رفتن به محتوای اصلی

آنان نماد اخلاق بودند!

آنان نماد اخلاق بودند!

سخنم را با درود به همه جان باختگان راه آزادی و عدالت و بویژه به جانباختگان فدائی آغاز میکنم و به احترامشان سر تعظیم فرود میآورم.

برای دانستن و در ک اخلاقیات فدا ئیان آغازگر جنبش و دیگر همراهان و همرزمانشان ٫ ابتدا باید بدانیم آنها که بودند ٫ چه میخواستند و چه کردند؟

امروز بعد از پنجاه سال شاید بسیار ساده باشد قضاوت درباره مبارزه مسلحانه؛ و روشن است که بسیاری از ما امروز مبارزه مسلحانه را قبول نداریم؛ و در حسرت آنیم که کاش شرایط تاریخی - اجتماعی سیاسی ایران بگونه دیگری پیش میرفت و این همه جانهای پاک، انسانهای شریف، فداکار، انساندوست و آگاه جان نمی باختند. اما صحبت امروز من درباره رد یا قبول آن مشی نیست؛ اگرچه به تاکید باید بگویم هر پدیده را فقط وفقط باید در ظرف زمان و مکان خودش به بررسی نشست.

من می‌خواهم بگویم، ما می‌باید درباره فدائیان بیش وپیش از شکل مبارزه آنان درباره چرائي مبارزه آنان به قضاوت بنشینیم. آنها عاشق تفنگ نبودند، بجرئت میتوانم بگویم بسیاری از آنان قبل از آغاز مبارزه دست به تفنگ هم نبرده بودند. آنها خوددر تمام راه طی شده منتقد راه خود و در جستجوی راه ها درست تر بوده اند. آنچه آنها را به مبارزه میکشاند عشق آنها به مردم بود. آنها تا مغز ا ستخوان فقر مردم را لمس میکردند. و از آن بیزار بودند. بسیاری ازآنان خود در خانواده‌ای فقرزده بزرگ شدند، یا در محیط زندگی خود شاهد زندگی مردمی دردمند و ندار بودند . وقتی از فقر می گویم منظورم تنها فقر مالی ومادی نیست. نبودی آزادای و زوگوئی های زور مداران. فقر فرهنگی و بیسوادی ، فقر بهداشتی و درمانی وبی خانمانی و ... .

اینها آن مسائلی بود که آنها را به مبارزه فرامی‌خواند؛ بعنوان مثال بگویم: درتابستان سال ۱۳۴۵وقتی‌که ما سال ششم دانشکده را گذرانده بودیم، زنده یاد چنگیز (قبادی) سفری به سیستان و بلوچستان داشت. با مشاهده آن همه فقر، نداری، بی خانمانی و کپر نشینی، بیسوادی و بیماری، در بازگشت از سفر به این نتیجه رسیده بود که فاجعه وسیع تر از آن است که با پزشک شدن و درمان بیمارانی بتوان مشکلی از این مردم را حل کرد. و به این فکر افتاد که تحصیل را رها کند؛ با اصرار ما پذیرفت دوره انترنیش را به پایان رساند، ولی نپذیرفت که پایان نامه دکترایش را بنویسد. مسئله او ، دکتر شدن نبود؛ او بدنبال راه‌هایی می‌گشت که برای دردهای بی درمان مردم راه در مانی بیابد. آنها گریزی نداشتند؛ می‌خواستند علیه این نابرابری ها مبارزه کنند.


از دکتر هوشنگ اعظمی؛ بگویم او تمام توانش را برای کمک به محرومین و بیماران لرستانی گذاشته بود؛ مطبش هتل - بیمارستانی بود برای کسانی که از اطراف به خرم آباد می‌آمدند و سرپناه و پولی برای بیتوته شبهای شان نداشتند. من مکرر شاهد بودم در مطبش دست به کارهائی می‌زد که قاعدتاً به تخصص بیشتری نیاز بود، ولی وقتی می‌دید بیمارانش امکان پرداخت هزینه درمان را ندارند، مجبور می‌شد خود دست بکار شود. پول داروی بیمارانی را که توان خرید آن را نداشتند خود پرداخت میکرد و من مکرر دیدم که بدهکار داروخانه ها می‌شد.

اینهمه از خود گذشتگی او را به حق محبوب مردم لرستان کرده بود. ساواک این محبوبیت او را برنمی‌تابید؛ به هر بهانه مزاحمش میشد. فضا را بتدریج چنان بر او تنگ کردند، که دیگر نتها راه کوه برایش باقی ماند.

اینگونه راه مسالمت آمیز مبارزه را بسته دیدند و تن به راهی بی باز گشت دادند. این شیرآهنکوه زنان و شیرآهنکوه مردان، نه برای زود تر رسیدن به حور و غلمان در کنار جویهای شیر و عسل و شراب، و نه بخاطر پست و مقام و جاه و جلال خود (وقتی تز رد تئوری بقا راپذیرفتند)، که فقط برای فردای بهتر زحمتکشان میهنشان، جان های پاک و عزیز شان را فداکردند.


آنها اگاهانه و به قیمت جان، راه خود را انتخاب کردند. یک لحظه به این فکر کنیم که چه تعدادی از این عزیزان بر تخت شکنجه جان دادند، ولی حاضر نشدند همرزمانشان را به دشمن بدهند. بیش از دوسال عباس جمشیدی رودباری زیر بدترین شکنجه ها بود . ساواک هر کاری و هر تجربه جدیدی در شکنجه را که میتوانست بر او اعمال کند، کرد؛ ولی درپایان با چنان نا امیدی و با چنان کینه ای اعدامش کرد که حتی آدرس محل دفنش را هم (اگر دفنش کرده باشند) به ما ندادند. اما حتی نگهبانان بند خبر بردنش برای اعدام را با گریه به دیگر همبندانش می‌دادند. بیهوده نیست که رژیم شاه با همه دار و درفش و شلاق و شکنجه، در طی هشت سال، حتی یکی از آنان را نتوانست به پشیمانی از راه رفته وادارد. آنان سمبل اخلاق و فداکاری، محبت و انسانیت و ایستادگی بودند.

این است که در محیط تحصیل، کار و زندگی محبوب و مورد اعتماد همه بودند. و در هر جا که زندگی کرده اند جوانان بسیاری از آنجا راه شان را پی گرفتند. میتوان گفت تاریخ ما کمتر بخاطر دارد که اینهمه انسان های تحصیکرده و آگاه دانسته و خودخواسته، جان بر سر پیمان بگذارند. این اسوه های مقاومت و از خودگذشتگی به حق فدائی بودند. آنان فخر تاریخند.

چهار شنبه اول بهمن ۱۳۹۹ فردوس جمشیدی رودباری

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید