بر کسی پوشیده نیست که کشور درگیر بحران عمیقی است و هر روز هم اوضاع وخیمتر از قبل میشود. بحران همه جانبه ساختار رژیم را فرا گرفته و مردم در هزارتوی این بحران برای کسب حداقل معاش خود برای زنده ماندن دست و پا میزنند. شکاف طبقاتی به حد غیرقابل تصوری افزایش یافته است، به طوری که بیش از ۶۰درصد جامعه زیر خط فقر زندگی میکنند. در کنار قصرها و ویلاهای مجلل چند صد میلیاردی و ماشینهای چندین میلیاردی آقازادهها، هزاران زن و کودک و شهروند این جامعه در داخل زبالههای شهر به دنبال روزی خود میگردند. شهرهای بزرگ در محاصرة میلیونها حاشیهنشین گرسنه و به تنگ آمده از این تبعیض و تحقیر قرار دارند که منتظر فرصتی برای تسویهحساب هستند.
شرایط غیرانسانی حاکم بر کشور منجر به رشد اعتراضات مردمی، طولانیتر شدن زمان اعتراضات، کوتاهتر شدن دوره تناوبی اعتراضات، حضور گستردهتر معترضین و رادیکالتر شدن خواستهای آنان شده است. هرچند که حکومت تا امروز توانسته است به هر ترفندی از فروپاشی خود جلوگیری نماید، ولی علائم بحران ساختاری آن و اعتراضات و اعتصابهای روزافزونی که جامعه را فراگرفته است، نشان از آن دارد که روزهای پرتلاطمی را در پیشرو خواهیم داشت. رژیم خود نیز به این امر واقف است و برای مقابله با این روند نابودگر با پیام سرکوب و کشتار مردم و معترضین، با یکدست کردن حکومت به میدان آمده و هارترین و بدنامترین چهرههای نظامی امنیتی خود را تحت ریاست شناختهشدهترین چهرة کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به صحنه آورده است.
در سوی دیگر، جامعه به ستوه آمده از این همه فقر و تبعیض قرار دارد که در آستانه انفجار است. در بین سرکوبشدگان و ستمدیدگان «ترس کمتر شده و خشم جای آن را گرفته» است. اعتراضات جاری مردم به حاکمیت استبدادی و تبعیض رو به گسترش با محوریت مطالبات معیشتی و اقتصادی شروع و در اندک زمانی به مطالبات اجتماعی و سیاسی فرا میروید. مروری بر حرکات و خیزشهای اعتراضی مردم به ستوه آمده از ظلم و جور حاکمان اسلامی در یکی دو ماه اخیر گویای همین واقعیتهاست. اعتراضات مردم خوزستان به بیآبی، بیبرقی، تخریب محیطزیست، تغییر در ترکیب جمعیتی منطقه و کوچ اجباری عربها، بیکاری، فقر، تبعیض، تحقیر و سیاستهای نژادپرستانه حاکمان در اندک زمانی به مناطق دیگر کشور تسری پیدا کرد و مورد حمایت قرار گرفت، ولی به بیرحمانهترین شکل توسط رژیم سرکوب شد. بیش از هشت نفر از هموطنان عرب و خوزستانی جان خود را از دست دادند. دهها تن زخمی و صدها نفر دیگر مورد تعقیب، آزار و بازداشت قرار گرفتند. از دو ماه پیش اعتصاب بیش از یکصد هزار نفر کارگر شرکتهای پیمانکاری صنعتنفت شروع شده و هنوز هم بدون پاسخگویی رژیم و عدم تحقق مطالبات کارگران به اشکال مختلف ادامه دارد. کاربست سیاستهای نئولیبرالی رژیم در اشکال: «خصوصیسازی و کاهش تصدیگری دولت، موقتیسازی قراردادهای نیرویکار، مقرراتزدایی در عرصههای مختلف زندگی اقتصادی، سرکوب دستمزدها با تفکیک و جداسازی نیروهای کار و ممانعت از تشکلیابی کارگران» جامعه کارگری کشور را هر روز بیش از پیش در تنگنا قرار داده است. از اعتصاب مجدد کارگران هفتتپه یک ماه دیگر گذشت. معلمان، پرستاران، رفتگران شهرداری، کارگران واحدهای تولیدی مختلف بخاطر حقوق ناچیز و عدم پرداخت به موقع آن روزانه دست به اعتراض و اعتصاب میزنند. روزی نیست که شهری، کارخانهای شاهد اعتراضات مردم و اعتصاب کارگران و زحمتکشان نباشد و روزی نیست که صدای اعتراض و تظاهراتی نسبت به اعمال سیاستهای تبعیضآمیز قومی و ملی توسط حکومت، از جای جای مناطق ملی کشور به گوش نرسد.
رژیم از وضعیت پیش آمده و تداوم آن هراس دارد؛ راه غلبه بر بحران را سرکوب هر حرکت اعتراضی و مطالباتی تعیین کرده و هارترین نیروهای خود را بر مصدر کار گمارده است. پاسخ او به بدیهیترین مطالبات مردم معترض چیزی جز سرکوب و توسل به خشونت نیست. با اتکا به چنین رویکردی فعلاً توانسته است اعتراضات مردمی را مدیریت و کنترل کند و علیرغم وجود اختلاف نظرهای داخلی بر سر تسهیم قدرت و ثروت، هنوز توانسته است همبستگی خود را حول محور «بقای نظام به هر بهایی» حفظ کرده و آن را به نقطه استراتژیک تلاقی منافع مشترک تمام طیفها و جناحهای حکومتی تبدیل نماید. ولی این که آیا خواهد توانست این رویکرد را کماکان ادامه دهد، قراین و زمینههای مادی و ریشهای اعتراضات و مطالبات مردم، چشمانداز دیگری را به تصویر میکشند. ریشه مشکلات همچنان لاینحل باقی مانده و بزودی این دمل چرکین از جایی دیگر سر باز خواهد کرد و اعتراضات در جایی دیگر و با خواستهای متفاوت و رادیکالتری مطرح خواهند شد؛ رهبران خود ساختة جدیدی در جنبشهای کارگری و اجتماعی کشور پدید خواهند آمد و در کوران مبارزه آبدیده خواهند شد که در کنار تعمیق و سیاسی شدن اعتراضات، زایا بودن جنبشهای اجتماعی و خیزشهای مردمی را نوید میدهد.
اما، ضعف عمده جنبشهای اعتراضی جاری در کشور فقدان برنامه و هدفمندی پایدار، نبود ارگانهای هماهنگی و هدایتگر، فقدان سازمان و تشکیلات صنفی و سیاسی مستقل سراسری، گسست سیاسی اجتماعی توده و پیشرو و ضعف همبستگی صنفی سیاسی سراسری با دیگر جنبشهای اعتراضی مردم میباشد. همین ضعفها و آسیبهای موجود در جنبشهای مردمی جاری در کشور است که در کنار سیاستهای سرکوبگرانه رژیم، حاکمیت را در موقعیت برتری قرار داده تا همچنان مانع تحقق شعار «ما جمهوری اسلامی نمیخواهیم» مردم ایران باشد و چند صباحی دیگر بتواند به عمر ننگین خود ادامه دهد.
در صحنه سیاسی کشور، متاسفانه اپوزیسیون و به تبع آن جریانهای شناخته شده چپ از آسیبهای جدی رنج میبرند. مهمترین و کاراترین این آسیبها همچنان تداوم تشتت و درگیریهای درونی اپوزیسیون هست. جمهوری اسلامی نیز سوار بر موج همین تشتت و پراکندگی در کنار بدیلسازی برای اپوزیسیون، تاکنون توانسته است همگرایی خود در مقابله با اپوزیسیون ترقیخواه و خواهان دگرگونیهای بنیادین در کشور و زندگی مردم را حفظ کند. خوشبختانه، به موازات تعمیق بیش از پیش حرکات اعتراضی و خیزشهای اجتماعی و سیاسی جاری در کشور جریان رو به رشد همکاری نیروهای اپوزیسیون ترقیخواه و بویژه چپ داخل کشور بیش از پیش برجستهتر میشود. این مزیت هر چند فاصله زیادی تا سطح فراگیری و شرایط مطلوب دارد، ولی در مقایسه با اپوزیسیون چپ در مهاجرت، ظرفیتهای امیدوار کنندهای را در فرایند عملی مبارزه بر علیه کلیت رژیم حاکم بر کشور در یک صف واحد سیاسی از خود نشان میدهد. ضمن این که حنای «اصلاح طلبی» و «اعتدالگرایی» نیز دیگر رنگ باخته و این خادمان نهان و آشکار، و آگاه و ناآگاه استراتژی «بقای نظام» رسواتر از پیش شدهاند و دیگر آن نیروی مخرب در مبارزات مردم علیه کلیت نظام اسلامی و استبداد دینی حاکم نمیتوانند باشند.
آنچه که امروز در چشمانداز آتی کشور میتوان بارقههای آن را دید تداوم تعمیق بحران ساختاری حاکمیت حتی در شرایط یکدستی ارتجاعی آن از یکسو و شفاف شدن صفبندی مبارزات مردم ایران به شکل «مردم» و «حاکمیت» از سوی دیگر است. در این چشمانداز همبستگی و همگرایی اپوزیسیون ترقیخواه و بویژه نیروهای چپ به عنوان نیروی رادیکال خواهان تغییرات بنیادین که همواره نقشی تعیین کننده در تحولات اجتماعی کشور داشته است، همچنان در دستور روز قرار دارد. چپ در صورتی در این سپهر سیاسی کشور میتواند تاثیرگذار باشد و ایفای نقش کند که بتواند در اشکال مختلف به تشتت و پراکندگی خود پایان دهد.
------------------------------
*نقل از: کار داخل، دوره دوم، شماره ۲، مرداد ۱۴۰۰
افزودن دیدگاه جدید