رفتن به محتوای اصلی

هیاهو 

هیاهو 

هیاهو 

 

خانه ات  بود 

مدرسه ات بود

آن خیابان پر هیاهو

گرسنه میشدی.سیر میشدی 

تشنه میشدی. سیراب میشدی

بزرگ می شدی

در آن خیابان پر هیاهو

می جنگیدی. می خندیدی

شاید هم می گریستی در خفا

در آن خیابان پر هیاهو

وول می خوردی لابلای هیاهو

اما او هر کز  تو را ندید 

وتو هم هرگز او را نشنیدی

از خیابان.، سطل هایش 

واز هیاهو ،زباله هایش 

مال تو بود

تو در آن غروب پر هیاهو

با کیسه ای پر از مدرسه. پر از خانه.

پر از گرسنگی وسیری..پر از خنده وگریه

وپر از آن ترانه 

می رفتی تاکودک، مرد بمانی

وبگیری غروراز نگاه مادر

اما هیاهوی ماشین های

کشتی گونه سیاه

با مسافرانی از جنس هیاهو

پیچید در هیاهوی خیابان

وهیاهو تو را بلعید

پیدا نشد  هیچگاه کیسه ات 

و خیابان انکارت  کرد

مادر گریست  در مرگ غروری معصوم

خرسندند مسافران ماشین های سیاه 

ازتجربه هیجان یک هیاهو

وهمچنان هیاهوست در آن خیابان پر هیاهو

 

.س_خرم

۱۴۰۱/۴/ ۳۰

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید