آغاز سخن
عمده ترین هدف جنگ جهانی اول شکست دادن، تجزینه و از هم پاشیدن امپراطوری عثمانی و تسخیر و تصاحب ثروت های گسترده طبیعی امپراطوری آن توسط استعمار انگلیس بود. استعمار پیر انگلیس، حتی قبل از پایان جنگ جهانی اول، در زمینه چگونگی اقدام به تقسیم غنائم جنگی به یاران و مزدوران خویش، تدارکات لازمی را دیده بود. در شرایطی که انگلیس موفق شده بود در این جنگ، بخش های غالبی از طوایف و قبیله های مناطق عرب نشین را با وعده های استقلال و کسب قدرت محلی، بر علیه امپراطوری عثمانی بسیج کرده و در دایره صفوف نیروهای خود درآورد.
گاه، استعمار پیر وعده های مخلوط و مغشوشی به سران قبایل و طوایف میداد که این وعده ها با همدیگر در تداخل بوده و با همدیگر اختلاط میکردند. یکی از این موارد اختلاط وعده ها این بود، که وعده حکومت بر مناطق عرب نشین را به ملک فیصل از طرف خانواده "هاشمی" داده بود، که شامل منطقه فلسطین نیز میشد. همه میدانیم که بطور همزمان، بر اساس توافقنامه "بالفور"، منطقه فلسطین را که شامل "اورشلیم" نیز میشد، به صهیونیستها وعده داده بود. بعدها شاهد بودیم، که نه تنها با سیل مهاجرت های یهودیان به سرزمین های فلسطینی ها، "آل هاشم" را نیز از مناطق فلسطین، به سمت سوریه راندند، بلکه با واگذاری سوریه و لبنان به فرانسه، آنها را به سمت عراق رانده، و بعد ها در "اردن هاشمی" مستقر نمودند. شاهان اردن هاشمی را هم با زنان انگلیسی خویش در مملکت خویش به پادشاهی کوچک خویش گمارده و به صورت جیره خواران دائمی خویش بر سر کار نگه داشتند.
اگر عربستان سعودی بین یک چهارم، تا یک سوم ذخایر نفتی و انرژی فسیلی جهان را زیر خاک های خویش دارا است، هزینه استخراج آن نیز به مراتب کمتر و پایین تر از آمریکا و کانادا است. به همین دلیل قیمت تمام شده نفت عربستان خیلی کمتر و پایین تر از کشورهای دیگر است.
در ادامه این روند، انچه که در عربستان اتفاق افتاد، این بود که طایفه " ابن سعود" قدرت سیاسی را در اشتراک با شاخه دینی این سلاله یعنی " ابن وهاب"، بطور مشترک و در هماهنگی با همدیگر ، توسط انگلیسی ها بستج شدند، تا جهت کسب استقلال از امپراطوری عثمانی، در جنگ جهانی اول، در صفوف انگیسی ها بر علیه آنها بجنگند. از این طریق بود، که بعد از جنگ جهانی اول، طایفه های ابن سعود و ابن وهاب در همدستی با هم، به حکومت عربستان گمارده میشوند. در سالهای اول بعد از پایان جنگ جهانی اول، که اهمیت ذخایر نفتی عربستان، به اندازه دهه های بعد از ان، چندان برجسته و مهم نبود، "آل سعود" و "آل وهاب" به همدیگر به عنوان پاسداران دینی و سیاسی امنیتی دو مسجد بزرگ مّکه و مدینه، و خانه خدا ؛ کعبه، برای مسلمانان جهان ، قدرت سیاسی را در کل قلمرو منطقه عربستان سعودی به عهده گرفتند.
عبدالعزیز ابن سعود
عبدالعزیز، که پسر "سعود ابن فیصل" از رزمندگان بر علیه امپراطوری عثمانی جهت استقلال عربستان بود، از سال های ۱۹۳۲ نا ۱۹٥۳، به مدت بیست و یک سال بر سر قدرت بود. به قولی طی این مدت، صاحب حد اقل چهل پسر از زنان و کنیزان خویش، که به نوعی تحت نظام برده داری آنها را مالک بودند، میشود. این مساله شرایطی را فراهم می نماید، که شاهان (ملک ها) و ولیعهد های بعدی همگی تا به امروز از میان همین برادران، یا بهتر است بگوییم، پسران عبدالعزیز ابن سعود، یکی بعد از دیگری انتخاب شده و سلسله حکمداری از برادری به برادر دیگر منتقل گردیده است.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم بود، که نه تنها اهمیت نفت، بعنوان منبع اصلی تامین کننده انرژی لازم برای صنایع و زندگی مردم برجسته تر و روشن تر میگردد. بلکه در همین زمان دوران افول استعمار پیر و امپریالیسم انگلیس، جای خود را به امپریالیسم نو پای آمریکا میدهد، که نه تنها مشمول ویرانی های ناشی از جنگ جهانی دوم نشده بود، بلکه آماده بود تا سهم هر چه بیشتری از تقسیم ثروت های جهانی بعد از جنگ جهانی دوم را نسیب خویش نماید.
"تئودور روزولت" رئیس جمهوری آمریکا در شرف پایان جنگ جهانی دوم، در سفری به عربستان سعودی، با ملک عبدالعزیز دیدار کرده، ضمن دعوت از ولیعهد و ملک زاده فهد جهت دیدار از آمریکا، پایه ریزی های توافق بلند مدت استراتژیک جهت تامین امنیت پادشاهی عربستان سعودی در مقابل تامین نیازهای نفتی آمریکا میکند. از آن تاریخ به بعد، نه تنها دست های امریکا بعنوان شریک عمده منابع نفت عربستان، بلکه یار استراتژیک نظامی امنیتی آنها پایه ریزی میگردد.
سعود ابن عبدالعزیز، پسر اول و ولیعهد عبدالعزیز بود، که بعد از وی به پادشاهی میرسد، و بین سالهای 1953 تا سال 1964 پادشاهی میکند. طی این سالها اتفاق چندان بزرگی در منطقه روی نمیدهد. همچنان طی این مدت یازده سال، عربستان بافت سنتی قبیله ای خویش را با ایدئولوژی افراطی دین اسلام با مکتب وهابی – سلفی، به عنوان پاسداران خانه خدا، و مساجد مّکه و مدینه ادامه میدهد.
به خاطر نارضایتی های عمومی و عدم رضایت خاندان سلطنتی از شیوه حکومت " سعود "، در آخر برادرش " فیصل "، با حمایت کامل طایفه های ابن سعود و ابن وهاب، مجبور شد بر علیه او کودتای نظامی کرده، و ایشان را از پادشاهی خلع کرده، خود به جای ایشان بنشیند. ملک سعود، تا چندین سال دیگر بعد از خلع از پادشاهی زنده بود، تا اینکه در سال 1969 از دنیا رفت.
ملک فیصل ابن عبدالعزیز، برادر " ملک سعود"، بعد از وی به پادشاهی عربستان سعودی رسیده و بین سالهای 1964 تا سال 1975 پادشاهی میکند. دوران پادشاهی "ملک فیصل" ، یکی از پر طلاطم و پر وقایع ترین دوره های پادشاهی سعودی است. یکی از وقایع مهمی در این دوره رخ داد، مربوط میشود به جنگ های شش روزه اعراب و اسرائیل، که با شکست اعراب در مقابل اسرائیل خاتمه یافت.
واقعه دیگری را که میشود به آن اشاره کرد مربوط میشود به خیزش جنبش ملی جمهوریخواهی به شیوه جمال عبدالناصر، یا احزاب بعثی در عراق و سوریه که در یمن به وقوع می پیوست. این جنبش افسران یمن، برای از میان برداشتن سلطنت قبیله ای در یمن بود. جالب است که در این پیکار، اسرائیل و عربستان همگام با هم از سلطنت طلبان، در مقابل جمهوریخواهان دفاع کرده و حمایت مالی نظامی می کردند. جنبش افسران یمن، بعد از ده سال به روی کال آمدن "علی عبدالله صالح" منجر میگردد، که متاثر از جنبش های سوسیالیستی و جنبش جمال عبدالناصر در مصر بود.
موضوع سومی را که می توان به دوران سلطنت ملک فیصل نسبت داد، تشکیل پیمان نفتی " اوپک" بود، که موجب افزایش قابل توجه قیمت نفت با افزایش بیش از دو برابر، و به دنبال آن، درآمد ملی کشور عربستان سعودی شد. افزایش این درآمد، نه تنها موجب شد تا تاثیرات جانبی آن سطح زندگی عمومی مردم را کمی بهبود ببخشد، بلکه موجب گردید، تا طایفه های ابن صعود و ابن وهاب، به خارج از مرزهای عربستان توجه کرده، و بخش قابل توجهی از آن را در گسترش اسلام در خارج از مرزهای خویش هزینه نماید.
آغاز پروژه های عظیم تامین هزینه های ساختن مساجد در کشورهای مسلمان، از قبیل ترکیه، اندونزی، پاکستان، مالزی گرفته تا کشورهای اروپایی و آمریکائی، از طریق بودجه ناشی از فروش نفت، از زمان ملک فیصل آغاز میگردد. اغلب کشورهای فقیر مسلمان پر جمعیتی نظیر ترکیه و پاکستان، در این زمینه نه تنها از این حمایت های مالی – اقتصادی قابل توجه بهره مند میشدند، بلکه تأمین مالی پروژه های حمایت از تقویت نهادهای ایدئولوژیک اسلامی، از قبیل تاسیس مدارس، مکاتب و مساجد اسلمی، در مقابله با ایدئولوژی های نوپا و بالنده و رقیب، مانند جایگزین های کمونیستی - سوسیالیستی و سکولار، نقش به سزایی داشت.
موضوع بعدی را که در مورد دوران حاکمیت ملک فیصل میشود به آن اشاره کرده، مربوط است به تداوم خلل ناپذیر همگامی و همراهی استراتژی وحدت طایفه های " ابن سعود " و " ابن وهاب ". بر اساس این استراتژی، عربستان سعودی، یک کشور اسلامی است، که قانون اساسی آن قرآن است و بر اساس قوانین اسلام اداره میشود؛ و به عنوان پاسداران مساجد مکه و مدینه ، پاسداران اصلی نظام اسلامی در جهان هستند.
