رفتن به محتوای اصلی

مشاهداتی کوتاه از نزدیک

مشاهداتی کوتاه از نزدیک

چکیده این نوشته چنین است: آب شدن یخ بی اعتمادی توده‌های کارگری میهن به جنبش چپ، پس از شکست مفتضحانه جنبش در سال ١٣٣٢، تحت تاثیر فداکاری‌هاِیی بود که ازسیاهکل آغاز شد.

من هم مانند بسیاری از فعالان هم نسل خودم بخاطر اعتراض به اختناق و سانسور، طی سال‌های پایانی دبیرستان در زادگاهم تهران در فعالیت‌ها و حرکات اعتراضی شرکت داشتم. اولین اقدام مبارزاتی‌ام در سن شانزده سالگی، شرکت در حرکتی بود که انبوه مردم خشمگین از هر صنف و طبقه را در بر می‌گرفت. همانجا بود که احساس کردم جزیی از یک کل قدرتمند هستم. بعد‌ها از همکلاسی‌ام هادی بنده خدا لنگرودی شنیدم که در سازماندهی آن جنبش مردمی موجب وحشت عوامل رژیم، فعال آگاهی به نام بیژن جزنی نقش کلیدی داشت. بعدها که جزوه‌ای از او به دستم رسید تعجب نکردم که گفته بود: "انقلاب کار توده‌هاست و چریک نه درحال انقلاب کردن است و نه ابزارلازم برای انقلاب را داراست، بلکه موظف به تدارک ذهنی انقلاب است. انقلاب هم به ثمر نمی‌رسد مگر درصورت تکوین شرایط برای انفجار جامعه".

من شانس داشتن پدری فرهنگی و مترجم با گرایش و تمایلات چپ را داشتم و به این علت در سنین جوانی با کتاب‌های تئوریک آشنا بودم و از آن جمله کتاب معروف رژی دبره را که ایرادات تئوریک به نوع نگاه دگم به مسایل انقلاب داشت خوانده بودم.

با این زمینه و به اتکای رشته تحصیلی‌ام در مراکز اصلی و کلیدی کارگری و تکنیسینی که نیروگاه‌های تولید برق از نکا تا شهر ری و بوشهر و تصفیه خانه کن و ... بود در فعالیت روشنگرایانه و سازمانگرایانه سهیم شدم. هسته‌های کوچک با صرف وقت و انرژی فراوان تشکیل می‌دادیم که حتی دستگیری و شلاق و سه ماهی میهمان آقایان در اوین شدن را در پی داشت. ولی می‌دیدم که سد بی اعتمادی توده‌ها شکستنی نبود.

حال آنکه اگر بدون هیچ تعصب و از بیرون جنبش فدایی به فداکاری واز خود گذشتگی فداییان سیاهکل نگاه کنیم، باید اعتراف کرد که کار در میان توده‌ها بالاخص کارگری و تکنیسینی و متخصص بعد از سیاهکل و پاگیری و جاافتادن جنبش فدایی و مجاهد بسیار سهل‌تر و با هزینه و ریسک کمتری مواجه بود. تا جایی‌ که هسته‌های ما در نیروگاه‌ها و شبکه توزیع انرژی تا آنجا پیش رفت که قادر شدند در سال ١٣٥۶ هنگام پخش برنامه تلویزیون و اخبار، با برنامه‌ریزی از قبل، چندین بار خاموشی سراسری ایجاد کنند.

موفقیت ما درسازماندهی مرهون نبوغ سازماندهنده‌گانش نبود، آن را باید بدون پس یا پیش داوری مرهون فداکاری صدها رفیق فدایی دانست که یخ بی اعتمادی توده‌ها را به نیروهای چپ وروشنفکران و دانشجویان آب کرده بود. اعتمادی که شاید عده‌ای با دستی از دور برآتش بدون در نظرگرفتن لحظه و شرایط تاریخی و سکوت و سرخوردگی پس از شکست که امری طبیعی بود، به قضاوت می‌نشینند و خود هم قاضی و هم دادستان می‌شوند و تاثیر حماسه، جنبش، حرکت سیاهکل را بر توده‌ها نادیده می‌گیرند. حرکتی کاملاً آگاهانه و قطعا نه واقعه، چون آنها که جان بر کف به جنگل رفتند اندیشیده و با گذشتن از جان به کار سترگ برخاستند. نوع قضاوت مبتنی بر دیدگاه امروزی در مورد شرایط و اقدام آن زمان، اگر از غرض ورزی نباشد قطعا غیرعلمی است. هر پدیده تاریخی بطور منطقی وعلمی در برهه و شرایط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگ حاکم در زمان خودش باید بررسی و تحلیل شود. آن طورکه محقق میهن یرواند آبراهامیان در کتاب پر ارزش ایران بین دو انقلاب بدان پرداخته است.

اینکه جنبش سیاهکل که نتیجه و پاسخگوی لحظه تاریخی معینی از تاریخ پرتلاطم میهن بود را مسئول شکست جنبش فدایی پسا انقلاب در طول چهل سال طولانی بدانیم اشتباه دیگری است. جنبش جوانی که، از یک طرف رهبرانش در زندان‌های رژیم دیکتاتوری یا در زیرشکنجه دژخیمان یا بقول آنها هنگام فرار از زندان سلاخی شدند، و از طرف دیگر نیز رهبران جوان و وارث میراث آن نه از امکان خودسازی برخوردار بودند و نه فرصت بازسازی و آموزش و پژوهش و مطالعه عمیق در شرایط جوشش توده‌ها را داشتند. بطورطبیعی جنبش فدایی در دوران پسا انقلاب فاقد رهبرانی کاردان و کارآزموده، باتجربه سیاسی و فعالیت توده‌ای بود. بازهم طبیعی است که اینگونه رهبری در دوران پسا انقلاب در دام دروغ‌ها و نیرنگ‌های آخوندیسم در ایران که سابقه‌ای به طول تاریخ اسلام در میهن ما در تحمیق توده داشت بیفتد و چشم بسته جذب مبارزات ضد آمریکایی رژیم آخوندی و دنباله روی از آن شود. بازهم طبیعی است که عده‌ای از این رهبران جوان و بی تجربه جنبش فدایی مرعوب و دنباله روی پیرانه سران جریان چپ یکبار شکست خورده میهن شوند. از طرف دیگر نیز شیفتگی بی مبنایی نسبت به کشورهای "سوسیالیستی" عمل کرد که من در سال‌های پیش از انقلاب بخاطر برخورداری از شانس مسافرت به برخی از آنها شاهد نمودهایی از این واقعیت شدم که چگونه آن اردوگاه با قرار گرفتن زیر سلطه دولت‌های فاسد و دیکتاتور در حال از دست دادن هژمونی و قدرت خود در مسابقات تسلیحاتی علیه امپریالیسم جهانی بود. این پروسه سقوط که دیوار برلین نقطه پایانی آن بود، از سالها پیش آغاز شده بود .

بعد انقلاب در ایران وضع بغرنجی پدید آمده بود و خوب به یاد دارم که برای یک حرکت سیاسی درست و تاریخی و آنهم رای ندادن به جمهوری اسلامی در رفراندم خمینی پس از انقلاب، چه بحث‌های مشکل و داغی را در هسته‌های کارگری پیش بردیم. با اینهمه عاقبت همه با هم و بطور دمکراتیک بر آن شدیم که به جمهوری اسلامی در زمان اوج قدرت خمینی «نه!» بگوئیم. این به نظر نویسنده، همان روح سیاهکل و فدائی خلق بود و اگر هم نگویم تنها حرکت و موضع گیری سیاسی درست جنبش منسجم فداییان دردوران پسا انقلاب بود، قطعاً اما موفق‌ترین آنها به شمار می‌آید.

باری، ما اعتماد کارگران به جنبش فدایی را در دوران پسا انقلاب بطور ملموس وعیان تر شاهد بودیم. به نظرنگارنده این جذب گروهی کارگران به جنبش فدایی نه تاثیر سیاست‌های پسا انقلاب ما بلکه باروری نهالی بود که صدها فدایی با خون خود آن را بار آوردند که آغازش بی تردید جنبش یا حماسه سیاهکل بود. بگذار یاد و خاطره همه فداییان در تاریخ میهن جاودانه بماند.

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید