برآمدی تازه از سوی جامعهی جنبشی
جنبش به فریاد برخاستهی "ژن – ژیان – ئازادی" (زن – زندگی – آزادی) حاضر به ترک خیابان نیست؛ خیزی دارای پیشینه اما با تازگیهایی شگرف. انفجار دیگربار خشم جامعه در فرازی بالاتر و طغیانی با درونمایه "نه!" به سیاستهای جمهوری اسلامی و موجودیت جمهوری اسلامی. مرحلهای از روندی درازنا با خصلت تراکم – تعرض – دستاورد – تنفس؛ روندی که تا رسیدن به آزادی و دمکراسی جایگزین جمهوری اسلامی ادامه دارد. جنبش "ژینا"، تلاش و کوششی دیگر در راستای گذر از این نظام است و بارشی تند که از همین حالا یقین بداریم بارش تمام کنندهی بعدی در پی خواهد داشت.
این جامعه، با عبور از تیر دانشجویی ٧٨، سبز ٨٨، دی ٩٦، آبان ٩٨، اعتراضات تابستان ٩٧ و اعتصابات سالهای ٩٩ و ١٤٠٠ برای دستمزد، حقوق، نان و آب، اینک در شهریور – مهر ١٤٠١ ضد حجاب و ضد نظام میخروشد. همهی این برآمدها، ستیز با تبعیض در وجوه مختلفاند و حلقاتی خود ویژه و مستقل از هم و در همانحال وصل همدیگر حول تقابل با نظامی مبتنی بر انواع تبعیض. هر فاز از برآمد جامعهی جنبشی، وجوهی از فاز قبلی را با خود دارد، در اکنوناش نمودهایی نوین عرضه میکند و با تدارک عناصری از تعرض سیاسی – اجتماعی بعدی، دور آتی را نوید میدهد.
این برآمد از جامعهی جنبشی، پیشا انقلاب است فقط با این افزوده که ایران ما انقلاب روندی را تجربه میکند. کشوری اتقلاب دیده و انقلاب کرده در چهار دهه و اندی پیش و چهار دهه را هم به نقد محصول آن نشسته، باز گام در مسیر انقلاب دارد. اینبار اما نه در پی انقلاب لحظهای؛ و بهمین اعتبار، انقلابی که از مضرات انقلاب کور در پرهیز است ولی استعداد بهره گیری از پتانسیل دگرگون کنندهی انقلاب را دارد. اما روند بغرنجی هم است، زیرا در برابر نظامی قرار دارد که از هیچ نظر قادر به کنار آمدن با اکثریت قاطع مردم نیست و عقب نشینی در قبال خواستهای جامعه را پایان کار خویش میپندارد.
دستاوردها تا همینجا
این روند انقلابی در ایستگاه جنبشی اخیر و تا همینجای آن با بار آوردن دستاوردهایی بزرگ، جامعه جنبشی را غنایی تازه بخشیده است. برآمدی حاکی از وفور کادر رهبری میدانی با شعارهای افق گشا و تنوع تاکتیکی، که بلوغ مبارزات خیابانی در راستای فرسایش نیروی سرکوب را بروز میدهد. جنبشی که، با فرارویی اعتراض به تعرض در آن، ترکیبی از ایستادگیهای مدنی با مبارزات خیابانی و اعتصاب به نمایش درآمده است. خانوادهها پشتیبان معنوی فرزندان حاضر در میداناند و درهم تنیدگی خانه و خیابان در قیاس با حلقات پیشین، بسی برجستهتر.
این جنبش شهری، جغرافیای کشور را در نوردیده و همبستگیهایی را هم در دل روستاها برانگیخته است. کلکسیونی است از تبعیض ستیزیها در همهی زمینهها اعم از جنسیتی، ملی و قومی، مذهبی و فرهنگی که در مطالبه آزادی و دمکراسی به وحدت در برابر رژیم میرسند. این فاز از روند، بیشتر از پیشینیاناش، جنبه فراگیری اجتماعی دارد و متکی بر اکثریت لایههای اجتماعی از اقشار متوسط تا زحمتکشان است و نیروهای گستردهای از زنان – و به ویژه زنان-، جوانان، دانشجویان و دانشآموزان، آموزگاران و اساتید دانشگاهی، فرهنگ پروران و هنرمندان و ورزشکاران را بهمراه دارد.
ترکشهای جنبش، بخشهایی از نیروی تاریخاً حامی جمهوری اسلامی را هم به تکان واداشته و امید به تحقق سیاست ورشکستهی "تغییر در حکومت" در بخشی از اصلاح طلبان رو به تضعیف گذاشته است. بازار تبلیغات خطر تجزیه و جنگ داخلی در کشور و فروپاشی اجتماعی از سوی این طیف در قبال جنبشها همچون مکمل سرکوبگریهای نظام، کم مشتری است. نگرانیها نسبت به آیندهی نظام در میان اقتدارگرایانی نیز دیده میشود و در بدنهی نیروی سرکوب نشانههای آغاز تزلزل سوسو میزند.
تعرض جنبش، رهبری نظام را در این فکر پابرجاتر کرده که کمترین عقب نشینی همان و شروع فروپاشی همان. مسئلهی نظام، حفظ نیروی سازمانیافتهی برخوردار از امتیازات است و از رهاوردهای جدی برآمد اخیر، یکی هم ابطال توهمپراکنی مبنی بر پر کردن شکاف بین دولت و ملت. رژیم تکیهاش را از یکسو بر سرکوبگری مطلق نهاده و از سوی دیگر و از نظر نیروی حمایت خارجی روی تخاصم فزاینده میان روسیه و چین با آمریکا حساب میکند و حفظ خود را در تحکیم "نگاه به شرق". از سوی دیگر در کنار موج وسیعی از حمایت حقوق بشری جهانی از مبارزات مردم، قدرتهای غربی نیز آغاز به بازاندیشی استراتژیک در مورد بقای این نظام کردهاند.
اما نقطه عزیمت برای هماهنگی ملی
نارسایی این روند انقلابی نه در نیروی میدانی آن که در پراکندگی اپوزیسیون نظام است. گرچه نیروی اجتماعی وارد در صحنه هنوز هم به افزایش صفوف نیاز دارد، اما نظر به تنگناهای اقتصادی، ایدئولوژیک و سیاسی حکومت، تحقق یک چنین هم افزایی نیازین در چشم انداز قطعی است. روند گذار حاوی نیروی اجتماعی معترض، بیشتر از نبود مرکزیت هماهنگ کنندهی سیاسی است که رنج میبرد. این کسری روند گذار، در هر برآمد از آن، هربار بیشتر خود را به رخ میکشد و هشدار میدهد.
مردم متحد بر سر آزادی و دمکراسی، هماهنگی اپوزیسیون در مبارزه برای آزادی و دمکراسی را لازم دارند و همه با هم میدانی، زمینهساز "همه با هم" بودن در اپوزیسیون آزادیخواه است. موفقیت روند گذار، بستگی به هماهنگی سیاسی برای نحوهی گذار دارد. این تاخیر را لازم است با خوانش آخرین برآمد جامعهی جنبشی، به جبرانی بیدرنگ برخاست. نقطهی عزیمت در این مسیر، ابراز آمادگی برای گفتگو در اپوزیسیون باورمند به گذر از جمهوری اسلامی و پایبند به دمکراسی و سکولاریسم است.
اما شکل دادن به مرکزی برای گفتگوی سیاسی ملی و گفتگو نیز البته به منظور همگرایی و هماهنگی سیاسی میان سکولار دمکراتهای ایران بر متن همسوییها و زیر پرچم "همه با هم" دمکراتیک، فقط هم به الزام کامیابی در امر گذر از جمهوری اسلامی محدود نیست. ایجاد چنین مرکزی، برای جلوگیری از سوء استفادهها از انرژی مبارزاتی مردم در جهت رسیدن به پروژههای "همه با من" هم است. نیروی دمکرات و ملی، فقط حکومت خصم در مقابل ندارد، با انواع کمین نشستگان بدخواه هم طرف است.
در همین روزها، رویکردی را شاهد شدیم در دعوت به گفتگوی وسیع ملی از سوی "مرکز همکاری احزاب کردستان ایران" که در آن، این احزاب آمادگی خود برای شکل دهی به مجمعی از "احزاب و جریانات سیاسی" به منظور "همگرایی وسیع" را اعلام کردند؛ اعلام موضعی نشانگر احساس مسئولیت سیاسی و ابراز تعهد در قبال دمکراسی برای ایران. ایرانای که در آن انواع تبعیضات برساخته جمهوری اسلامی و بعضاً به ارث رسیده از نظام پیشین اما پرورده شده در نظام فعلی باید برچیده شود.
در فضای داغ مبارزات مردمی اما، رویکرد دیگری هم از سوی آقای بیژن کیان که یکی از مشاوران ترامپ بود سربرآورد. این سلطنت طلب دوآتشه با اعلام شورایی برای اتحاد ملت و معرفی خود به عنوان سخنگوی آن، همه را دعوت به گردآمدن حول آقای رضا پهلوی کرد. نام این، همان "همه با من" است که نه تنها قرابتی با دمکراسی ندارد، بلکه با توجه به پیشینه، نوع ارتباطات، نیت سیاسی این تیپ و روحیه انتقامگیری از مخالفان که از همین حالا آن را به نمایش میگذارند بسیار هشدار دهنده است.
گذار از جمهوری اسلامی به حکومتی سکولار دمکرات، ایجاد مرکزی برای گفتگوی ملی میان دمکراتها را نیاز دارد؛ گفتگوی فراگیر میان احزاب سیاسی پایبند به دمکراسی جهت رسیدن به همگرایی و تفاهمات دمکراتیک. چپ لازم است در این گفتگوها متحدانه عمل کند چون در همین بستر هم خواهد توانست به اتحاد عمل میان خود برسد. تلاش درست و ضرور در جمهوریخواهان سکولار دمکرات برای شکل دهی به ثقلی میان خود نیز، لازم است تداومش را در همین بستر پی بگیرد.
گذار از جمهوری اسلامی ضد دمکراتیک، هماهنگی نیروهای دمکرات را لازم دارد که بی گفتگو بر بستر جنبش و متوجه جنبش به دست نمیآید. اگر پیروزی میخواهیم، باید نیاز مردمی به شکل گیری مرکز هماهنگی مبارزات را پاسخ دهیم. مردم هماهنگ شدن مخالفان را میخواهند و لذا هیچگونه یاس پراکنی، پرهیز از گفتگوی سیاسی ملی و کارشکنی در برابر آن را نخواهند بخشید. مطالبهی عمومی، گفتگوی ملی است برای مبارزهای هماهنگ در گذر از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی. همین!
بهزاد کریمی ٥ مهر ماه ١٤٠١ برابر با ٢٧ سپتامبر ٢٠٢٢
دیدگاهها
آقای بهزاد کریمیبه عنوان…
آقای بهزاد کریمی
به عنوان فردی که سالهای از عمرم را با فدائیان گذراندم وازقبل تحولات سال 57 همراه سازمان فدائیان بوده و از سیاست های رهبری این سازمان دفاع کرده٬ مطلبی را با شما در میان می گذارم.
در تاریخ پیش از۷۰ سال، فعالیت سازمانها و شخصیتها از چپ تا سوسیال دمکراتهای امروزی٬ نتایج بهتری ازگروهها و شخصیتهای دست راستی مانند رضا پهلوی نشان نمی دهد. من امروز نمی خواهم از گذشته انتقاد کنم ، فقط می خواستم با گوشزد به تاریخ دموکراسی خواهی چند دهه گذشته گروه های سیاسی٬ موضع گیری شما را در این مقاله در مورد همکاری و اقدام مشترک نقد نمایم.
فکر می کنم شما هم با من موافق هستید که در قرن بیست و یکم در بسیاری از زمینه ها نمی توان با سیاست های سیاه و سفید برای تغییرات مثبت و پیشگیری از فجایع پاسخی فراگیر و قابل قبول برای اکثریت جامعه داشت٬ به خصوص در ایران. به بآورمن٬ نیاز به فراهم آوردن شرایطی برای کار مشترک از طیف های مختلف چپ تا راست که معتقد به مبانی دموکراسی، با دیدگاه های متفاوت در مورد حقوق شهروندی و نحوه ساختار دولت هستند (که من معتقدم همه گروه ها پذیرفته اند این امربه تصمیم مردم خواهد بود) نیاز ضروری این لحظه تاریخ است.
این اصل قطعی که حتماً در تجربه تاریخی و متون مطالعاتی خود به آن پی برده اید، که در سیاست دوست و دشمن ابدی وجود ندارد و به نظر می رسد در شرایط واقعی، حتی از نظر منافع طبقاتی، منافع کارگران و بخشهای اجتماعی که شما مدعی نمایندگی آنها هستید، به این وحدت گسترده حول محور آزادی و ایجاد ساختاری دموکراتیک نیازمند هستند و تجربه نشان داده است که در مواجهه با حکومت یکدست که در حال سرکوب خشونتآمیز و خونین میباشد تنها راه عملی میتواند باشد.
آیا از آسیب های ناشی از چنین تاخیراتی در لحظات حساس آگاه هستید؟
آیا این تعلل٬ تلاش مستمر اقتدارگرایان را برای ایجاد بی اعتمادی و عدم دسترسی به همکاری های گسترده تقویت نمی کند و بار دیگر عاملی برای سرکوب و به تعویق انداختن تحولات دموکراتیک در شرایطی نخواهد بود که می توان گفت در سطح ملی و جهانی مناسب ترین موقعیت فراهم آمده است؟
در سالهای قبل از انقلاب ۵۷، شعار «همه با هم» به دلیل ضعف بنیانهای فکری و ساختارهای سازمانی منجر به تصاحب قدرت توسط متحجرترین نیروی سیاسی شد، اما پس از گذشت بیش از ۴۰ سال به نظر میرسد این ضعف برطرف و نیروهای سیاسی برخوردار از تشخیص شرایط مشخص و اتخاذ سیاست های متناسب با تغییرات بوده و قادربه روز کردن سیاست ها همکاری خود میباشند. در اینجا باید یادآور شوم حتی مابین دموکراتیک ترین احزاب سیاسی نیز هیچوقت عهد ابدی بسته نبوده است.
از آنجایی که امروز بر شعار همبستگی و حرکت یکپارچه تاکید می کنید، اما همچنان این دایره را در یادداشت خود محدود می کنید٬ فکر نمی کنید با این دایره تنگ، نقش بسزایی در شکاندن دژ استبداد نخواهید داشت ؟
چند روز پیش تعدادی از شخصیتهای سیاسی، اجتماعی و هنری با گرایشهای مختلف بدون محوریت هیچ گروه و فردی با صدور بیانیهای مشترک از مبارزات جاری حمایت کردند و گروهها و افراد را به همبستگی فراخواندند٬ چه پاسخی به این همکاری خواهید داد؟
در شرایطی که مردم مبارز در سراسر کشور خواستار همبستگی و گام های مشترک برای شکستن قلعه استبداد هستند، چه هراس خاصی شما را از برداشتن چنین گام های همکاری باز می دارد؟
جنبش سوسیال دموکراتیک امروز با آزمونی تاریخی مواجه است٬ که آیا می تواند پرچم رنگارنگ ایران را در دفاع از دموکراسی به اهتزاز درآورد و همکاری با همه نیروهای توسعه خواه دامن زند ودرجهت تحقق توسعه همه جانبه پایدار گام بردارد٬ یا اینکه هنوز بقول شاملو در ٌجعبه کوچک کلید گمشده ٌ محصور میباشد.
با تشکر از توجهتان و آرزوی موفقیت
سعید
افزودن دیدگاه جدید