پاگیری اخوان المسلمین در کشورهای خاورمیانه در مقابل نگرش "سلفی" از اسلام، از رویداد های مهم زمان سلطنت ملک فیصل است. گرچه مقام های پادشاهی و انتخاب تمامی وزیران، از بین برادران " ابن عبدالعزیز" صورت گرفته و تقسیم گردیده بود، و این موقعیتها همچنان تا به امروز ادامه داشته است، با این وجود اخوان المسلمین در عربستان سعودی نتوانست نهادینه شده و جایی برای خویش باز نماید.
به سال 1975، ملک فیصل ترور شده و کشته میشود. اگر چه با گردن زدن قاتل ایشان، رمز و رموز مربوط به این ترور هم دفن میشود، ولی بعد از قتل ملک فیصل، یکی دیگر از برادرانش، به نام ملک خالد، به جای ایشان بر تخت پادشاهی عربستان سعودی می نشیند.
ملک خالد ابن عبدالعزیز، بین سالهای ۱۹۷٥ تا ۱۹٨۲ پادشاه عربستان سعودی بود. دوران حاکمیت ملک خالد، همزمان بود با سالهای آخر دوران حاکمیت سلطنت پهلوی در ایران، و سالهای اول روی کار آمدن حاکمیت جمهوری اسلامی ایران. نه تنها طی این سالها بخاطر درآمد درآمدهای بالای نفتی، عربستان سعودی در موقعیت اقتصادی مستحکمی قرار داشت، بلکه روی کار آمدن حاکمیت جمهوری اسلامی شیعه در ایران، دل به خواه هیچ کدام از کشورهای عربی، از جمله عربستان سعودی و ملک خالد نبود.
بعد از مرگ ملک خالد به سال ۱۹٨۲، دوران پادشاهی به برادر دیگرش، ملک فهد بن عبدالعزیز میرسد، که تا سال ۲۰۰٥ پادشاه عربستان سعودی بود. پسران ملک عبدالعزیز ابن سعود، که همگی بین سن های بالای پنجاه تا هشتاد ساله بودند، هنوز در نوبت های ولیعهدی برای پادشاه شدن صف کشیده بودند. دوران حاکمیت ملک فهد، همزمان بود با جنگ ایران و عراق. طی دوران حاکمیت ملک فیصل، تا ملک فهد، نه تنها نسل نوینی از جوانان عربستان، که بطور غالب تحصیل کرده با مکاتب غربی هستند، با آشنایی فرهنگ سکولار جامعه صنعتی به عرصه حیات اجتماعی کشور وارد شده اند، که توقعات و انتظارات دیگری دارند.
طی این سالها، پادشاهی سعودی در همگامی با طایفه " بن وهاب " و روحانیت حاکم نه تنها پنجاه درصد جمعیت کشور، یعنی زنان را از کار کردن محروم کرده بودند، بلکه مردان نیز از طریق سیستم تامین اجتماعی کشوری از نظر اقتصادی تامین بودند. به همین دلیل، امواج فراوان کارگران از کشورهای مسلمان فقیر، مانند پاکستان، بنگلادش و افغانستان به این کشور سرازیر میشدند، تا کارهایی را که خود سعودی ها انجام نمی دادند، به عهده بگیرند.
همچنان طی آن دوران، مناسبات استراتژیک مابین آمریکا و عربستان سعودی به صورت خلل ناپذیری، در شکل تأمین نیازهای نفتی آمریکا توسط عربستان سعودی و تضمین امنیتی عربستان توسط آمریکا تداوم می یابد. گرچه بخش قابل توجهی از دلارهای نفتی شستشو شده و دوباره به اقتصاد آمریکا باز میگردند، در تمامی دوران جنگ سرد، و سالهای بعد از آن، مناسبات مابین آمریکا و عربستان، در راس اولویت های دیپلماتیک، سیاسی و امنیتی عربستان قرار داشت.
جنگ ایران و عراق، و تلاش حکومت عراق در دستیابی به سلاح اتمی از یک طرف، و استفاده هر دو کشور ایران و عراق از موشک های دور برد در کوبیدن اهداف خویش در شهر های کشورهای متقابل، عربستان را نیز به فکر انداخت، تا ارتش خویش را از بابت سطح قابلیت تهاجمی و تدافعی، به سطح کشورهای ایران و عراق برساند.
در این سال ها، با توجه به اینکه، آمریکا و کشورهای غربی، در عرصه مسّلح کردن عربستان سعودی به این سلاح ها اکراه داشتند، با وجود مناسبات امنیتی نزدیک مابین عربستان و پاکستان، بالاخره عربستان قادر میشود تا مخفیانه با چین کمونیست، که با آن کمترین میزان مناسبات سیاسی دیپلماتیک را داشت تماس گرفته، و از آنها یاری می طلبد. طی سالهای دهه هشتاد میلادی، چین و عربستان سعودی موفق میشوند سیستم دفاع موشکی عربستان را به سطح همطراز با ایران و عراق رسانده و مستقر نمایند، بدون اینکه آمریکا، اسرائیل و غرب متوجه شده باشند.
شاخص دیگر امنیتی عربستان سعودی در این سالها، مستحکمتر کردن روابط امنیتی با کشورهای پاکستان، مصر و دیگر کشورهای عربی بود. با توجه به اینکه در مقابل فلسفه ایدئولوژی "سلفی گری"، قدرتمداری حاکمه بر عربستان سعودی خود را در مقابله با "اخوان المسلمین" می یابد، بنا بر این، بیشتر خود را به حکومت نظامیان در پاکستان و افغانستان می یابد. این مساله در مورد روی کار آمدن " ال سیسی" در مصر در مقابل " محمد مورسی" هم صدق میکند.
دوران پادشاهی ملک خالد، و ملک فهد، زمانی بود که این پادشاهی ها، دست در دست امامان سلفی این کشور، بیشترین حمایت های مالی – نظامی، تبلیغاتی و تدارکاتی را از طریق پاکستان در راه جهاد بر علیه کفاّر کمونیست در افغانستان و بر ضد حضور نظامی کّفار شوروی در این سرزمین را متحمل میشدند. این جهاد اسلامی بر علیه کُفار، گرچه توسط آمریکا و انگلیس برنامه ریزی و مهندسی شده بود، اما طی مدت چهل سال گذشته، از تاسیس مدارس اسلامی در پاکستان گرفته تا حمایت همه جانبه از شبکه هایی دینی - نظامی اسلامی مانند "مجاهدین"، "طالبان"، " القاعده" و غیره تداوم داشته است. جالب است، زمانی که آمریکا از طالبان حمایت میکرد، آنها را طلبه ها، یا جنبش دانشجویان دینی می نامید.
ملک عبدالله بن عبدالعزیز، برادر دیگری از طیف پسران عبدالعزیز ابن سعود بود، که بعد از ملک فهد، به پادشاهی رسید و بین سالهای ۲۰۰٥ تا ۲۰۱٥ میلادی پادشاه این کشور بود. در این سالها دیگر متوسط سن پسران عبدالعزیز، به نزدیک هفتاد سال میرسد. به همین دلیل، خیلی از مقامات کلیدی مدیریت کشور به نسل بعدی، یعنی نسل نوه های عبدالعزیز، که اکثرا به نوعی تحصیل کرده گان غرب نیز بودند، میرسد. اما با وجود این، هنوز مقام های پادشاهی و تصمیم گیری های کلیدی در دست معدود پسران زنده مانده عبدالعزیز است.
گرچه هنوز در دوران پادشاهی ملک عبدالله، برادران وی " سلمان " و " نایف" و " موکران" در نوبت ولیعهدی نشسته و منتظر رسیدن دوران پادشاهی خویش هستند، اما از نسل بعدی، شاهزادگانی از قبیل " محمد بن نایف "، و " محمد بن سلمان" در پست های کلیدی مدیریت کشوری نقش آفرینی می نمایند.
ملک عبدالله هم از قیمت بالای نفت و سرازیر شدن دلارهای نفتی به این کشور سرمست بوده، و آنها را در مسیر آنچه مدرنیزه کردن عربستان سعودی نامیده میشود، هزینه می نماید. شهرهای حجاز، مکه، مدینه و ریاض و غیره بسرعت بازسازی شده و جاده ها، اتوبان ها، ساختمان ها و فروشگاه ها، و بالاخره مناطق صنعتی تجاری در این شهرها ایجاد میشود.
ملک عبدالله در زمینه امکان تحصیل دختران درها را به میزان زیادی می گشاید، غافل از اینکه بعدا باید برای آنها آزادی اشتغال را نیز فراهم نماید. این موضوع در مورد کل جوانان عربستان صدق میکند، ولی بطور اخص در مورد بیش از نصف جمعیت این کشور که زنان هستند، به میزان شدید تری ملموس است. در ایندوران بخش زیادی از جوانان این کشور جهت تحصیل به کشورهای خارج، بخصوص غرب فرستاده میشوند.
بعد از ملک عبدالله، نوبت به برادر دیگر ایشان، "ملک سلمان بن عبدالعزیز" میرسد، که در سنین هشتاد به بالا بوده و پادشاه امروز عربستان سعودی می باشند. ملک سلمان، در سال ۲۰۱٥ به پادشاهی میرسد، و هنوز پادشاه عربستان سعودی است. اتفاقات قابل توجه و بحران بر انگیزی که در همین پادشاهی ملک سلمان اتفاق افتاده است، می توان به چند تا اشاره کرد.
یکی از این اتفاقات بحرانی، برگزیدن پسر جوانش "محمد بن سلمان" که حدود سی سال بیشتر نداشت، به مقام وزارت دفاع است، که منجر به تصمیم ایشان به حمله عربستان سعودی به یمن میشود. این شاهزاده جوان که فکر میکرد در عرض چند ماه کار یمن را یکسره خواهد کرد، و از این طریق مهر خویش را بر سلطبت خواهد کوبید، چندین سال است که در جنگ یمن به گل نشسته است.
اتفاق دوم دیگری که در این دوره صورت گرفت، این است که مقام ولیعهدی، دیگر به برادران دیگر ملک سلمان، از قبیل "نایف" و یا "موکران" منتقل نشده، به پسر جوان ملک سلمان، پادشاه فعلی، یعنی محمد بن سلمان منتقل شده است.
اتفاق سوم، عزل از قدرت سیاسی شاهزادگان قدرتمندی که می توانستند رقیبانی جدّی برای محمد بن سلمان بوده باشند. از آن جمله می توان به عزل پسر عموی قدرتمندش " محمد بن نایف" از مقام وزارت کشور و کنترل دستگاه های اطلاعاتی امنیتی کشور بود. محمد بن نایف تحصیل کرده آمریکا و انگلیس بوده، و با دولتمردان آمریکا و انگلیس نیز روابط خیلی نزدیکی داشت.
اتفاق چهارم، حمله، دستگیری بخش قابل توجهی از سرمایه داران و ثروتمندان عربستان سعودی، که بخش قابل توجهی از آنها از خانواده سلطنتی بودند و زندانی کردن آنها در هتل "ریکس کارلتون " به اتهام فساد و دزدی توسط محمد بن سلمان، ولیعهد جوان عربستان سعودی است. گرچه تمامی اشرافیت و شاهزادگان خاندان سلطنتی از سفره دلارهای نفتی خاندان سلطنتی سهم خویش را به غارت میبرند، و هیچ کسی نیست که در این غارت و دزدی شرکت نداشته باشد، اما، این عمل محمد بن سلمان، امکان گسترش سرمایه گذاری داخلی و خارجی در عربستان را با بن بست موجه نموده است. در کشوری که نه قوانین مناسب سرمایه داری نئولیبرالی با استانداردهای بین المللی حاکم است، و نه سیستم های نظارت و حسابرسی مستقل و شفافیت لازم، در یک چنین شرایط ناامنی اقتصادی، سرمایه گذاران داخلی و خارجی بطور طبیعی از عربستان فرار میکنند.
اتفاق پنجم، موضوع حصر کردن سعد الحریری، نخست وزیر جوان لبنان در عربستان سعودی به مدت چند روز، که تبدیل به یک معضل جدّی دیپلماتیک بین المللی شده بود، یکی دیگر از رفتارهای این ولیعهد ماجراجو است، که به غیر از جار و جنجال، در عمل چیزی را به نسل جوان و مردم عربستان سعودی تحویل نداده است.
آنچه که در مورد ملک سلمان در این موارد می توان گفت این است، که هیچ کدام از این اقدامات بدون تایید ایشان نمی توانست اتفاق افتاده باشد. خصوصا انتقال مقام ولیعهدی از برادران خویش، به پسر جوانش، و از کار بر کنار کردن خیلی از شاهزادگان پرنفوذ، دشمنان زیادی را در درون خاندان آل سعود برای وی ایجاد کرده است. تا چه مدت محمد بن سلمان زیر سایه حمایتی پدری خویش خواهد توانست بر این ماجراجویی های خویش ادامه دهد، باید منتظر مانده و شاهد بود.
چندین مورد از موارد کلیدی امروزین مربوط به عربستان سعودی را که ریشه در بیش از هشتاد سال دوران پادشاهی عربستان سعودی دارد، می توان به نحو زیر خلاصه کرد.
مناسبات عربستان سعودی با اسرائیل
تاریخ مناسبات عربستان سعودی با اسرائیل، یک تاریخ نزدیک به هشتاد ساله است. من به ناچار فقط به چند مورد به صورت سرفصل اشاره کرده و اکتفا می کنم.
عربستان سعودی به دلایل واضح موقعیت خویش در دنیای کشورهای مسلمان در کل، و کشورهای عربی به طور خاص، همیشه از حقوق فلسطین در مقابل اسرائیل دفاع کرده، و بطور غالب به حمایت مالی، دیپلماتیک و سیاسی از آنها اکتفا کرده است.
موضوع دوم این است که خانواده های "ابن سعود " و " ابن وهاب" هر دو در همگامی با همدیگر معتقد هستند، که نه تنها آنان پاسداران دو مسجد مّکه و مدینه و خانه خدا هستند، بلکه آنها پاسداران مجلس مقدس الاقصی در اورشلیم نیز می باشند. بخاطر اهمیت دینی این مسجد برای مسلمانان جهان، آنها به هیچ وجه با تحویل کامل آن به اسرائیل نمی توانند موافق بوده باشند.
در بهترین حالت آن، عربستان سعودی می تواند به راه حل همزیستی دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل در کنار همدیگر راضی بوده باشد، که از زمان بعد از ملک فیصل توسط این کشور تعقیب شده است، اما در این زمینه هم اختلافات استراتژیک تداوم مستمر غصب زمین های فلسطینی ها توسط اسرائیل، این امکان را غیر ممکن می نماید.
با وجود همه اینها، همسوئی های سیاسی امنیتی تاکتیکی فراوانی در مورد موضع گیری ها و عملکردهای مابین اسرائیل و عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه اتفاق می افتد، که بدون اینکه همکاری های مستقیم و مشخصی مابین این دو کشور بوده باشد، در تعقیب اهداف مشخصی می باشند. از جمله این همکاری ها، همانطور که قبلا اشاره شد، حمایت هر دو کشور از سلطنت طلبان در مقابل جمهوریخواهان در یمن، و یکی دو دهه بعد از آن مقابله با روی کار آمدن خیزش افسران طرفدار ناصر به رهبری "علی عبدالله صالح" در یمن است. از آن برجسته تر، همسوئی آنها در مبارزه در مقابله با حکومت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و سیاستهای توسعه طلبانه آن در مناطق عرب نشین خاورمیانه است.
طی دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ در آمریکا، ایشان تلاش کردند، تا از طریق نزدیک کردن پسر خوانده خودش "جرالد کوشنر" با ولیعهد جوان عربستان سعودی " محمد بن سلمان" برای نزدیکی بیشتر مناسبات دیپلماتیک میان عربستان و اسرائیل گام های جدی بردارد، ولی به دلیل اتمام دوران ریاست جمهوری ایشان و دلایل رفتارهای ماجراجویانه و حتی کودکانه "محمد بن سلمان" وسیاست های فاشیستی – صهیونیستی بنیامین نتنیاهو این برنامه در حد تفریحات کودکانه باقی ماند.
دورنمای جنگ عربستان در یمن
عربستان ارتشی چند صد هزار نفری دارد، که حاضر نیست آن را به صحنه های جنگ زمینی بفرستد. عربستان صدها میلیارد دلار صرف خرید سلاح های پیشرفته از غرب و شرق کرده، و خود، به آن صورت صنایع نظامی داخلی خودکفا ندارد. عربستان، جنگ با یمن را در شرایطی آغاز کرد، که وزیر دفاع جوان این کشور فکر میکرد شاید با حمله های هوائی کوتاه مدت بتواند جنگ را فیصله بدهد. امروز چندین سال است که عربستان در باطلاق جنگ در یمن فرو رفته است. ولیعهد و وزیر دفاع "محمد بن سلمان" فکر میکرد، همانطور که حدود هفتاد درصد نیروی کار در عربستان را کارگران مهاجر تشکیل میدهند، آنها خواهند توانست روی نیروهای زمینی وارداتی از پاکستان، حساب باز بکنند، که پارلمان پاکستان با نزدیک به صد در صد رای، مخالف دخالت نظامی کشورشان در یمن شدند.
قبل از آغاز جنگ یمن، عربستان قادر شده بود، تا حدود 750 میلیارد دلار در صندوق ذخیره استراتژیک خویش اندوخته کرده باشد. با توجه به کاهش قیمت نفت از یک طرف، و هزینه های جنگی در یمن، عربستان مجبور شده است تا از طریق این صندوق، هزینه های جنگی خویش را تامین نماید. صدهای میلیارد دلار از صندوق زخیره استراتژیک پول هزینه شده، و این اندوخته به نصف خودش رسیده است. با همین روند، در حالی این اندوخته ته خواهد کشید، که هنوز قیمت نفت به میزانی بالا نرفته است که بتواند تراز بودجه هزینه ای عربستان را با درآمدش حفظ نماید.
از جمله برنامه های " محمد بن سلمان" این بود، که سهام شرکت ملی نفت این کشور " آرامکو" را در بازار سهام آمریکا عرضه نماید. خارج از اینکه تا چه اندازه پادشاهی عربستان سعودی حاضر باشد تا شفایت رد حساب های شرکت آرامکو را در بازار سهام رعایت بکند، شاهد آن بودیم که قبل از این " آی پی او"، حوثی ها با موشک های ساخت ایران، صنایع نفتی عربستان، و حتی خود شهر ریاض را مورد هدف قرار دادند.
سهام آرامکو، هنوز به دلایل چندی، از قبیل وجود دهها شکایت علیه دولت عربستان در آمریکا بخاطر دست های آن کشور در حادثه یازده سپتامبر،که می تواند صدها میلیارد دلار برای آن کشور هزینه دار باشد، در بازار سهام آمریکا عرضه نشده است.
آیا مناسبات عربستان سعودی با چین به اتمی شدن این کشور می انجامد؟
میدانیم که طی دوران جنگ مجاهدین با ارتش شوروی در افغانستان، عربستان سعودی بصورت فعال از نظرهای مالی، نظامی و تامین تدارکات ایدئولوژیک اسلامی سلفی، مجاهدین را تأمین کرده و از آنها در مقابل دولت سوسیالیستی در کابل و ارتش شوروی، حمایت میکردند.
بعد از اینکه اتحاد شوروی از همدیگر پاشید، مناسبات عربستان با روسیه نتوانسته است به میزان قابل مقایسه ای با چین و آمریکا رشد کرده باشد. به همین نظر، هنوز مناسبات این کشور با غرب و شرق، یعنی بریتانیا، آمریکا و چین ، از اهمیت خاصی برخوردار هستند.
علاوه بر اینکه چین بعنوان شهرک کارخانجات صنعتی تولید کننده مواد مورد نیاز دنیا، حجم اقتصادی مبادلاتی قابل توجهی با عربستان سعودی دارد، میزان حجم تجاری آن کشور با اسرائیل، بیشتر از ایران بوده و با عربستان سعودی، به میزان بالای پنجاه میلیارد دلار در سال میرسد. با این حساب، میزان تجارت چین با عربستان صعودی، دو و نیم برابر تجارت چین با ایران است.
همانطور که قبلا نیز اشاره شد، طی دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق، عربستان سعودی به کمک چین، توانست سیستم دفاع موشکی خویش را در خفا از آمریکا، اسرائیل و غرب سامان دهی کرده و تکمیل نماید. این در شرایطی است، که غرب و در رأس آن آمریکا، آماده نیست تا ارتش عربستان در سطحی همطراز با اسرائیل مجهز کرده و تامین نماید.
جنگ یمن نشان داد، که نه تنها عربستان سعودی آماده نیست نیروهای نظامی خویش، بخصوص نیروهای زمینی خویش را بطور مستقیم در جنگ درگیر بکند، بلکه در این زمینه نمی تواند روی نیروهای زمینی کشورهای دیگری مانند پاکستان یا مصر حساب باز بکند. این در شرایطی است، که حملات موشکی حوثی ها، با حمایت حزب الله لبنان و چ ا ایران، به عربستان، ضربه پذیری این کشور را تا میزان نزدیک به شکست در چالش های نظامی به وضوح نشان داد. الان عربستان سعودی به دنبال سوراخ موشی است تا مانند چگونگی خروج آمریکا از ویتنام و افغانستان، بتواند از جنگ با یمن خارج شود.
ما از طرف دیگر، با نوعی از تغییر اولویت های جهانی آمریکا، به شیوه خروج آمریکا از خاورمیانه رو برو هستیم. آمریکا دیگر مانند سابق احتیاج به نفت عربستان سعودی نداشته و خود فروشنده نفت در بازار داخلی و جهانی است. فاصله گیری آمریکا از عربستان، و تلاش در نزدیکی آن با ایران، قدر قدرتی نظامی اسرائیل در منطقه، و قدرتمندی نظامی امنیتی ایران در شرایطی که به سمت اتمی شدن حرکت میکند، عربستان سعودی را در موقعیتی قرار میدهد، که از نزدیکی های خویش با چین حداکثر بهره برداری را نماید. سؤال این است که آیا چین، تلاش خواهد کرد تا نه تنها خلاء خروج آمریکا از منطقه و رها کردن عربستان سعودی به حال خود را پر نماید؟ بلکه به مانند پاکستان، عربستان سعودی نیز بتواند از طریق چین در دست یافتن به سلاح اتمی یاری جسته، آمریکا، غرب، اسرائیل و همگان را با وضعیتی غیر منتظره روبرو کنند.
مناسبات عربستان سعودی با آمریکا
مناسبات آمریکا با عربستان سعودی، از زمان جنگ دوم جهانی، بر پایه های کنترل آمریکا بر بازار نفت عربستان سعودی، پولشوئی دلارهای نفتی به سمت بازارهای آمریکا و غرب، استفاده از موقعیت عربستان سعودی به عنوان مرکز ثقل دنیای اسلام و جامعه عرب، جهت اعمال نفوذ و کنترل بر دنیای اسلام بود. این امر از جهت تأمین امنیت و منافع اسرائیل در منطقه نیز دارای اهمیت شایانی است.
گرچه این هدف غرب به مدت بیش از هفتاد و پنج سال با موفقیت به پیش برده شده است، امّا، به نزدیکی های استرانژیک پادشاهی عربستان سعودی، نه تنها به مهفوم حمایت صدها میلیون مردم عرب و یا مسلمان کشورهای مختلف از آنها نبوده است. شکاف میان افکار عمومی مردم در کشورهای عرب و مسلمان، با سیاستهای همکاری و همگامی غرب با پاشاهی عربستان سعودی که در نهایت به غارت مستقیم و غیر مستقیم ثروت های این کشور توسط غرب می انجامید، عمیق تر و عمیق تر میشد. نمونه های عکس العمل های این مخالفت ها را در تمام کشورهای عربی طی جنبش بهار عربی شاهد بودیم. پادشاهان سعودی بیش از صد میلیارد دلار از صندوق ذخیره ملی هزینه کردند، تا بهار عربی در عربستان سعودی اتفاق نیافتد.
امروز، دیگر نه تنها آمریکا به نفت عربستان سعودی جهت به چرخش انداختن اقتصاد خویش احتیاج ندارد، بلکه خود به صادرکننده نفت تبدیل شده است. با در نظر گرفتن وضعیت عمومی ژئوپولیتیک در کشورهای عربی، آمریکا چندان تمایل ندارد که عربستان را با سلاح های موثر و پیشرفته تری از اسرائیل مجهز نماید. این در شرایطی است، پادشاهی عربستان، در تلاش است تا توازن نظامی خویش را با کشورهای همسایه و رقیب، از قبیل ایران حفظ نماید.
با وجود این، آمریکا و کشورهای غربی، با فراهم کردن قطعات یدکی، از عملیات نظامی عربستان سعودی در یمن حمایت کرده و دستهای آنها نیز به اندازه عربستان به خون کودکان یمنی آغشته است.
در مجموعه یک چنین شرایطی است که اولویت استراتژیک و ژئوپولیتیک آمریکا در منطقه تغییر کرده و اولویت به سمت اهمیت بیشتر دادن به مناسبات با ایران از یک طرف، و خارج شدن از افغانستان، و تمرکز روی شبه جزیره کرایمیه و دریای چین تغییر میکند. در چنین شرایطی، اولویت مناسبات جهانی پادشاهی عربستان سعودی نیز می تواند به سمت نزدیکی بیشتر با چین تغییر جهت داده و از پتانسیل های این مناسبات، جهت برآورده کردن نیازهای نظامی و اقتصادی خویش بهره برداری نماید.
خلاصه کلام
نسل های جدید دهها میلیونی با توقعات جدید در دنیای رسانه های مجازی و تکنولوژی روبوتیک در عربستان، خواهان استفاده و برخوردار بودن از امکانات دنیای مدرن و برخوردار بودن از حداقل حقوق و آزادی های بشری هستند. این امر انعکاس خویش را در درون خاندان سلطنتی نیز بازتاب میدهد. جنبش زنان، یکی از موتورهای محرکه فشار از پایین جهت تحولات اجتماعی لازمه هستند.
نه تنها عربستان یک کشور پادشاهی اوتوکراتیک است که در آن آزادی های فردی و مدنی اجتماعی مفهومی ندارند، بلکه فعالیت های صنفی و سیاسی نیز جهت خودگردانی مدنی ممکن نیست. در جامعه عربستان نه تنها هنوز قران، نقش قانون اساسی این کشور را ایفا میکند، بلکه پارلمان و قوه مقننه منسجم و قدرتمندی که بتوان نظام حقوقی، مدنی، اداری و اقتصادی را با استانداردهای جهان پیشرفته همطراز بکند، تا اینکه گشایشی در امکان سرمایه گذاری کشورهای غربی در این کشور را فراهم نماید، تقریباً غیر ممکن میکند. نظام مدیریت کشوری بر اساس سیستم شایسته سالاری مدیریت شده بوسیله خاندان سلطنتی اداره و کنترل میشود.
محمد بن سلمان، ماجراجوی اوتوکرات سرکوبگر، که نمونه آن را در قتل جمال قاشقچی شاهد بودیم، سوار بر امواج نیازهای نسل های جوان، خود را نماینده این نسل جهت پیاده کردن اصلاحات مدنی در جامعه معرفی می کند. در شرایطی که طی چندین سال گذشته، میزان ذخیره استراتژیک عربستان سعودی را از 750 میلیارد دلار، به حدود 350 میلیارد دلار رسانده است. در شرایطی که قیمت نفت بشکه ای از پنجاه و شصت دلار تجاوز نمیکند، در شرایطی که عربستان هنوز توی لجنزارهای جنگ با یمن گیر کرده است، عربستان را به سمت بحران های اقتصادی اجتماعی نامشخصی به پیش میبرد.
در حالیکه حدود هفتاد درصد نیروی کارگری این کشور را کارگران مهاجر از پاکستان، افغانستان و دیگر کشورهای مشابه تشکیل میدهند، اکثریت مردم بومی عربستان به نوعی از یارانه های تامین اجتماعی دولتی رایگان عادت کرده اند، غالب آمدن به فرهنگ تمکین به تامین اجتماعی دولتی و بازگشت مردم بومی عربستان به بازار کار جهت غلبه بر بحران ها و چالش های اقتصادی اجتماعی کشور، از معضلات جدی عربستان است.
شاهزاده جوان، جهت غلبه بر بحران مالی و خالی شدن خزانه کشور، شاهزاده های دیگر و ثروتمندان و صاحبان سرمایه را در هتل ها زندانی کرده و آنها را با شلاق "از کجا آورده ای" به چالش کشیده، و از آنها میخواهد تا بخش هایی از ثروت خویش را در صندوق خزانه دولتی بریزند. این مساله بر سرمایه گذاری خود سعودی ها در کشورشان، و سرمایه گذاری خارجیان در این کشور تاثیر شگرفی گذاشته، این سوال را طرح میکند، که آیا یک نظام سرمایه داری لیبرال را می توان با اتوکراسی فرمان های پادشاهی اداره کرد، یا با یک نظام مبتنی بر قانون، سیستمهای نظارت بیطرف و شفافیت.
تضعیف مناسبات مابین شاهزادگان دربار و روحانیت وهابی در کشور، زمینه را برای تضعیف ایدئولوژی سلفی، در مقابل دیدگاه مشابه اخوان المسلمین بازتر میکند. گرچه بازشدن عرصه برای نظامی اسلامی مشابه پاکستان که بطور غالب بصورت حاکمیت نظام نظری مشابه اخوان المسلمین است، چندان دموکراتیک و بر بنیه های حقوق بشر نخواهد بود، ولی می تواند لرزه های قابل توجهی با ساختار سیاسی اجتماعی عربستان سعودی وارد نماید.
مناسبات منطقه ای ما بین "محمد بن سلمان" با حاکمان دیگر کشورهای منطقه ای کشورهای عرب نشین، از قبیل امارات ، بحرین، قطر و غیره، به صورتی نیست که بشود گفت، آنها از همدیگر حرف شنوی چندانی داشته باشند. اگر قبلا عربستان سعودی خود را مرکز ثقل دنیای اسلام فرض میکرد، و با سیاستهای حرکت های سنگین و لاکپشتی خویش و با پادشاهان شصت تا هشتاد ساله خویش می توانست خود را پاسدار مساجد اعظم معرفی کرده و چنین موقعیتی را حفظ نماید، نمی توان اذعان کرد که شاهزاده جوان سعودی یک چنین موقعیتی را در دنیای عرب دارا است.
"محمد بن سلمان" طی چند سال گذشته در درون خاندان سلطنتی دشمنان زیادی برای خویش آفریده است. وی زیر سایه " ملک سلمان" پادشاه فعلی عربستان حکومت میکند. اگر پادشاه هشتاد و چند ساله به هر دلیلی از دنیا برود، ولیعهد جوان، خواهد توانست با حمایت شاهزادگان دیگر بر تخت سلطنتی تکیه بزند؟ این سوالی است که به زحمت می توان به آن پاسخ مثبت داد.
افزودن دیدگاه جدید