدنی کارگر فنی، محکوم به اعدام.

این پنج مبارز دلیر راه عدالت و آزادی و سوسیالیسم در ۱۷ مهر ۱۳٥۰ اعدام شدند.

فعالان دیگری که در ارتباط با این گروه دستگیر و به زندان محکوم شدند، از اینقرارند:

- محمد حسن دست پرورده، دانش آموز، محکوم به حبس ابد ؛

- عباسی مهندس کارخانه نورد اهواز، مجکوم به حبس ابد؛

- محمد حقیقت دانشجوی ادبیات تبریز، محکوم به ۱۰ سال زندان؛

- عبداله جاویدی دانشجوی ادبیات تبریز، محکوم به ٥ سال زندان؛

- خیراله سلیمی کارمند اداره آموزش و پرورش، محکوم به ۳ سال زندان.

جان باختن این شش مبارز پاک و صادق جنبش آزادیخواهانه مردم ایران که همگی اهل شهر کوچک بروجرد بودند مردم را تکان داد و فضای این شهر را به شکل اساسی متحول نمود. پس از این جنایت خشم و نفرت از رژیم شاه در دل ها برانگیخته شد و حداقل دو محفل دیگر در تداوم فعالیت گروه آرمان خلق شکل گرفت.

(در باره گروه آرمان خلق رفیق سعید کریمی مطلبی نوشته است که علاقمندان می توانند در آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران بدان مراجعه نمایند.)

گروه هوادار چریکهای فدائی ("ادامه دهندگان گروه آرمان خلق")

بر بستر شرایط اجتماعی و سیاسی و جو اعتراضی سال های ۴٨ و ۴۹، محافل مطالعاتی پراکنده ای ازجوانان در بروجرد، شکل میگیرد. این محافل درجریان فعالیتهای مطالعاتی و تبلیغی خود همدیگر را پیدا کرده و به مرور در یک تشکیلات محفلی گسترده بهم می پیوندند. محمد جودکی، واحدمیرخانزاده، محمد جودکی(پسر عموی محمد جودکی)، رضا امیدواری، ناصرفلسفی، رضا شرفی، حسین مخلصی، غلام ورمزیار، قدرت کردی، سعیدگودرزی، جلال فدوی و بسیاری دیگر همچون علی صدقی، علی فاطمی، احمدرضایی، پاپی رحیمی، رحیم جابری، مجتبی حق بین، عباسعلی گودرزی، محمد سبزقبایی، بهمن طاهرزاده، احمد فتاح حسینی، از دیگر اعضا و مرتبطین این محفل بودند. از آنجا که ناصر فلسفی، حسن مخلصی، علی صدقی، علی فاطمی و رضا شرفی روایطی با برخی از اعضای گروه آرمان خلق داشتند، پس از دستگیری در پاییز سال ٥۲ این تشکل از طرف ساواک بنام هواداران و ادامه دهندگان گروه آرمان خلق نامگذاری شدند. این محفل بیشتر فعالیت سیاسی خود را با کتابخوانی و برنامه ورزشی و کوهنوردی آغاز کردند. سپس با رد و بدل کردن جزوات انقلابی، دفاعیات زندانیان سیاسی مثل دفاعیات روربه و پاکنژاد، و آثار مائو و ... ادامه دادند. تکثیر دفاعیات و جزوات و توزیع آنها جزو فعالیت شان بود. آنها به تدریج دامنه فعالیت سیاسی خود را گسترده تر کردند و در ارتباط با محفلی در خرم آباد متشکل از حشمت اسدی، براتعلی رخشان، ناصرکوثری و افراد دیگر قرار می گیرند. در این مقطع به یک سری اقدامات عملی برای تهیه دستگاه تکثیر دست می زنند که همه ناکام می مانند. از جمله این اقدامات: سرقت دستگاه پلی کپی دبیرستان بحرالعلوم شهر بروجرد و سرقت دستگاه های نشر آموزش و پرورش این شهر.


در این دوره در کنار پخش اعلامیه و شعار نویسی ارتباطات آنها در شهر بروجرد گسترده تر شد. در میان اعضا و فعالان این محفل درک مشخصی از چگونگی فعالیت سیاسی وجود نداشت و افراد هر کدام با تصور خود فعالیت سیاسی می کردند. با پدیدار شدن رویداد سیاهکل فعالیت آنها نیز از آن رویداد متاثر می شود و برخی از هسته های این محفل در صدد پیوستن به حرکت سیاهکل و ارتباط با چریک های فدائی می شوند. از این پس توجه فعالان این جمع به کارهای فیزیکی و تمرینات بدنی بیشتر می شود. در این چارچوب جستجو برای تهیه امکانات نظامی افزایش می یابد. به همین منظور مقداری دینامیت و دو فبضه کلت کمری از طریق محفل خرم آباد تهیه می شود. پس از تهیه این امکانات دامنه تشکیلات نسبت به قبل با حساب و کتاب تر شده و فعالیت ها جمع جور می شود. از این مقطع خط حاکم بر این مجموعه به سمت مبارزه چریکی تمایل پیدا می کند و جزواتی نظیر جنگ چریک شهری کارلوس ماریکلا راهنمای فعالیت شان قرار می گیرد.

این جمع به دلیل آشنائی فعالان آن با یکدیگر و داشتن ارتباطات محفلی گسترده بالاخره در سوم آبانماه ۱۳٥۲ضربه خورد و عموم افرادی که در ارتباط با هم قرار داشتند دستگیر شدند. دستگیر شدگان با میزان محکومیت شان عبارتند از:

قدرت کردی، واحد میرخانزاده، رضا شرفی، محمد جودکی (پسر عمو)، ناصر فلسفی، ۱٥ سال محکوم شدند.

محمد جودکی و سعید گودرزی به ۱۰ سال حبس و حشمت اسدی ۷ سال.

براتعلی رخشان، جلال فدوی، رضا امیدواری، غلام ورمزیاری، علی فاطمی به ٥ سال حبس،

حجت اسدی، مجتبی حق بین، ناصر کوثری، رضائیان، بهمن طاهرزاده، احمد فتاح حسینی، بین ۲ تا ۳ سال حبس محکوم شدند. حسین مخلصی هم پس از حدود ۲ سال حبس آزاد شد.

بسیاری از افراد این مجموعه پس از انقلاب در تشکیلات لرستان سازمان فدائیان خلق فعال شدند و چارچوب اصلی تشکیلات لرستان را ساختند که بعضا هم در جمهوری اسلامی دستگیر و زندانی شدند.


زهرا بهکیش و سیامک اسدیان

گروه هواداران "فدائیان لرستان"

در اوایل دهه ٥۰ متاثر از حرکت چریکهای فدائی و گروه دکتر اعظمی تعدادی از جوانان شهر خرم آباد با محوریت رامین افشار(احمد)، علی ساکی و یکی دیگر از فعالان سیاسی، گروه هواداری از چریکهای فدائی در خرم آباد شکل گرفت که بعدا به "فدائیان لرستان" شهره شد. این هسته با مبارزان دیگری از جمله مسعود انصاری(که در جمهوری اسلامی اعدام شد) و غلام كوشكی و تعداد دیگری از فعالان سیاسی مرتبط شدند. این گروه به فکر تهیه سلاح بودند و توانستند مقداری دینامیت و دو قبضه اسلحه کمری تهیه کنند و به تدریج برنامه آموزش نظامی در دستور گذاشتند. رفیق فریدون كهزادی (در جمهوری اسلامی اعدام شد) مسئول آموزش نظامی رفقای گروه شد. در سال ٥۶ برای گسترش فعالیت در شهرهای بروجرد و درود و کوهدشت رفقائی مسول شدند تا ارتباط با هسته هائی در این شهرها برقرار کنند. یک واحد انتشارتی نیز در کوهدشت ایجاد شد که مستقیما با هسته اصلی در خرم آباد ارتباط داشت.

در سال ٥۶ برنامه مصادره بانكی در خیابان علوی خرم آباد اجرا شد. به دلیل مقاومت یكی از كارمندان بانک، این عملیات ناموفق پایان یافت. پس از این، برنامه مصادره دستگاه فتوکپی دادگستری خیابان سوم اسفند خرم آباد در دستور قرار گرفت که با موفقیت انجام پذیرفت. این گروه نشریه تئوری- سیاسی با نام اخگر منتشر می نمود. و در سطح شهر به شکل گسترده ای اعلامیه ها را پخش و شعار نویسی می نمود.


سیامک اسدیان                                            -توکل اسدیان

این تشکل بخصوص در چند ماهی که به انقلاب بهمن انجامید ( از اواخر بهار ۱۳٥۷) فعالیتهای خود را گسترش داده و چندین هسته معلمی و دانش آموزی ایجاد نمود. این تشکل با اتکاء به این هسته ها از مبتکرین اعتصابات در مدارس و سازماندهی تظاهرات در سطح شهر بود. در آستانه انقلاب "فداییان لرستان" با کارگران کارخانه مجتمع صنعتی " چرم و پوست" که چند سالی بود در چند کیلومتری شهر خرم آباد تاسیس شده بود نیز ارتباط برقرار کردند. این ارتباطات امکان داد که چند هفته قبل از انقلاب ۲۲ بهمن " فداییان لرستان" ، یک تجمع و سخنرانی را با برنامه ریزی قبلی در این مجتمع صنعتی برگزار کنند. با سازماندهی قبلی تلفن های مجتمع، دقایقی قبل از شروع سخنرانی قطع شد تا نیروهای پلیس نتوانند به تجمع حمله کنند.

برگزاری راهپیمایی ۱۹ بهمن ٥۷ که چند هزار نفر در آن شرکت داشتند یکی دیگر از اقدامات این گروه بود. هر چند حزب الهی ها که آن موقع در خرم آباد " فالانژ" نامیده می شدند وحشیانه به این تظاهرات حمله کردند، اما این حرکت تاثیر تبلیغی خود را بجا گذاشت.

در مقطع انقلاب در حمله به ژاندارمری و خلع سلاح آن نیز نقش داشتند. البته مثل بسیاری از مناطق دیگر ایران کنترل از دست آنها خارج شد و عناصر وابسته به قدرت اوضاع را بدست گرفتند.


از چپ به راست توکل اسدیان، هبت معینی و محمد اعظمی غروب سوم آبان ۱۳۵۷ چند ساعت پس از آزادی از زندان در تهران

تشکیل نمایشگاه عکس " چریکهای فدایی خلق" در آغاز اسفند درست کمتر از یکماه پس از انقلاب در یکی از دبیرستان های دخترانه شهر خرم آباد از دیگر اقدامات تبلیغی خوب این تشکل بود. علی رغم تهدید " فالانژها" به حمله و برچیدن نمایشگاه، این برنامه چندین روز برقرار بود و با استقبال وسیعی از مردم در سطح استان مواجه شد.

در آغاز بهار ۱۳٥٨ این تشکل با صدور اعلامیه ای با تیتر " فداییان لرستان به دریا پیوست" ، ادغام خود در تشکیلات شاخه لرستان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را اعلام کرد. تعدادی از رفقای این تشکل در کمیته ایالتی سازمان و بقیه در بخشهای تحت مسئولیت آن ( معلمی، دانش آموزی، کارگری و ...) سازماندهی شدند. اسکلت اصلی تشکیلات سازمان فدائی در استان لرستان بر دوش دو تشکل فدائیان لرستان و تشکل ادامه دهندگان گروه آرمان خلق ساخته شد. بسیاری از این فعالان یا جان باخته اند و یا زندانی شده و سال ها حبس را از سر گذرانده اند. بعضا نیز امروز در خارج کشور در صفوف جریانات سیاسی فعالند.

*****

علاوه بر گروهها و محافلی که مختصرا بدان اشاره داشتم، در لرستان بسیاری از فعالان سیاسی شهرهای مختلف در ایجاد تشکل های سیاسی و تداوم مبارزه آنها نقش برجسته ای ایفا کرده اند. از جمله در همان سال ها علی شکوهی(که بعد از انقلاب در ارتباط با راه کارگر اعدام شد) و محمد فارسی که خوشبختانه جان از گزند بلایا بدر برده است، از فعالان سیاسی شهر بروجرد بودند که در صفوف گروهی که به ستاره سرخ مشهور شد فعالیت می کردند. رفیق جانباخته علی شکوهی از مبارزان دلیر و صادق و صمیمی جنبش مسلحانه بود که در ایجاد گروه ستاره سرخ نقش اصلی را داشت.

همچنین تعدادی از اعضا و کادرهای سازمان چریکهای فدائی پیش از انقلاب اهل لرستان بودند از جمله: غزال آیتی، عزت غروی، احمد خرم آبادی، مجتبی خرم آبادی، محمود خرم آبادی، حسن سعادتی، تورج اشتری، قاسم سیادتی، مینا طالب زاده و دکتر هوشنگ اعظمی. این یاران پیش از انقلاب عموما در درگیری های مسلحانه جانباخته و بعضا در زندان اعدام شدند. افرادی نیز نظیر علی اصغر ایزدی، از معدود جان بدربردگان گروه اولیه چریکهاست که در دادگاه حبس ابد گرفت.

 


از راست به چپ دکتر هوشنگ اعظمی، فریدون کمالوند، مهین اعظمی، سیاوش اعظمی و فریدون اعظمی. افرادی که در عکس دیده می شوند- جز زنده یاد میهن اعظمی- در ارتباط با گروه اعظمی دستگیر و سالها زندانی رژیم شاه بودند. امروز با اندوه فراوان هیچکدام زنده نیستند.

پس از انقلاب نیز شماری از مبارزان آن دوره که در صفوف فدائیان رزمیده اند، در جمهوری اسلامی جانباختند: توکل اسدیان، سیامک اسدیان، رضا نعمتی، جمشید سپهوند، هبت معینی، رضا ستوده، مسعود انصاری، فریدون کوهزادی، اصغر جزایری و ... از آن جمله اند.

تعدادی از مبارزان دوره شاه نیز در صفوف دیگر جریانات ایستاده به خاک افتادند از جمله فریدون اعظمی، علی شکوهی، قاسم عابدینی و ... .

پس از انقلاب نیز دهها تن از لرستانی های مبارز در ارتباط با فدائیان و دیگر جریانات سیاسی جان باخته اند که در نوشته دیگری می بایست بدان ها پرداخته شود.

 

دیدگاه‌ها

جلال

این مقاله به تنهایی کتابی مرجع بودازلرستان کاش تمام این خاطرات درکتابی گردآوری شود.زوایای زیبایی اززندگی چریکها رابه مردم نشان میدهد

پ., 04.02.2021 - 11:12 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید