منادیان همبستگی فراملی - ادامه
تداوم این خیزش در سازماندهی فراملی الزامی نیست. حفظ این روند و تضمین موفقیت آن مستلزم بازنگری عمیق در نقش اتحادیه های کارگری است. به صراحت بگویم، تصویر رایج امروزی از جنبش اتحادیه ای که آن را "فرسوده، مردانه و کهنه" توصیف می کند، خالی از حقیقت نیست.
تعداد اعضای اتحادیه ها کاهش یافته است: چیزی کمتر از هفت درصد نیروی کار جهانی عضو یک اتحادیه است، آن هم در بخشهائی از اقتصاد که گرچه بسیاری شان از بالاترین سطح تشکل اتحادیهای برخوردار اند، اما در حال زوال نیز هستند. بسیاری از اتحادیههای کارگری به جای سازماندهی کارگران سازمان نایافته، به ویژه آنهایی که در بخش غیررسمی یا بی ثبات کار می کنند، هنوز رویکردی تنگ ناظر بر دفاع از منافع اعضای فعلی خود دارند. به علاوه اتحادیه های کارگری بین المللی هنگام سازماندهی نیروئی برای مقابله با سرمایۀ فراملی، اغلب این کار را به شیوه های منسوخ انجام می دهند، مثلاً هنوز می کوشند سیستم سه جانبه گرائی "شرکای اجتماعی" (کارگران، کارفرمایان و دولت)، یعنی این میراث اروپایی پس از جنگ جهانی دوم، را در سطح جهانی نهادینه کنند.
با این حال باید تصریح کرد که هیچ قانون آهنینی بر نحوه واکنش اتحادیه های کارگری نسبت به یک بحران حاکم نیست. در اثر یک بحران، ممکن است چشم اندازهای جدیدی پدیدار شوند، اتحادهای جدیدی شکل گیرند و رهبران آینده نگر تازه نفسی پا به میدان بگذارند. اگر "کار" را یک جنبش اجتماعی بدانیم، آنگاه باززایی دائمی آن را درک خواهیم کرد. جنبش بینالمللی کارگری از اواسط دهه 1990 به این سو، گرچه هنوز خسته و فرسوده از ویرانگریهای شب دیرپای نئولیبرالی بود، اما به آرایش و صف بندی مجدد خود برخاسته است. مبارزات این جنبش از اقدامات ناامیدانه نیروهای پشت جبهه به کمپینهای سازمانگرانۀ هماهنگ و فعال ارتقاء یافته اند. کنفدراسیون بین المللی اتحادیه های کارگری اکنون 207 میلیون کارگر را در 163 کشور سازماندهی کرده است. فدراسیونهای اتحادیه های جهانی (GUF) پیشگفته تقریباً 200 میلیون عضو در بخشهای کلیدی اقتصاد جهانی مانند معدن، فلزکاری، حمل و نقل، فولاد، ساختمان، غذا و خدمات عمومی دارند. این مجموعه اتحادیه های جهانی نشان می دهد که نیروی کار، آن چنان که برخی امیدوار بودند و برخی دیگر نگران، ناپدید نشده است. با این حال، ساختارها به خودی خود، و به ویژه در زمانی که از کمبود مزمن منابع رنج می برند، موجد یک جنبش اجتماعی نخواهند شد.
همزمان با روندهای گفته شده، اتحادیه های کارگری ملی با تجدید سازماندهی خود در بسیاری از کشورها، به بازیگران اجتماعی و سیاسی مهمی تبدیل شده یا دارند می شوند. یکی از نمونه های امیدوارکننده را می توان در بهبود قابل توجه اتحادیه کارگران حمل و نقل و بخش عمومی اوگاندا (ATGWU) یافت، که در اثر خصوصی سازی و قوانین ضداتحادیه ای در دهه 1980 تقریباً از بین رفته بود. تعداد اعضای اتحادیه در سال 2000 به 2000 نفر کاهش یافت. اکنون با گذر اتحادیه به سازمان کارگران حمل و نقل غیررسمی، و با حمایت فدراسیون بین المللی کارگران حمل و نقل، تعداد اعضای آن به بیش از 60000 نفر افزایش یافته است. این اتحادیه روندهای درونی خود را به طور قابل توجهی دموکراتیک کرده است. در اندونزی، بهبودی به ظاهر معجزه آسا نسبت به دوره سوهارتو – از اواخر دهه 1960 تا اواخر دهه 1990، زمانی که اتحادیه های این کشور از ضعیف ترین اتحادیه های آسیای جنوب شرقی بودند - رخ داده است. از سال 2000، آنها با دگرگون کردن مجموعه اقدامات خود به یکی از قویترینها در منطقه تبدیل شده اند: پایه گذاری ائتلافهای گسترده با سازمان های غیردولتی، همکاری با گروه های کارگری غیررسمی، و تأثیرگذاری بر سیاستهای دولت.
تجدید حیات مؤثر اتحادیههای کارگری موضوع بحث هم در محافل دانشگاهی و هم در محافل سیاسی است. درست به دلیل این که اتحادیهها با هم فرق دارند، واکنشهایشان نسبت به جهانی شدن، به بسته شدن فضای مذاکره ملی و به کاهش عضویت نیز متفاوت است. هیچ راه یگانه ای برای پیشرفت وجود ندارد. جهتگیریهای کلیدی اقداماتی چون جذب کارگران عرصه های تازه – از جمله و به تأکید کارگران مهاجر به عنوان یک گزینۀ بدهی - ایجاد ائتلاف با سایر جنبشهای اجتماعی، و تشدید اقدامات همبستگی بین المللی را شامل می شود. اتحادیه های کارگری در همه جا (اگرچه نه همه آنها) دوباره به مردم خود روی می آورند، ارتباطات خود را بهبود می بخشند و به جای نگاه به درون، به بیرون می نگرند. جنبش اتحادیه های کارگری به عنوان بخشی از یک مبارزه عمومی برای دموکراسی آغاز شد و امروزه اصول جنبش جهانی عدالتخواهی می تواند همان معنائی را داشته باشد که شعارهای انقلاب فرانسه در روزگار خود داشت.
جنبش بین المللی اتحادیه ای، هم یک جنبش اجتماعی فراملی در حال شکل گیری است و هم یک سازمان نمایندگی کارگران در میدان مشخص مبارزه. ساختارهای دموکراتیک این جنبش، تمرکز آن بر دنیای کار، و طبیعت "عضوبنیان" اش، موجب تمایز آن از سازمانهای غیردولتی است که در زمینه برابری جنسیتی، حقوق بشر، یا حفاظت از محیط زیست مبارزه می کنند. با قاطعیت نسبی می توان گفت که جنبش کارگری برای مدتی طولانی باقی خواهد ماند، زیرا نمایندگی جمعیِ کارگران، طبعاً با تکامل اشکال سازمانی آن، ضرورتی فعلاً پایدار است. و این در حالی است که بسیاری از گروه های مدافع زودگذر اند.
با این اوصاف، جنبش کارگری از جنبشهای اجتماعی و سازمانهای غیردولتی خویشاوند بسیار آموخته است و به میزان فزایندهای در حال پیوستن به جنبش گسترده "جهانی شدن بدیل" است. جنبش اتحادیههای کارگری بین المللی مطمئناً انگیزه "جهانی شدن" را دارد (حتی اگر فقط برای بقا باشد)، و از این ظرفیت نیز برخوردار است. این جنبش می تواند و می خواهد نقشی مرکزی و فزاینده در دستیابی به درجاتی از نظم اجتماعی در گسترۀ جهانی سرمایه داری در دهههای آینده ایفا کند. در واقع باید هم که چنین کند.
در مراحل شکل گیری جنبش کارگری، اتحادیه ها فعالانه به مسائل سیاسی گسترده تر آن روز، به ویژه فراخوان برای حق رأی همگانی پرداختند. دلیلی وجود ندارد که این دست نگرانیهای بزرگتر نتوانند دوباره در دستور کار جنبش کارگری قرار گیرند، و دلیل بسیار خوبی وجود دارد – همانا درهم آمیزی دلایل اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی – که آن نگرانیها ستون فقرات جنبش را تشکیل دهند. سازماندهندگان پیشاهنگ جنبش کارگری، برخلاف اتحادیه گرائی پیش ورانه، که بعداً پاگرفت، تقسیم بندیهای مبتنی بر مهارت یا نژاد را به رسمیت نمی شناختند. این سنت سازماندهی کارگری که به عنوان اتحادیه گرایی اجتماعی، "سازماندهی عمقی" یا "اتحادیه گرایی جنبش اجتماعی" شناخته میشود، در حال بازگشت است. گسترش آن می تواند فصل جدیدی را در مبارزه مداوم کارگری علیه سرمایه داری بگشاید.
افزودن دیدگاه جدید