"دیدم یه چریک جفت پاهاشو کوبید زمین، بلند شد دو متر تو هوا و روی سقف تانک اومد پایین!" این سخن پدر من بود که در نوروز سال ۵۸ آنچه از چریکها دیده بود را با اشتیاق تمام برای میهمانانی که برای دید و بازدید به خانهٔ ما آمده بودند تعریف میکرد. پدر من اصلا سیاسی نبود و تا قبل از انقلاب هم درست نمیدانست چریکها چه کسانی هستند. او در زمان شاه شنیده بود که رژیم آنها را خرابکار می نامید و می دانست که خرابکاران واقعی در رأس قدرت حکومتی بودند. اما واژه "چریک" را در دوران انقلاب و به خصوص در روزهای فراموش نشدنی قیام بهمن آموخته بود و با چه شور و شوقی آن را به زبان می آورد.
آنها که پدر مرا می شناسند بی شک به یاد دارند که او مرد دنیا دیده ای بود و از خوش باوری و ساده لوحی های بی پایه بدور. خود او هم، زمانی که آن جمله مبالغه آمیز را بر زبان راند، بدون تردید می دانست که هیچ یک از حاضران سخن او را حمل بر گزاف گویی یا افسانه پردازی وی نخواهند کرد. آنچه او گفت نمودار نگاهی بود از چشم یک شهروند غیر سیاسی به جایگاه یک چریک در مقطع پیروزی انقلاب. پدر من از مارکسیسم و لنینیسم چیزی نمیدانست و به این سادگی ها هم از کسی تعریفهای مبالغه آمیز نمیکرد. اما آنچه را که بزرگ می دید، بزرگ ترسیم میکرد. او گاهی از زبان حماسه پردازانهٔ شاهنامه یاد میکرد و بزرگ نمایی به کار گفته شده در توصیف قهرمانان در آن کتاب را برای ما با شوق توضیح میداد. از این رو در توصیف آن چریک، پدر من هم زبان حماسه سرایی را به کار برد. این شیوه بیان در جامعه ما رایج است. مردم، چه درست چه غلط، قهرمانانشان را با زبان حماسه می ستایند.
آنچه میخواهم بگویم تعریف و تمجید از خصوصیات پدرم نیست. بلکه این است که در مقطع پیروزی انقلاب، محبوبیت چریکها (چه فدایی چه مجاهد) در جامعه، و بویژه در جامعه فعال و کنجکاو، بسیار بالا بود.
بیش از پنجاه سال پیش مسعود احمد زاده گفت مبارزه مسلحانه هم استراتژی است هم تاکتیک. بسیار خوب، امروز ما می گوییم این نظر اشتباه بود. به همراه او امیر پرویز پویان تئوری بقا را مردود اعلام کرد. آیا این هم اشتباه بود؟ آیا بعد از کودتای خونین ۲۸ مرداد و سرکوبهای پس از آن، و بعد از استقرار "جزیره صلح و آرامش" در دهه ۴۰ شمسی، هنوز "بقا" راه درست بود؟ اگر چه پویان "رد تئوری بقا" را در آمیختگی با مبارزه مسلحانه به میان آورد. اما باید گفت که این دو مؤلفه با هم تفاوت داشته و دارند و تفاوت آنها، اگر چه (تا آنجا که نگارنده میداند) در نوشته و سندی از سازمان تشریح نشد، اما از همان نخستین گامهای جنبش فدایی خود را به روشنی نشان داد. رد تئوری بقا به معنی پایان دادن به بی عملی، به خانه نشینی، به "تقیه"، و در یک کلام، تن دادن به سکوت گورستانی بود. چریکهای فدایی خلق این سکوت گورستانی را شکستند. رد تئوری بقا به خودی خود مستلزم دست بردن به سلاح نبود.
از سوی دیگر، آنها که خواستار مبارزه بودند اما با کار چریکی "جدا از توده" مخالفت میورزیدند، چه کردند و به کجا رفتند؟ آیا آنها توانستند با استفاده از شیوه های مبارزاتی خودشان با "توده" رابطه برقرار کنند؟ در آستانه انقلاب و سالهای نخست پس از پیروزی آن، به خجستگی ناتوانی و سپس نا پدید شدن سایه سیاه ساواک، تشکلهای کارگران و زحمتکشان توانستند به فضای آزاد پا بگذارند. آیا براستی این دیده نشد که هر آنجا که کار توده ای یا صنفی نسبتا قابل توجهی در میان زحمتکشان انجام شده بود، بیش از هر چیز اثر انگشت فداییان و هواداران آنها بر آن دیده میشد؟ این ها همانهایی بودند که به پیگیری مشی چریکی "جدا از توده" متهم شده بودند. احمدزاده و پویان گفتند موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت خواهند انداخت، و جزنیِ خردمند گامی فراتر نهاد و ضرورت توده ای شدن کار چریکی و کار صنفی در میان مردم را خاطر نشان کرد. تحول از "خط احمد زاده" به "خط جزنی" گام بزرگی بود در راستای بهسازی مشی فداییان.
بهسازی، در این نوشتار یعنی نگاه انتقادی به گذشته و جستجو برای یافتن راه بهتر برای آینده. و بهسازی، همان گوهر تابناکی بود که فداییان از همان نخستین شعله ای که در "شب وطن" در چمن سیاهکل بر افروختند بر تارک مبارزه خود نهاده بودند و بر راستای تابش آن راه پیمودند. حتی پیش از سیاهکل، آن زمان که نخستین بذرهای اندیشه ای ایجاد جنبشی نو در افکار بنیانگذاران سازمان جوانه میزد، شیوه راهجویی آنها برپایه باز نگری به گذشته، آموختن از اشتباهات و کاستی های جنبش و تمهید راه نوینی برای پیشروی به سوی آینده بود. یکی از سرودهای سازمان که با صدای حمید اشرف ضبط شده با این جمله شروع میشود: "راه تازه ای پیش پای خلق..." آری این راه تازه ای بود که هدفش شکستن سد دیکتاتوری بود. بهسازی تنها بر شالوده درستی و راستی میتوانست بدست آید، و این هردو در جان هر فدایی جاری بودند.
انقلاب فرا رسید و جمله "تخت تو نگون" که حمید اشرف خوانده بود به حقیقت پیوست. البته حمید دیگر در میان ما نبود. و با رفتن او و یارانش، سازمان – به گفته بسیاری از اعضای آن زمان – بی سر شده بود. اما همان فردای پیروزی انقلاب، پاره بزرگی از مردمی که انقلاب کرده بودند به استقبال سازمان آمدند. بدین سان، سازمانی که در دوران پس از ۸ تیر ۵۵ درگیر تلاشی سخت تنها برای سر پا ایستادن خود بود، ناگهان در فردای بهمن خود را بر شانه های هزاران، بلکه میلیونها نفر از مردم کشورمان یافت.
آنقلاب پیروز شده بود و البته موتور کوچک نتوانسته بود موتور بزرگ، یعنی توده های میلیونی، را به حرکت آورد. اما کیست که انکار کند که همین موتور کوچک – با همه آسیبهایی که دیده بود – توانست قلب چند میلیون از رزمنده ترین، پاکترین و پایبند ترین انسانهای کشورمان را به سوی خود بکشاند. و اشتباه نکنیم، یک چنین استقبال گسترده، بیش از آنکه به خاطر دست یازیدن فداییان به مبارزه مسلحانه بوده باشد، دستاورد ۸ سال مبارزه بی وقفه و استوار آنان بر پایه دلاوری، راستی، ایستادگی و عشق بی پایان به مردم بوده است و ما به آن مباهات می کنیم.
اما منظور نگارنده از پرداختن به این نکات چیست؟ امید این است که با رسیدن به این سطور، پاسخ این پرسش را خود خواننده به خود داده باشد، به خصوص اگر از گذشته سازمان با خبر است. اما به هر روی، زیانی در پرداختن به آن در این چند سطر آخر نیست.
سالهاست، میتوان گفت از زمان انتقاد به "مشی مسلحانه"، که سخن از دوران "چریکی" تا حد زیادی به گذشته سپرده شده و – حد اقل برداشت نگارنده این است که –برخی از فداییان امروز به نوعی از نگاه به گذشته اجتناب میکنند، یا هر آنچه متعلق به دوران چریکی است را بازمانده روزگار "کودکی" میدانند. این نگارنده چنین بینشی ندارد و بر این باور است که اگرچه "مشی مسلحانه" اشتباه بود، جنبش فداییان ویژگیهای سترگ دیگری داشته است که با حال و هوای کودکی فاصله فراخ دارد. همانگونه که در بالا گفتیم، این ویژگی های مشخص بودند که عاملین اصلی جذب میلیونها ایرانی به صفوف سازمان شدند. ویژگیهایی که از دایره محدود مبارزه مسلحانه بسیار فراتر میروند. فراموش نکنیم که بر این ویژگیها ارج بنهیم و اگر به درستی مبارزه مسلحانه را نفی میکنیم، بهمراه آن گوهرهای ارزشمند راه فداییان را زیر خاک نکنیم.
امروز بعد از گذشت ۵۰ سال از تولد جنبش فدایی، بدون تردید دیگر کسی حکایت آن چریک را که جفت پاهایش را بر زمین کوفت و بر فراز تانک پرید بر زبان نخواهد آورد (پدر من هم سالهاست که عمرش را به شما داده است). اشکالی در این نیست. شاید با بالا رفتن سن و سال، پریدن بالای تانک دیگر برای برخی از ما چندان مقدور نباشد. اما اگر امروز توان پرش فدایی وار نیست، سامان پویش فدایی وار در راه مردم همچنان فراهم است.
-----------------------------
عکس همراه تمثیلی است.
افزودن دیدگاه جدید