حمله مرگبار به سه تن طلبه در مشهد که به مرگ یکی از آنها و زخمی شدن وخیم دو تن دیگر منجر شد، جو افغان ستیزی در شهرهایی از کشور را تشدید کرده است. اطلاعات منتشره از هویت ضارب هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد و به ویژه در رابطه با انگیزه قتل، شایعاتی هم مطرح هستند که گرچه نه قابل اثبات اما از زمینههای واقعی برخوردارند. از جمله گویا انتقام گیری ضارب از دکانداران دین که با قراردادن دختران و زنان فقیر زیر عنوان صیغه در اختیار زوار عراقی و لبنانی، بساط روسپیگری راه انداختهاند. یا بخاطر خونخواهی افرادی از خانوادهاش که جزو افغانهای قربانی "فاطمیون" در سوریه بودهاند. نکته محرز در این میان اما اینست که ضارب ٢١ سال دارد، یک سال پیش از مرز شرقی (پاکستان یا افغانستان؟) وارد ایران شده و به عنوان پناهجو همراه برادرهای خود در کارگاهی کار کرده است. نگارنده در اینجا قصد بررسی این واقعه را ندارد، تمرکز بر اینست که جنایت ارتکابی در سطح افکار عمومی، از سوی محافلی بگونه حساب شده و بسیار تحریک کننده به نام مهاجرین و پناهجویان "افغان" تبلیغ و نوشته میشود و خطر هم، درست همینجاست.
گرچه امروز رئیسی و قالیباف به عنوان راس نشینان دو قوه نظام، در مذمت تقابل ملی و تخاصم مذهبی فرمایشاتی داشتند، اما نقش تعیین کننده خود حکومتیها در ایجاد و تشدید فضای افغان ستیزی غیر قابل انکار است. یک نمونه آن واکنش سریع احمدی بیغش نماینده شازند و عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس نسبت به این حادثه بود. او با تاکید بر لزوم اخراج مهاجرین بی هویت افغانستانی "بی هیچ دفع الوقتی از کشور"، از این ابراز نگرانی کرد که: "فقط استان تهران توسط یک میلیون و ششصد هزار افغانی محاصره شده است". شک نباید کرد که کاربرد واژه "محاصره" در این زمینه، فقط از ذهن دشمن پندار برمیخیزد و عملا بر زمینه این افغان هراسی مقابله قهری با افغانها را آدرس میدهد!
در واقع موضوع فقط واقعه مشهد و ترکشهای تبلیغاتی آن نیست، بلکه برخورد سیستماتیک حکومتی با مهاجرین افغان است که از چند هفته گذشته به اینسو، رو به تشدید گذاشته و افغان ستیزی را در چندین منطقه کشور گسترش داده است. قبل از همه هم، اقدام وزارت کشور و نهادهای تحت فرمان آن در زمینه اخراج هزاران تن از افغانها در روزهای گذشته بوده که غالباً با زور و اعمال وحشیانه همراه بوده است. طوری که مقامات حکومت طالبان با اعلام اینکه ماموران ایرانی گروه وسیعی از افغانها را با زور و خشونت به افغانستان فرستادهاند، اعتراض کردهاند. برای درک ابعاد سیاست برگرداندن زوری افغانهای پناهجو به زادگاهشان کافیست اشاره شود که جمهوری اسلامی اواخر اسفندماه ١٤٠٠ طی یک روز، ٢٠٠٠ نفر را به افغانستان برگرداند.
از سوی دیگر وزارت تعاون و کار با صدور بخشنامهای نسبت به کارگیری "تبعه خارجی غیر مجاز" در واحدهای کاری اخطار داده و جریمه سنگین تعیین کرده است. این در حالیست که قانون "صدور مجوز کار" برای افغانها نه فقط با مقررات بسیار سخت و دست و پاگیری همراه است، بلکه ماده ١٢١ آن تصریح دارد که مجوز کار تنها در شرایطی برای پناهندگان "مجاز" صادر شدنی است که "مطابق اطلاعات موجود در وزارت کار و امور اجتماعی در میان اتباع ایرانی آماده به کار افزاد داوطلب واجد تحصیلات و تخصص مشابه [همان کار مربوطه] وجود نداشته باشد"! آیا این، چیزی جز خارجی ستیزی قانونی است؟ نیز غیر این معنی دارد که اگر هم به زحمتکش افغان "رحم" میشود تا در ایران کار کند، فقط باید مشغول کارهای پست و حقیری باشد که ایرانی از آن عار دارد؟!
بر زمینه چنین قانونیتهایی است که "ایسنا" - خبرگزاری وابسته به نظام، با "صیانت" از نیروی کار کشور نامیدن این اقدام وزارت کار به تحسین آن بر میآید! یا در منوجان کرمان، همین بخشنامه وزارتی شکل اطلاعیه تهدید کننده خطاب به "عموم مردم" در احتراز از به کارگیری افغانها به خود میگیرد. وقتی هم به بوشهر میرسد از زبان معاون سیاسی، امنیتی و اجتماعی استاندار چنین به بیان در میآید که: "حضور اتباع بیگانه در شهرهای عسلویه، دیلم و گناوه و به کارگیری اتباع افعانستان توسط شهروندان خلاف قانون است... هرگونه مسامحه در این خصوص مخل امنیت و آرامش کشور است و ... اسکان، اجاره خانه و ملک، شغل، کسب و کار به این اتباع به هیچ عنوان پذیرفته نیست و با متخلفان ... برخورد خواهد شد"! در لرستان نیز سرپرست اداره کل تعاون و کار از ١١٩٦ مورد بازرسی و ٨٣ گشت مشترک با نیروی انتظامی از واحدهای کارگری میگوید و با افتخار از اخراج ٣٨ پناهجوی افغانستانی یاد میکند.
فاجعه اینجاست که چنین قوانین و مقرراتی از طریق ابزارهای تبلیغاتی حکومتی به خورد بخشی از کارگران و بیکاران و مردم شهرهایی میدهند که افغانها بخشی از ساکنانشان هستند و ساده دلانه فریب میخورند که گویا حضور افغانها در ایران و به کار گماشته شدنش آنان است که موجب تنگنای معیشتی ایرانیان میشود. متاسفانه نمونهها از پرخاشگریها و اهانتها نسبت به افغانها کم هم نیستند و یکی از آخرین نمونههایش، تجمع ولو محدود آن معدود افرادی بود که اخیراً در شیراز زیر پلاکاردی با این نوشته : "اجتماع سراسری مردم فارس جهت خروج بدون قید و شرط افغانیها از کشور" برگزار شد! حرکت ناپسند و خطرناکی که مشابه آن را در شعار دادنهای درون شبکههای اجتماعی هم میتوان ردگیری کرد. گرچه در مقابل این برخوردهای شرمآور قسماً از سر ناآگاهی ولی عموماً جهت داده شده از سوی حکومتیها، شاهد داوریهای واقع بینانه رو به رشد در جامعه ایران پیرامون امر پناهجویی و پناه گرفتن افغانهای قربانی جنگ و استبداد متحجرانه طالبانی هم هستیم و بر این امتیاز ناشی از آگاهی باید ایستاد. با اینهمه، هر میزان هم که بر خطر افغان هراسی و افغان ستیزی در کشور و در این شرایط تاکید شود باز هم کم است. چرا؟
زیرا اگر نه آمار رسمی را و نه غلو کردنهای عامدانه را مبنا نگیریم که اولی از نزدیک دو میلیون افغان ساکن در ایران و دومی از بالای شش میلیون نفر خبر میدهند و به همان میانگین چهار میلیون اکتفاء کنیم، میبینیم که با یک جمعیت انسانی معادل ٥ درصد جمعیت بومی کشور روبرو هستیم! درصدی که با توجه به وضعیت بحران سیاسی، اقتصادی و اتنیکی افغانستان، احتمال بیشتر شدنش وجود دارد. این یعنی، افغان در ایران یک مسئله درون کشوری برای ایران است و نه بیرونی. پدیدهای دو سویه، که هم منبع ثروتزایی و هم موجد بحران جدی با انواع پیامدهای خطرناک و از جمله برخوردهای گروهی و ... است.
نیاز جمهوری اسلامی به اتخاذ قوانین ظالمانهای که در بالا به گوشهای از آنها اشاره شد را حیدری کارشناس حوزه کار بدینگونه توجیه میکند که: "ورود غیر قانونی نیروهای کار فاقد مجوز به کشور، موجب تحمیل هزینههای بسیار و کاهش ظرفیت اشتغال شدهاند"! این تبیین البته ظاهراً معقول و منطقی به نظر میرسد، هرگاه که فقط و فقط در کادر راهبردهای اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی در نظر گرفته شود! در اقتصاد بنیاداً و از نظر ساختاری فلج جمهوری اسلامی که نرخ بیکاری رسمی در آن حوالی ٢٠ درصد و با احتساب بیکاری پنهان گفته میشود بالای حتی بالای ٤٠ درصد! در چنین وضعیت و اقتصادی نه فقط "مهاجرافغان" که بومی ایرانی هم معضل است و قربانی!
مشکل ایران نه تورم نیروی کار، که کمبود اشتغال است. فقدان کلان پروژههای کارزا و کاربر است. ایران در همان حد از رشد ناموزون پیشا جمهوری اسلامی، و علیرغم هر ایراد در آن، اقتصادی داشت دارای قابلیت جذب نیروی کار از سطح تخصصی عالی تا کارهای بسیار ساده و مهاجر کاری پذیر از کشورهای دور و نزدیک. از هند و کره جنوبی گرفته تا کشورهای همسایه. ایران از بسیاری جهات دارای ظرفیتهایی است که اگر بکار گرفته شوند و درست بکار گرفته شوند، حتی با کمبود نیروی کار مواجه خواهد شد! در چنین وضعیتی، نیروی زحمت میلیونی افغان مهاجر به ایران، منبع تولید و ثروت هم برای ایران خواهد بود و هم نوعی انباشت و تامین پشتوانه مالی برای اقتصاد افغانستان.
این اما یک شرط دارد؛ سیاست در خدمت اقتصاد قرار گیرد و نه مانند جمهوری اسلامی که اقتصاد را در خدمت سیاست قرار داده است. همانی که معنی آن، چیزی نیست مگر: اقتصاد مبتنی بر رانت خواری بیرحمانه که تازیانهاش هم بر گرده نیروی زحمت ایرانی میآید و هم نیروی مهاجر بی پناه افغان. در ایران کنونی حتی راه حل بنیادی "مسئله مهاجرین افغانستانی"، حل مسئله است در رابطه با موجودیت جمهوری اسلامی.
این افق گشایی اما، به معنی این نیست که در لحظه حاضر میتوان نسبت به چالش جاری بی اعتناء ماند و حل موضوع را به پسا جمهوری اسلامی موکول کرد. برعکس، باید از حق اقامت، حق کار، حق تحصیل و هر حق انسانی افغان مهاجر به ایران دفاع نمود. علیه هر تبعیض و زور در حق او.
بهزاد کریمی ١٧ فروردین ١٤٠١ برابر با ٦ آوریل ٢٠٢٢
دیدگاهها
رفیق گرامی جواد با سلام. حق…
رفیق گرامی جواد با سلام. حق با شماست که اعضای حزب باید بر کار نظری درنگ بیشتری داشته باشند و آن را هم هر چه سازمانیافتهتر انجام دهیم تا بطور مفید هم افزایی صورت گیرد و هم اتلاف انرژی رخ ندهد. به ویژه که اکنون بر متن تحولات بزرگ ابعاد جهانی، در جهانی که روند پوست اندازی را طی میکند، چپ لازم است بعد دوره ناکامیها و فترت با واکاوی در تاریخ دیروز و فهم چیستی جهان امروز، دیگربار سر برآورد و چهره کند. حزب بر این واقعیت وقوف دارد و کوشنده این هم است که در آگاهی بر دیدگاههای نوین حاصل تجربه و دانش بشری، رویکرد برنامه محوری و سیاست ورزی خود از جایگاه چپ را در تجهیزی بیشتر پی بگیرد. بله حق با شماست که صفوف چپ نیاز دارد تا آهنگ کار در این رابطه را سرعت دهند و هماهنگتر پیش بروند. دست شما را به گرمی میفشارم. با مهر
بهزاد کریمی
باسلام ودرود خدمت رفیق…
باسلام ودرود خدمت رفیق بهزادکریمی.درمقاله ای که درسایت خیرنامه نوشته بودیدمقداری به مسائل تئوریک پرداختید.به نظرمن حزب بهتراست به این مواردبیشتراهمیت بدهد.بلاخره هم نسل قبل وهم نسل جوان چپ بایدبه دیدگاه های درست دست یابند.حال درگستره نظرات حزب چپ چه ایرادی دارد.بهترازاین است که هرکس خودش جدابه مطالعه دست بزندوبه نتایجی که احتمال اشتباه هم زیاداست برسد.حداقل تئوری های مطرح شده ازجانب حزب بلاخره جوابگویی داردویا درتالاراندیشه حزب این نظرات به بحث گذاشته شودوهرکس نظراتش راعنوان وازآن دفاع کند.به نظرمن اگرچنین شودبازخوردآن چشمگیرخواهدبود.همینکه حزب برای هرکس واندیشه هایش احترام قائل است تاکنون تاثیرات مهمی بردیگرجریانات چپ گذاشته است.
افزودن دیدگاه جدید