رفتن به محتوای اصلی

آرزوهای بزرگ مشروط به یک نیم گام عملی!

آرزوهای بزرگ مشروط به یک نیم گام عملی!

رفیق دنیز ایشچی در مقاله‌ انتقادی خود با عنوان "دو گام به پس!"، نوشتار من زیر تیتر " اکنون چه؟ در ده گزاره" را، از این زاویه به نقد کشیده است که چرا نگارنده جای تمرکز بر جنبش کارگری، خود را "در خدمت جنبش دمکراتیک" قرارمی‌دهد‌، در پی اتحاد ملی می‌رود و از "انتخابات آزاد" در گذر از جمهوری اسلامی سخن می‌گوید؟ خود نیز در جواب به سئوال خود چنین می‌نویسد: چون بهزاد کریمی "اعتصابات سرتاسری کارگران را نمیتواند ببیند، به همان نسبت، جنبش چپ و سوسیالیستی را در این قرارداد اجتماعی عملا حذف نموده، به سطح تدارکاتچی و تلاشگری در جهت گردآوری کنگره ملی مورد نظر خویش تنزل میدهد" لذا "این سقوط بطور طبیعی نویسنده را به طاقچه‌های اصلاح طلبان حکومتی، مشروطه طلبان و دیگر نیروهای لیبرال دموکراسی میکشاند." منظورش از "به طاقچه کشاندن" لابد همان در تاقچه نشاندن معروف باشد که خوشبختانه در ادامه نوشته‌اش درست‌ آن را به کار برده است. گرچه در سخنان متاسفانه رنجور از لحن غیر دوستانه دنیز چیزهای دیگری هم ردیف شده‌اند، فشرده‌اش ولی همین‌هایی بود که آوردم بعلاوه این حکم که بنا به آن، اینجانب از چپ "دو گام به پس" نهاده‌ام!

می‌دانیم که در فهم چیستی و چند و چون نقد هر منتقد، مهم است دریابیم که نقد از کدام نگرش مایه می‌گیرد و حرف اثباتی خود منقد کدامست؟ تنها از این طریق است که می‌توان به تضارب سالم و سازنده نظرات رسید. گرچه من نگاه دنیز را از دیرباز می‌شناسم ولی برای دوری جستن از پیشداوری اینجا ‌ ‌کوشیده‌ام ردپای نگاه وی را در همین نقد مختصر پی بگیرم تا دریابیم او به چه چیزی انتقاد دارد.

از نسبت دادن‌های نادرست وی از قبیل اینکه گویا من "احتیاط" می‌کنم تا اعتصابات کارگری به "آبان ۹٨ تبدیل نگردند" (!) یا اینکه به جنبش کارگری بهاء نمی‌دهم (!) در می‌گذرم. زیرا حرف‌هایی هستند غیر مستند و صرفاً هم از جنس خود ساخته. کافیست وی به جای این خیالبافی‌ها و اتهامات از خودش بپرسد چرا به اندازه من در باره خیزش آبان ۹٨، تبیین و تحلیل و دفاع از حقانیت آن و تاکید و تصریح بر پیامدهای سیاسی‌ این حرکت زحمتکشان و همچنین خیزش دی ۹۶ تهیدستان ننوشته است؟ او چطور نمی‌داند که من به عنوان نویسنده‌ای از حزب چپ همواره تاکید راهبردی بر مبارزه کارگران و اهمیت رکن اعتصابات و به ویژه اعتصابات کارگری در خدمت آزادی و عدالت داشته‌ و دارم؟ بگذریم.

دنیز ایشچی به این اعتراض دارد که چرا من مبارزات کارگران نفت و دیگر واحدهای کارگری علیه سیاست‌های ستمگرانه جمهوری اسلامی را جزو "انواع اعتراضات" در کشور ‌آورده‌ام؟! باید از وی پرسید کجای این کلان نگری اشکال دارد؟ مگر خصلت خودبنیاد بودن جنبش کارگری نافی متعلق بودن آن به جنبش اعتراضی عمومی است؟ اشکال اما بگمانم در نوع خوانش خود‌ ایشچی (به معنی "کارگر") از اوضاع است. نگاهی که بیشتر در سطور جا دارد تا مشرف بر واقعیت صحنه واقعی باشد. در این است که به وجد آمدن بر حق خود از حرکت کارگری اخیر "در این شرایط" را، تا سطح " کارگری – سوسیالیستی" ارتقاء می‌دهد و با آرزومندی شادمانه صحت ارزیابی‌ خود مبنی بر "اولویت وحدت سوسیالیستی بر جبهه جمهوریخواهی" را نتیجه می‌گیرد. مشکل در گیرکردگی‌های دیرینه پیرامون "صف مستقل" و یا رابطه "مرحله انقلاب" سوسیالیستی و دمکراتیک است!

این هیچ تصادفی نیست که او در چنین حال و هوایی، با زدن مدال "ما، به عنوان حزب طبقه کارگر ایران" بر سینه حزب چپ ایران (فدائیان خلق) و نیز در شکل رتوریک اینکه ما اله و بله خواهیم کرد، به حزب متبوع هر دو ما، صفت و نسبتی می‌دهد که در هیچ جا از برنامه و اساسنامه‌‌ آن نیست و آگاهانه هم موجود نیست. آیا دنیز (به معنی دریا) هنوز نمی‌داند با متصف کردن یک حزب با القابی به وسعت دریا، آن حزب دریایی نمی‌شود؟ او نمی داند که ماها از جمله در وداع با همین طمطراق‌های دلخوشکنک بود که در نوع چپ بودن خود بازنگری کردیم؟ آیا فاصله گیری‌های ماها از تصورات قدیسی که اینهمه او را نگران کرده است را بیرون زدن از چپ بودگی می‌پندارد؟ چرا هنوز هم نمی‌ خواهد اینها را نشانه واقع بینی و تحول در نگرش و روش کار در راستای نواندیشی چپ بداند؟

ما اگر حزبی هستیم مدافع مبارزات برحق کارگران و زحمتکشان با اعلام سوسیالیسم در معنی دمکراسی سوسیالیستی همچون آرمان و هدف خود و کوشنده ترویج و عمل به هر حرکتی که تحقق روندی سوسیالیسم را کمک کند، اما مطلقاً بر آن نیستیم که به این اعتبار خود را نماینده طبقه کارگر معرفی کنیم. هر آیینه اگر این رفیق گرامی راه را بر بستر زمین بپیماید، دیگر در نوشته خود لزوماً به چنین حسرت خوردنی نمی‌افتد که "‌اگر ضریب میزان حضور کارگران در احزاب چپ و سوسیالیستی بیشتر بود، گفته‌های نویسندگان سیاسی آن نیز متاثر از آن، بیشتر رنگ کارگری – سوسیالیستی می یافت". با چنین نگاهی است که دنیز در ادامه رویاهای البته زیبای خود غرق مقولات "هسته مرکزی"، "مرکز ثقل" و "موتور کوچک" بودن "احزاب سیاسی کارگران" می‌شود تا چنین پرواز ‌کند: "بگذار دیگران بر گرد و اطراف اعتصابات پرشکوه کارگران، زحمتکشان و سازمان های سیاسی آنها حلقه بزنند". گویا جامعه منتظر ما می‌ماند که ما اراده کنیم تا آنها همه دور ما گرد آیند و سپس تغییر صورت گیرد!

مشکل این نوع نگاه‌ها فاصله گرفتن آنها از واقعیت زمینی است. در اراده‌گرایی بسیار غلیظی که از فرط غلظت، چیزی از خود در مقام عمل بیرون نمی‌دهد. اراده داشتن و اراده کردن البته که نیازی بنیادین برای مبارزه در راه اهداف است، ولی با تبدیل آن به اراده گرایی آن هم از نوع لفظی حتی یک قدم هم نمی‌توان برداشت تا بتوان به چیزی رسید. در نیات انسانی چنین طرز فکر و رفتارهایی تردید نیست، اشکال اما اتفاقا و کاملاً هم جنبه نظری دارد و آن چیزی نیست مگر فهم بیشتر سوسیالیسم و پیوند درونزای آن با دمکراسی. این نحوه تفکر هنوز هم خود را در حد لازم از رسوبات نوع تفکر پیشین تکان نداده و به همین دلیل نیز از تجدید نظر کردن‌های جسورانه در عین چپ بودن می‌هراسد. این نگاه به چپ تعلق دارد ولی پاسداری از چپ را نه در آینده که بیشتر با ماندن در گذشته می‌جوید.

دنیز عزیز دچار دوگانگی است. وقتی به اتکای دانشی که اندوخته و دسترسی به منابع و کارهای تحقیقاتی ارزشمند، دست اندرکار پروژهای پژوهشی در ساختار امروزین طبقه کارگر و انکشافات سرمایه داری جهانی و اقتصاد سیاسی می‌شود پیش می‌آید و موارد نوین عرضه می‌کند ولی آنجا که پا در تنظیم استراتژی و تاکتیک مبارزاتی دارد هنوز در کمینترن شش درجا می‌زند و با ارایه بیگانگی خود با روندهای واقعی، عملاً رفتار سکتاریستی در پیش می گیرد. لیبرالیسم بگونه پوشیده برایش بدل به دشنام می‌شود و دمکراسی اهمیت لازم نمی‌یابد. دنیز هنوز به تمامی از این دست نشسته که با شیرین گفتن دهن شیرین نمی‌شود و با توصیفات حماسی از طبقه کارگر راهی برای رهایی جامعه ایران به شمول کارگران و زحمتکشان از چنگ این نظام واپسگرای جنایت و زور و ستم گشوده نخواهد شد.

اینجا می‌خواهم بار دیگر بر یک واقعیت تلخ در چپ ایران انگشت نهم. در چپ ما، جریانی وجود دارد که به این دلیل سیمای خود را در سرخاب چپ چرب می‌کند که بتواند مشی رفرمیستی تسلیم طلبانه و ورشکسته خود را تزیین داده و قالب خلق الله کند. اما چپی هم وجود دارد که گفته یا ناگفته، گرفتار رویاهایی است که سوسیالیسم و یا چیزی نزدیک به آن را جایگزین جمهوری اسلامی می‌کند. دومی گرچه اصیل است، اما در فاصله جدی از واقعیت‌های دینامیک قرار دارد؛ حال آنکه اولی فاقد خصلت و روحیه اصیل چپ است. دومی‌ها در برخورد فکری با چپی هستند که سیاست ورزانه مبارزه با جمهوری اسلامی را پی می‌گیرد، اولی ولی برای پیشبرد خط خود که از مبارزه با چپ دمکرات مخالف قاطع جمهوری اسلامی می‌گذرد بر روی هراس دومی‌ها از "برباد رفتن آمال چپ" مانوور می‌دهد! این را، به ویژه در موضوع مخالفت با سیاست‌های زورگویانه و غارتگرایانه امپریالیستی است که می‌توان دید. اولی ضدیت هیستریک با آمریکا را در عمل بستر مماشات ننگین خود با جمهوری اسلامی آمریکا ستیز قرار می‌دهد، دومی اما در عین سازش ناپذیری ارزشمندش در برابر جمهوری اسلامی هنگام تعیین نسبت خویش با دو دشمن، مواجه با یا آچمز شدگی و انفعال و یا لغزش عملی در سوگیری‌ها می‌شود. دومی‌ها را باید هشدار داد تا در دام اولی‌ها نیفتند که نه اخلاق و روحیه چپ را دارند و نه پایبند الزامات دمکراتیسم در مبارزه جاری‌اند.

اگر نوع نگاه دنیز بر همان تجربه بزرگ خودمان در انقلاب بهمن ٥٧ درنگ کافی ورزد آنگاه به یاد می‌آورد که چگونه دژ اصلی طبقه کارگر ایران، یعنی کارگران صنعت کلیدی نفت، با بستن شیرهای سیاه شاه را زمین زدند ولی شیر سفید ناشی از اقدام شکوهمندشان را حضرت خمینی نصیب برد تا آن را هم علیه طبقه کارگر و هم جامعه آزادیخواه سربکشد! و چرا چنین شد؟ زیرا نه اینکه مبارزه طبقه کارگر وجود نداشت بلکه چپ ایران و نیروهای خواهان تحولات ترقیخواهانه نتوانسته بودند خود را زیر پرچم گذر دمکراتیک از رژیم شاه و در پرتو مطالبه اثباتی دمکراسی جمع و جور کنند تا چتر سیاسی نیازین برای تحول دمکراتیک فراهم آورند.

آنچه دنیز عزیز مرا در آن نقد می‌کند، عملا نفی نوع تلاش‌هایی است که می‌کوشد وسیع‌ترین نیروی سکولار دمکراسی را پیرامون هدف گذار از جمهوری اسلامی بسیج کند تا مسیر گذار زیر پرچم دمکراسی طی شود و نه زیر بیرق "جمهوری اسلامی"! آیا این هنوز هم روشن نیست که هیچ نیرویی مانند طبقه کارگر و زحمتکشان از دمکراسی بهره نخواهد برد و باید بیشترین سهم را در آن داشته باشد؟ مگر شکی است که سرمایه داری حتی خود را با روبنای دیکتاتوری مذهبی علیرغم برخی مزاحمت‌هایش در حق آن تطبیق می‌دهد تا چون زالو خون زحمتکشان را بمکد؟ دمکراسی بیشتر برای توده زحمت است. چپ برای آنکه دمکراسی را سوسیالیزه کند ابتدا باید جامعه را دمکراتیزه کند که شرط مقدم آن نیز، تجمیع همه نیروی دمکراسی در سطوح متفاوت از فهم و آمادگی‌های عملی است.

وقتی من می‌نویسم باید کوشید تا اتحاد چپ تامین شود، فقط جمله‌ای را‌ بخاطر "خالا خاطیری" ( در رعایت خاطر خاله) پرت نمی‌کنم، بلکه برای رسیدن به ثقلی از چپ در درون جبهه دمکراسی است. اختلاف ما که بر سر متشکل شدن و نیرومند کردن چپ نیست، فقط می‌تواند و باید در این باشد که "در این شرایط" عملاً چه بکنیم؟ در اینست که رابطه آن را با جنبش عام دمکراتیک چگونه برقرار ‌کنیم تا به سود زحمتکشان بار دهد؟ اگر بر این باور خود در عمل پایبند باشیم آنگاه برای گذر موفق از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار دمکراسی باید نقشه داشت.

رئوس پیشنهادهای من در نوشته مورد نقد دنیز ایشچی آورده شده است که طبعاً می تواند تدقیق شود و صیقل بخورد و امید که جنبه خط راهنما بودن برای ماها را پیدا کند. این پیشنهادها که: در پیوند یابی همه نیروهای تحت تبعیضات مختلف بکوشیم، پرچم انتخابات آزاد برای گذر مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی را بلند کنیم و متکی بر سه اهرم مبارزه مدنی، اعتصابات و خیابان، به تدارک برای بسیج وسیع‌ترین نیروی اعتراضی علیه جمهوری اسلامی بر خیزیم و آن را به محاصره مدنی درآوریم. اینها اما از سوی دوست منتقد "دو گام به پس" نام می‌گیرد و لذا می‌ماند اینکه از او پرسیده شود: نقشه وی برای برداشتن فقط هم نیم گام عملی هدفمند و روشمند چیست و راه کمک عملی‌اش به زحمتکشان کدام؟

دیدگاه‌ها

ناشناس

با درود به بهزاد گرامی 
بهزاد جان عجب ی نیست هر از گاهی که مقالهای و یا مطلبی را گفته ای یا نوشته ای آب در سوراخ مورچگان ریخته‌ای 
واقعیت آن است که تا آن جسارت تجدید نظر طلبی وباز نگری از گذشته را بدست نیاورده باشی نمی توانی نتیجه تازهای بگیری وسخنی تازه بگویی 
به دیگر معنا 
آنکس که این نکند راهی ندارد بجز ماندن در خود و گفتن با خود 
البته که اگر از این اقا بخواهی که پس راه را نمایان کن تا ره جویان را امیدی به نوری پدید اید همواره انگشت اشاره بر گذشته های دور دارد
رسوبی که تا کنون هیچ معجونی برای زدودنش کارا نبوده من بعد هم نمی تواند حامل اثری سازنده باشد 
شاید عمل نیکو در مقابل این دوستان سکوت باشد 

مغز کلامت را من مجددا در همین جا میگذارم 
چرا که درست وپر معناست 
اراده داشتن و اراده کردن البته که نیازی بنیادین برای مبارزه در راه اهداف است، ولی با تبدیل آن به اراده گرایی آن هم از نوع لفظی حتی یک قدم هم نمی‌توان برداشت تا بتوان به چیزی رسید. در نیات انسانی چنین طرز فکر و رفتارهایی تردید نیست، اشکال اما اتفاقاً و کاملاً هم جنبه نظری دارد و آن چیزی نیست مگر فهم بیشتر سوسیالیسم و پیوند درونزای آن با دمکراسی. این نحوه تفکر هنوز هم خود را در حد لازم از رسوبات نوع تفکر پیشین تکان نداده و به همین دلیل نیز از تجدید نظر کردن‌های جسورانه در عین چپ بودن می‌هراسد. این نگاه به چپ تعلق دارد ولی پاسداری از چپ را نه در آینده که بیشتر با ماندن در گذشته می‌جوید
این متن را با اجازه خودت کپی کرده تا دوباره خوانی شود شاید فایده کند شاید هم کما فی السابق مفیدشان نگردد
پایدار باشی
جمشید 

ش., 03.07.2021 - 05:31 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید