رفتن به محتوای اصلی

وسوسۀ اوکراین

وسوسۀ اوکراین
بایدن باید از پذیرش دعوت به ورود به یک جنگ سرد جدید بپرهیزد
مترجم:

توضیح: مطلب حاضر صرفاً برای آشنائی با یک نگاه متفاوت، نگاهی از درون دستگاه حاکمۀ امریکا، به جنگ اوکراین عرضه می شود.

سیاست خارجی ایالات متحده در سه دهۀ اخیر بر اساس "نیروی ماند" (اینرسی)، که اسم آن را استراتژی گذاشته بودند، پیش رفته است. جنگ سرد پایان یافته، اما امریکا همچنان همان اتحادهای زمان جنگ سرد را حفظ کرده است. با وجودی که اتحاد جماهیر شوروی از میان رفته، و در نبود یک تهدید بزرگ، تقریباً به همان نسخه ای عمل شده که وجود یک تهدید بزرگ ایجاب می کرده است، یعنی همان گونه که ارتش امریکا در آن زمان از «جهان آزاد» دفاع می کرد، اکنون نگهبان کل جهان شده است. [در این مدت هم] دولتها، یکی پس از دیگری، مشکلات بروزیافته را دلیل مضاعفی برای گسترش این نقش تلقی می کردند. حتی اگر  تلاش امریکا برای تفوق موجب این مشکلات شده یا آنها را تشدید کرده بود، باز واشنگتن یک چاره برای آنها داشت: تفوق بیشتر و بهتر.

اکنون جنگ در اوکراین، سیاست گذاران را به وسوسه انداخته که این اشتباه را به طرزی بس پرپیامد تکرار کنند. مدافعان تفوق امریکا از این لحظۀ حساس استفاده می کنند تا، درست در زمانی که تلاش جو بایدن متوجه اولویت امنیت در آسیا و رفاه طبقۀ متوسط آمریکا بوده است، وضع را به طرف یک جنگ سرد جدید هدایت کنند. استدلال آنها این است که امریکا باید، به جای روی آوردن به آسیا، با تقویت حضور نظامی خود در اروپا روسیه مهاجم را مهار کند، حتی اگر حضور مقتدرتر آن در منطقۀ هند و اقیانوسیه برای مهار چین فرازنده لازم باشد. آنها تأئید می کنند که پیشنهادشان اولاً مستلزم هزینۀ صدها میلیارد دلار بیشتر در امور دفاعی است، و ثانیاً نیروهای آمریکایی را در خط مقدم دو جنگ بالقوه با قدرتهای بزرگ قرار می دهد. با این حال بر این نظر اند که پیشنهاد شان به این قیمت می ارزد.

دولت بایدن باید از پذیرش این دعوت برای به راه انداختن یک جنگ سرد جهانی خطرناک بپرهیزد. جنگ در اوکراین نه تنها تمایل و آمادگی ولادیمیر پوتین را برای ریسک پذیری در ادامۀ تجاوز، بلکه ضعف ارتش و اقتصاد روسیه را نیز آشکار کرد. به این ترتیب، جنگ زمینه را برای استقرار یک سامان استراتژیک تقویت کرده است؛ یعنی فرصتی را فراهم آورده تا بتوان اروپا را برای ایجاد توازنی در برابر روسیه تشویق کرد، در عین حالی که امریکا بر امنیت در آسیا و مرمت خانۀ خود تمرکز داشته باشد. چنین تقسیم کاری منصفانه و پایدار است. این کیفیت امریکا را در بهترین موقعیت برای محدود کردن پیامدهای جنگ در اوکراین، و دستیابی به صلح و ثبات بلندمدت در اروپا و فراتر از آن قرار خواهد داد. در واشنگتن کسب تفوق بس اغواکننده است، اما بهتر آن است که ما رویکرد محدودتری به وضع داشته باشیم.

پندار

از آغاز تهاجم روسیه، مدافعان سیاست تفوق امریکا تأکید کرده اند که جنگ نه تنها نیازمند پاسخ فوری امریکا، بلکه همچنین مستلزم یک جابجائی استراتژیک بزرگ و پایدار است. آنها با سوار شدن بر موجی از احساسات ضد روسی، از دولت بایدن می خواهند که موضع جدید آسیامحوری را که انتظار می رفت در پیش گیرد، کنار بگذارد. مثلاً رابرت گیتس، وزیر دفاع سابق آمریکا، بر این نظر است که "ما بیش از این نمی‌توانیم تظاهر کنیم که یک سیاست امنیت ملی عمدتاً متمرکز بر چین، منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی مان را محافظت خواهد کرد. چنان که در اوکراین دیدیم، یک دیکتاتور بی پروا و ریسک پذیر در روسیه (یا هر جای دیگری) می تواند چالش معتنابهی برای منافع و امنیت ما باشد." دولت بایدن برای جلوگیری از گسترش جنگ، تعداد نیروهای آمریکایی در اروپا را به حدود ۱۰۰۰۰۰ نفر رسانده است - سطحی که در دهه های گذشته بی سابقه بوده است.

اما تلاش برای تأمین تفوق نظامی در پهنۀ جهانی، امروز همان قدر موضوعیت دارد که پیش از تهاجم روسیه به اوکراین. آری، حمله هولناک پوتین به اوکراین تهدید روسیه را عمیقتر کرده است، اما فعلیت بیشتری به این تهدید نبخشیده و دلایل قاطع دیگری را برای پذیرش تعهدات و رسالتهای جدیدی برای امریکا ارائه نکرده است. رابرت گیتس آشکارا یک فاجعه انسانی را با تهدیدی برای امریکا عوضی گرفته است. همان طور که دولت بایدن اعلام کرده، منافع امنیتی و حیاتی امریکا در اوکراین در خطر نیستند و بنابراین امریکا مستقیماً علیه نیروهای روسیه مداخله نخواهد کرد. آنچه خاصه در اظهارات گیتس روشن نیست این است که چرا پوتین یا هر "دیکتاتور بی پروا و ریسک پذیری" باید عاملی تصور شود که می تواند منافع امریکا را در وسعتی فراتر از آنچه از چین – این دومین قدرت اقتصادی و نظامی جهان – برمی آید، به چالش کشد. چنین تفکری می تواند مقامات امریکا را از تدوین یک استراتژی ناظر بر منافع ملموس ملی باز دارد و امریکا را در مقام پلیس جهانی، بی التفات به خطرات آن، بنشاند.

[آری] اگر روسیه بر قلب اروپا تسلط یابد، امنیت و رفاه ایالات متحده به خطر خواهد افتاد، زیرا بسیاری از مناطق ثروتمند و پرجمعیت تحت کنترل مسکو قرار خواهند گرفت. امریکا در اواخر دهه 1940، جنگ سرد را به راه انداخت از جمله با این هدف که شوروی را از استفاده از منابع نیرومندش برای تسخیر اروپای غیرکمونیستی مانع شود. مایکل باکلی و هال برندز، در مقاله‌ای مندرج در فارین افرز ماه مارس، با استناد به "سیاست‌هایی که در جنگ سرد پیروز شدند"، تلویحاً این هدف استراتژیک را به عنوان الگویی برای امروز بازسازی کرده اند: مهار همزمان روسیه و چین از طریق تقویت نظامی امریکا هم در اروپا و هم در آسیا. طبق برآورد آنها، این اقدام مستلزم افزایش هزینه های دفاعی در دهه آینده از 3.2 درصد تولید ناخالص داخلی به 5 درصد آن است، یعنی یک افزایش 56 درصدی.

اما دشوار بتوان درک کرد که روسیه چگونه می تواند تا قلب اروپا پیش برود و بر آن مسلط شود؛ ولو تا کنون چنین تلاشی به خرج داده باشد. پیش از تجاوز روسیه به اوکراین، اقتصاد اتحادیه اروپا مبتنی بر معیار محافظه کارانۀ قدرت خرید، تقریباً پنج برابر روسیه بود و قرار این است که تحریمهای زمان جنگ این شکاف را عمیقتر هم بکنند. علاوه بر این در حال حاضر مجموع بودجۀ دفاعی اعضای اروپایی ناتو بیشتر از آن روسیه است و بیداری ژئوپلیتیک اروپا طبعاً آنها را مجبور به صرف هزینه‌های دفاعی بیشتری خواهد کرد. و سرآخر این که عملکرد ضعیف نیروهای مسلح روسیه در اوکراین چشم انداز خوبی برای مقابلۀ آن با ناتو در کوتاه مدت نگشوده است.

باکلی و برندز به جای این که توضیح دهند چگونه ممکن است روسیه بر اروپا مسلط شود، چنان مفهوم گسترده ای از منافع و مسئولیتهای امریکا به دست می دهند که می تواند جورج کنان، معمار مهار جنگ سرد، را شرمنده کند. به نظر می رسد که آنها از امریکا می خواهند برای جلوگیری از هرگونه "تجاوز یک خودکامه" - در شرق اروپا یا شرق آسیا، و شاید در هر جای دیگر - که "نظم بین المللی" را به خطر اندازد، وارد جنگ شود. همین طور است! آنها برای توضیح رویکرد خود، از سند "اهداف و برنامه ایالات متحده برای امنیت ملی"، سند استراتژیک سال ۱۹۵۰ امریکا که به  NSC-68 مشهور است، الهام می گیرند؛ سندی که خواستار جنگهای صلیبی ضدکمونیستی بیحد و حصر و هزینه های نظامی گزاف بود. چنان که جان لوئیس گادیس مورخ بیان کرده است: "NSC-68 در وجود صرف تهدید شوروی دلیل کافی پیدا کرد تا منافعی را که در معرض تهدید بودند، حیاتی تلقی کند". به عبارت دیگر، NSC-68 بی ارجاع و ارتباطی با امنیت و رفاه کشور، امریکا را ناگزیر به صرف هزینه ها و مواجهه با خطرات هنگفتی کرد، و پیوند بین سیاست امریکا و منافع آن را از هم گسست. این سند نباید الگوی زمانۀ ما باشد.

فراخوان به یک جنگ سرد علیه چین و روسیه بار سنگینی را بر دوش آمریکاییها خواهد گذاشت، نه به این دلیل که منافع خاص امریکا، بل به این دلیل که [حفظ] تفوق امریکا چنین ایجاب می کند. امریکا که دیگر قادر به حفظ سلطه نظامی جهانی اش برای اعمال زور در سطح کنونی نیست، حال باید برای این منظور منابع بیشتری را هم به کار گیرد. شاید کشور ما می توانست در دهه ۱۹۵۰، در زمانی که حدود ۲۷ درصد تولید اقتصادی جهان یعنی تقریباً دو برابر سهم ۱۴ درصدی مجموع شوروی و چین را به خود اختصاص می داد، از زیاده روی های استراتژیک بپرهیزد. برخلاف آن زمان، در سال ۲۰۲۰، سهم امریکا از تولید ناخالص داخلی جهانی ۱۶ درصد بود، سهم چین و روسیه روی هم ۲۲ درصد، و سهم چین به تنهایی از سهم امریکا فزونی گرفته بود. تحت چنین شرایطی جای تردید بسیار است  که ارادۀ محض بتواند بر شکاف عظیم بین تفوق مادی امریکا در زمان جنگ سرد و در طول آن، و نبود آن در حال حاضر غلبه کند.

پس از خاتمۀ جنگ جهانی دوم، مردم امریکا عواقب ناشی از تعهدات کشور برای دفاع از کشورهای دیگر را درک می کردند. در حالی که امروزه اکثر آمریکاییان، که هرگز جنگ قدرتهای بزرگ را ندیده اند و هزینه های معتنابهی را هم برای جنگهای کوچکتر پرداخته اند، به تحمل سختیها برای هر انتخابی در سیاست خارجی تن نخواهند داد. سوء ظن بحق آنها نسبت به مداخلات نظامی در دوردستها، موجب نااطمینانی نسبت به هر اقدام امریکا خواهد شد حتی در زمانی که پای یکی از ده ها تعهد دفاعی آن در میان باشد. همچنین تردیدهایی را نسبت به مجاز بودن دائم هزینه های دفاعی سنگین ایجاد خواهد کرد.

بایدن به جای آن که به جنگ سرد جدیدی وارد شود، باید به آنچه که بزرگترین موفقیتهای امریکا را در طول دوران جنگ سرد به بار آورد، توجه نشان دهد: آمادگی انطباق با شرایط متغییر و سنجش گزینه های بدیع بدون چسبیدن به عادات منسوخ. مثلاً طرح مارشال با تأمین اعتبارات دولتی برای بازسازی کشورهای اروپایی، که ممکن بود به کمونیسم روی آورند، سابقه نداشت. ده ها سال بعد، سیاستگذاران امریکا فرصتی را برای ایجاد ثبات در روابط بین ابرقدرتها تشخیص دادند و به تنش زدایی روی آوردند. به اقداماتی با سود متقابل برای کنترل تسلیحات دست زدند و از طریق توافقنامۀ هلسینکی شرایط ثبات اروپا را فراهم آوردند. آری، چنین دستاوردهائی شایسته تقلید اند، و این مستلزم اجتناب از نوستالژی نابجاست.

یک اروپای قدرتمند و آزاد

جنگ در اوکراین انظباط استراتژیک را نه تنها ضرورتر، بلکه دست یافتنی تر نیز کرده است. جنگ با تبدیل اروپا به یک بازیگر ژئوپلیتیک متحدتر و مصمم تر، یک دینامیسم بین المللی را ایجاد کرده که امریکا را به خویشتنداری رهنمون می شود. بایدن باید از استراتژی جنگ سرد برای تقسیم جهان و وابسته نگه داشتن نیمی از آن به ایالات متحده بپرهیزد. او نباید اجازه دهد که تجاوز پوتین فهم امریکا از خودش و نقش آن را در جهان تعریف کند. بلکه باید در پی آن باشد که جهان را انعطاف پذیر کند؛ جهانی که برای اقدام مؤثر و جمعی تواناتر و به حفاظت نظامی ایالات متحده اتکای کمتری داشته باشد.

اولین گام حمایت از اوکراین در عین اجتناب از تشدید تنش و کشاندن آن به درگیری مستقیم بین نیروهای آمریکایی و روسیه است. دولت بایدن باید، ضمن دست زدن به اقدامات داخلی و بین المللی محکم، از رجزخوانی در اهداف خود اجتناب کند و به یک هدف روشن پایبند باشد: نه دفاع از اوکراین، بلکه کمک به اوکراین برای دفاع از خود، و پایان دادن به جنگ. بر این پایه، دولت باید با همان قدرتی که در تحمیل هزینه ها به روسیه عمل کرده است، برای نیل به صلح بکوشد.

توافقی از طریق مذاکره قاعدتاً مستلزم لغو حداقل برخی از سختترین تحریمها علیه روسیه، از جمله لغو انجماد داراییهای بانک مرکزی روسیه است. دولت باید فعالانه امکان تخفیف تحریمها را در تماس با مسکو پیش نهد. در غیر این صورت ممکن است مسکو به امکان چنین تخفیفی باور نداشته باشد. تا انجا که تعهد اوکراین دایر بر انصراف از عضویت ناتو مطرح است، بایدن باید آماده شود علناً اعلام کند که ایالات متحده با بررسی بیشتر امکان عضویت اوکراین در ناتو مخالفت خواهد کرد؛ امکانی که در ابتدا چندان هم بالا نبود. امریکا باید پس از جنگ نیز به ارسال سلاح به اوکراین برای دفاع از خودش ادامه دهد. اما نه لازم است و نه عاقلانه که از طرف اوکراین متعهد به جنگ شود؛ چنین تعهدی از امنیت آمریکا می کاهد و نقش نظامی آن را در اروپا تقویت می کند.

بایدن، در عین پرهیز از بدترین نتایج ممکن در اوکراین، باید از فرصتی که در هر نسل فقط یک بار پیش می آید، بهره گیرد و نظم امنیتی اروپا را در مسیر خودکفایی هدایت کند. اروپا با برتری عظیم اقتصادی و جمعیتی اش، توانایی فوق کافی برای ایجاد یک قدرت نظامی در تعادل با روسیه را دارد، و در حال حاضر هم تمایل فزاینده ای به انجام این کار نشان می دهد. اما اگر واشنگتن همچنان در مسیر تاکنونی پیش رود، چنین تغییری رخ نخواهد داد.

بایدن باید از خودمختاری استراتژیک اروپا حمایت کند و یک برنامه شش ساله، که بقیه دوره ریاست جمهوری خود او و دوره بعدی را پوشش می دهد، برای سپردن کار دفاع از اروپا به اروپا تنظیم کند. دولت امریکا باید کشورهای اروپایی را برای تأمین نیروی انسانی جدید در کشورهای شرقی ناتو و جایگزینی نیروهای اضافی ایالات متحده، که از ژانویه به آنجا فرستاده شده اند، تحت فشار بگذارد و به آنها کمک کند تا گامهای بعدی شان را خودشان هماهنگ کنند؛ گامهائی چون ارتقاء آمادگی و پایداری نیروهای اروپائی، بسط قابلیتها برای عملیات پیشرفته، و هماهنگ کردن ظرفیتهای دفاعی اتحادیه اروپا با ناتوی تحت رهبری اروپا و مورد حمایت امریکا.

محدود کردن بار ایالات متحده در اروپا، استراتژی آن را در آسیا تقویت می کند. بایدن باید خود و جانشینانش را از مواجهه با یک انتخاب شیطانی، که مدافعان سیاست تفوق نسلهای آینده را به آن وامی دارند، در امان بگذارد: تضعیف نیروی دفاعی امریکا در اقیانوس آرام در صورت وقوع جنگ بین اروپا و روسیه، یا آمادگی برای مقابله با دو قدرت بزرگ با افزایش هزینه های دفاعی چندان که منجر به واکنشهای سیاسی شود. سیاستگذاران ایالات متحده باید از این گزینه های غیرقابل قبول بپرهیزند. حتی لازم نیست به جنان رقابت استراتژیک حاد و فراگیری با چین تن دهند که مناسبات به جنگ سرد گذشته شباهت یابد.

خویشتنداری نظامی در زمینه های استراتژیک مطلوب است، اما همچنین برای فراغت دستگاه کشورداری امریکا در کار رسیدگی به آنچه مهمتر است، ضرورت دارد. اولویتهایی که بایدن در آغاز کار خود مشخص کرد - رفاه برای مردم عادی آمریکا، مقابله با تغییرات اقلیمی و پاندمی - امروز همچنان مهم اند و جنگ در اوکراین رسیدگی به آنها را حتی دشوارتر کرده است. جنگ و تحریمهای غرب علیه روسیه حاوی این خطر است که یک رکود جهانی را راه بیاندازد یا به در ایجاد یک دورۀ رکود تورمی مؤثر افتد. یک مارپیچ اقتصادی نزولی حتی می تواند یک مارپیچ امنیتی نزولی را به بار آورد. منتفی نیست که کشورها، از ترس این که شرایط پیش بینی ناپذیر ژئوپلیتیکی آنها را به پیوستن به این یا آن گروه وادارد، به بلوک های اقتصادی تقسیم شوند.

ایالات متحده باید برای پیشگیری از "جهانی زدایی" (deglobalization)، که از رشد و نوآوری می کاهد و همکاری‌های اقلیمی را محدود می‌کند، بکوشد؛ باید به جای تسلیم شدن به چارچوب جنگ سرد، به اشتغال اقتصادی با چین ادامه دهد؛ و باید به حق انتخاب مستقل کشورهای در حال توسعه برای اجتناب از تحریم روسیه یا اتخاذ مشی عدم تعهد احترام بگذارد. از آنجا که افزایش قیمتها اثرات پاندمی را تشدید کرده است، ایالات متحده باید شرکای اروپایی و آسیایی خود را برای تأمین بودجه و تکنولوژی لازم جهت ایجاد ظرفیت انرژی‌های تجدیدپذیر در کشورهای در حال توسعه بسیج کند. شاید بزرگترین تهدیدها برای مردم آمریکا تغییرات اقلیمی باشند. اگر مقابله با این تغییرات تا پایان دوره ریاست جمهوری بایدن تنها همچون نمایشی جنبی در سیاست امنیت ملی باقی او بماند، قطعاً سیاست خارجی اش شکست خواهد خورد، و این که او جنگ در اوکراین را به چه کیفیتی مدیریت کرده است، اهمیتی نخواهد یافت.

قیمت تفوق

مناسبات با ایران نباید از زمره اولویتهای آمریکا در قرن بیست و یکم باشد، اما ممکن است که این کشور به زودی در صدر دستور کار رئیس جمهور قرار گیرد. فعلاً مذاکره کنندگان در تلاش برای احیای توافق [برجام] اند تا از دستیابی ایران به سلاح هسته ای جلوگیری شود. دولت بایدن - ولو که ایران را یک نگرانی کوچک و موجب حواس پرتی از اوکراین بداند، که به احتمال زیاد هم چنین می داند - در صورت شکست مذاکرات باید تصمیم بگیرد که از حمله نظامی به ایران حمایت کند یا خیر. اما حتی اوکراین هم فقط موجبی برای حواس پرتی از موضوعاتی است که دولت امیدوار بود روی آنها تمرکز کند: رقابت با چین، همچنین نجات دموکراسی آمریکایی، غلبه بر پاندمی، و حفظ زمین چنان که  قابل سکونت باشد. این ناهنجاری نتیجه قابل پیش بینی تلاش برای تفوق نظامی جهانگستر است؛ تلاشی که عایدش نه کنترل بر رویدادهای جهان، بلکه از دست دادن کنترل خود است. این مشکل با ادامۀ افول موقعیت تک قطبی امریکا حادتر هم خواهد شد.

یک جنگ سرد جدید شفافیت هدف را نوید می دهد. اما در واقعیت، فقط هزینه های هنگفتی را تحمیل خواهد کرد و خطرات نالازمی را به بار خواهد آورد. علاوه بر این، اولویتهای دیگر امریکا را منتفی نخواهد کرد؛ بلکه به احتمال قوی مشکلات داخلی امریکا را تشدید خواهد کرد و همکاریهای عاجل بین المللی را فرو خواهد نشاند. پس از ۱۱ سپتامبر، امریکا به خود اجازه داد که در اثر ترس از دشمن ضایع شود. پس از اوکراین، دولت بایدن نباید اجازه دهد که چیزی مانع از پیشبرد منافع عالی آمریکا گردد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید