رفتن به محتوای اصلی

متاسفم، اما آفتاب آمد دلیل آفتاب!

متاسفم، اما آفتاب آمد دلیل آفتاب!

این نوشتار در دو بخش جدا از هم می‌آید، اما در مضمون و آدرس یکی است.

 

***

 

١) فرخ نگهدار

هم سازمانی پیشیین من آقای فرخ نگهدار در سایت آخبار روز* و با درنگ بر موضوع تظاهرات اعتراضی عظیم ٣٠ مهرماه ایرانیان در برلین، تحلیلی از وضعیت سیاسی لحظه ارایه داده است که جوهر و نتیجه‌ی آن، چیزی نیست مگر اثبات توهم "تغییر در حکومت" (اصلاح جمهوری اسلامی) که تعلق دیرینه‌‌ و پایداری به آن دارد. تزی سوخته، که سرمایه و داروندار هستی و نیستی سیاسی او شده است. فرخ در طول چند دهه‌ی گذشته و تا همین یک ماه پیش بر این پای می‌کوبید که فکر و سیاست "تغییر حکومت" (گذر از جمهوری اسلامی) نه فقط خطا و فاجعه‌بار است بلکه پایه‌ای هم در واقعیت سیاست ایران ندارد. اما اکنون که او صدای برخاسته از حنجره‌ی تازه و شاد دختران و پسران ملت برای "تغییر حکومت" را شنیده و آشفته خواب‌ شده، در آخرین نوشته‌ خود می‌پذیرد که فکر "تغییر حکومت" انگار چندان هم بی پایه نیست و با بدل شدن به فریاد ملی، پای در خیابان نهاده است.

این اعتراف اما نه به آن معنی که گویا او از بخش اصلی تز خود یعنی "تغییر در حکومت" دست کشیده باشد؛ برعکس، دقیقاً به نیت مقابله با تلاش‌ ملی جاری است که پرچم "تغییر حکومت" را بر فراز خود دارد! او در همین نوشته زیرکانه می‌کوشد تا با جدا کردن حساب جنبش و جامعه‌ی مدنی از اراده‌ی سیاسی اکثریت جامعه، اعتراض اولی برحق بماند دومی اما زیانبار بنماید! حال آنکه صدای همگانی و بلند "تغییر حکومت"، فقط و فقط بازتاب، تکامل و عصاره‌ی تجربه‌ی همین جامعه‌ی مدنی است. فرخ چون نمی‌خواهد عینیت سمتگیری جامعه‌ی ایران در قبال این نظام را برای یکبار هم که شده جانشین علایق ذهنی خود کند به ستیز با واقعیت برمی‌خیزد تا خود را واقع بین سیاسی جازند.

او که در زمانه بروبیای اصلاحات، احسان نراقی را در سیاست‌ورزی الگوی خود معرفی می‌کرد، تا به سنگ سخت خوردن اصلاح طلبی را دریافت به این رسید که بهتر است بجای آویزان شدن بر یک شخص بی اعتبار در تاریخ سیاسی معاصر، سراغ اصلاح طلب صادق - مهندس بازرگان برود تا رفتار خود را در آیینه این شخصیت سیاسی معتبر به نمایش نهد. ولی این اواخر در بازه‌ی بن بست قطعی اصلاحات تا ‌دید افکار عمومی بر تناقض بین ایستادگی بازرگان در برابر دیکتاتوری شاه با التماس‌های وی از خامنه‌ای مستبد برای "تغییر رفتار" انگشت می نهند، فرمان را در این جهت چرخاند که: کاش مهندس بازرگان تا آخر بر سر حرفش مبنی بر "تغییر در حکومت" می‌ماند و تسلیم جو نمی‌شد! یعنی، من همچنان بر اصلاح این نظام هستم!

هم از اینرو بود که در همان آغاز جنبش توفنده‌ی "زن – زندگی – آزادی" نوشت: من بموقع گفتم افسوس که "آقا" نخواست بشنود! یعنی چون همیشه حقیقت در ذهن من و حق با من است، پس تقصیر من چیست وقتی عینیت  کژ می‌رود؟! درست مانند سال‌های ٦٢ تا ٦٥ که وقتی بیشتر سازمان می‌گفت مشی شکوفا کردن جمهوری اسلامی در سال‌های ٦٠ و ٦١ نه ارزیابی خطا بلکه ناشی از کژروی فاجعه‌ آمیز خود ما بود، او اما با اصرار بر درست بودن سمتگیری، می‌گفت این "امام" بود که به راست چرخید! این معضلی است همچنان حل ناشده برای نگهدار تا دریابد که اعتبار سیاسی هر فعال سیاسی، همانا به پذیرش خطا و تبیین نظری آنست چه برای خود و چه سپهر سیاسی و نه ماندن بر توجیهات.

فرخ در این نوشته هم آسمان ریسمان می‌کند و زمین به آسمان می‌دوزد تا بگوید راه نجات کشور، در "تغییر در حکومت" جستنی است و نه "تغییر حکومت". او که قبلاً و بطور مستمر بر لزوم پرکردن شکاف بین ملت و دولت پای می‌کوبید، حالا طبق رویه همیشگی‌اش مبنی بر‌ تمرکز مطلق بر بالا (ساختار قدرت)، دغدغه‌اش این شده که مبادا جنبش جاری در جهتی پیش رود که با یکپارچه شدن حکومت، امکان "تغییر در حکومت" بسوزد! او نه که مصلحانه به جنبش راه نشان دهد بلکه ولو به مصلحت چاه است که پیش پایش می کند. داوری بر سر آگاهانه یا ناآگاهانه بودن این رویکرد با خودش!

او البته در سیاست عملی، درس‌آموز تر از آنی است که بخواهد مانند هم فکران کمتر آزموده‌ی خود، با بی گدار به آب زدن دچار مالیخولیای اینهمان کردن جنبش مردمی جاری با "انقلاب مخملی" شود. بهمین دلیل هم است که در اعتراضات برون‌مرزی نیز حضور پیدا می‌کند، اما به پشتوانه‌ی هراس افکنی نسبت به روند جاری با نوشتارهایی از این دست که نوشته است. مسئله اصلی او این شده که مبادا به یمن نیروی بسیج اجتماعی، سیاست "تغییر در حکومت" (اصلاح حکومت) بطور قطع به تاریخ بپیوندد و میدان با مشی "تغییر حکومت" باشد. از همینجا هم است که او به قلب موضوع می‌زند: کیستی و چیستی رهبری! او چون در فکر مصادره کردن جنبش "آخوند باید گم بشه" و " مرگ بر جمهوری اسلامی" به سود اصلاح نظام اسلامی است، رهبری آن را هم فقط و فقط برای کسانی آرزو دارد که گرچه ناراضی از اوضاع هستند اما خود را متعلق به نظامی می‌دانند به زعم شان دچار کج روی!

مردم اما از هر آنچه رنج می برند به گفته‌ی سعدی میوه‌ی تلخی می‌دانند که درخت جمهوری اسلامی جز آن نمی‌توانست بارآورد. او در نوشته‌اش بر یک نکته‌ی درست به درستی برگرفته از درونمایه و ظرفیت این جنبش تصریح دارد و آن بازگشت ناپذیری این بیداری سیاسی و ناممکن بودن دوباره در شیشه کردن این نوجوانان و جوانان برخوردار از حمایت بزرگ سالان. با اینهمه باز در پی تقلیل ظرفیت این جنبش است! او حتی عقلاً به اینک وفادار نمی‌ماند که اگر هم قرار باشد نظام مقید به "اوجب واجبات" در احتمالی ضعیف عقب بنشیند، راه آن همانا ارتقای هدف جنبش جاری است در راستای "تغییر حکومت"! بر خلاف تصور فرخ، جنبش در توانمندی خود حکومت را یکپارچه نمی‌کند بلکه با به تقسیم ‌کشاندن آن، برای احتمال ولو ضغیف "تغییر در حکومت" امکان می‌گشاید. امکانی که خامنه‌ای پابرجا بر "رفتار"هایش از دیر وقت نیز، آن را کور کرده و فرخ اما در "تغییر رفتار"خواهی ناکام اش کماکان مصر بر توهم "تغییر در حکومت"!

* * *

٢) "اکثریت"

به زمان نیاز بود تا در سپهر سیاسی این جا بیفتد که دلیل اصلی تقسیم سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به طرفداران وحدت چپ (بیشترینه‌) و مصر بر همچنان ماندن در خود (کمترینه)، نه تعلقات نوستالوژیک بلکه در تحلیل نهائی، مشی سیاسی بود و مبانی نظری آن.

بخش کمتر این تقسیم، سه گروه را شامل می‌شد: ١) پس زننده‌ی وحدت چپ از همان آغاز، ٢) پشت‌کرده به حزب چپ در پسا تاسیس و ٣) ملحق مجدد به سازمان بعد ١٠ تا ٢٠ سال فاصله گیری از آن. گرچه  این بخش ‌کوشید و می‌کوشد تا خود را در همپیوندی نوستالوژیک حفظ کند، اما جدا از معدود رفقایی از آن که همچنان بر رد "مشی شکوفایی" در سال‌های ٦٠ و ٦١ هستند و سر آشتی‌ با جمهوری اسلامی ندارند، مشخصه‌ی اصلی‌ سیاسی‌ آن، صریحاً و یا غیر صریح اصلاح جمهوری اسلامی است‌ و ماندن بر مبانی نظری بنیاداً خطای انحراف استراتژیک "مشی شکوفائی".  

در برابر اما، بیشترینه سازمان "اکثریت" با پایبندی به تصمیم آگاهانه برای وحدت که از پشتوانه‌ی چندین مصوبه رسمی راجع به وحدت در فاصله‌ زمانی حدوداً دهساله برخوردار بود ، صادقانه خواست و مصممانه توانست حزب چپ ایران (فدائیان خلق) را بهمراه دو مولفه‌ی دیگر وحدت بنا نهد. سیمای سیاسی این بخش از "اکثریت" فراروئیده به حزب واحد هم از همان لحظه‌ی تاسیس حزب چپ در باور راسخ به لزوم گذر از جمهوری اسلامی ترسیم یافت و در تاکید بر مبانی ارزشی و برنامه‌ای این مشی که در منشور مورد تایید کنگره انعکاس داشت به تثبیت رسید.

گرچه برای جمع قابل توجهی در جنبش دمکراتیک از همان آغاز مسلم بود که تمایزات ابتدا بالقوه و در ادامه بالفعل این دو، با سایه روشن‌هایی نشانه دو سمتگیری سیاسی است اما کسانی هم از درون و برون بودند که نمی‌خواستند و یا نمی‌توانستند واقعیت این شکاف سیاسی را بپذیرند. این دو سمتگیری فقط هم به سیاست محدود نبود، بلکه با نگاهی عمیق به پسزمینه‌ها می‌شد دید که آبشخور در بینش‌ها و متدهای متفاوت و در جهاتی حتی متباین دارند. فقط زمان باید سپری می‌شد تا تفاوت‌ها بگونه‌ی روشن رونما شوند. اما سیر رویدادها این رونمایی را زودتر از تصور و فقط هم طی چند ماه  به فرجام رساند.

این تفاوت سیاسی اما آنجا رسمیت یافت که بخش غیر وحدتی‌های"اکثریت" با تشکیل کنگره برای احیای فعالیت حیات سیاسی خود، پای تدوین سند سیاسی رفت. سندی که کشاکش‌ها در آن برای بدل شدن به مصوبه بیش از دو ماه ادامه داشت و یک ماه پس از تشکیل شورای مرکزی بود که به تصویب رسید‌. کش و قوس‌ها هم بیش از هر چیز بر سر این بود که سند آیا بر پایه "تغییر در حکومت" (اصلاح طلبی) تنظیم شود یا "تغییر حکومت" (به معنی گذر از جمهوری اسلامی)؟ در پایان اما سند بگونه‌ای تنظیم شد که علیرغم گردکردن‌ها و رعایت‌ مصلحت‌‌های تشکیلاتی، درونمایه‌ی آن "تغییر در حکومت" بود.

اگر از تمایزات هنوز نه چندان پررنگ میان حزب چپ و "اکثریت" در برداشت از توافقات بیست ساله جمهوری اسلامی با چین و نیز نوع مواجهه‌ی متفاوت آنها با مشی "نگاه به شرق" جمهوری اسلامی بگذریم و درنگ را فقط بر رویکردها در قبال کشاکش‌های برجام بگذاریم، به روشنی می‌توان دامنه‌ی اختلافات این دو را در عرصه سیاسی دید. بعد از سرگیری فعالیت "اکثریت" و اعلام مواضع رسمی آن در "کار آن لاین"، نوشتاری با نشانی "یادداشت سردبیری" و تیتر "برجام ٢" در بافتاری غامض و متناقض نشریافت که به سود رژیم بود گرچه با سرگشتگی در تعیین مقصر شکست برجام.     

ولی این مواجهه‌ی "اکثریت" با دو اتفاق سیاسی اساسی بود که توافقات ناپایدار پشت پرده‌ی کنگره‌ی آن  بر سر نوع انتخاب سیاسی را به ناگزیر بیرون داد: تجاوز روسیه به اوکراین و جنبش انقلابی اخیر. بنا به اعلامیه‌ها و مندرجات رسمی در این تشکل و نه لزوماً برخی نظرات فردی مغایر با مواضع سازمانی، برخورد آن با تجاوز روسیه به اوکراین، عبارت است از: تمرکز بر خطاها و قصورات غرب و انتقاد رقیق از مسکو بر متن مذمت اخلاقی نفس جنگ! نگرش حاکم بر این موضع‌گیری نیز غرب‌ستیزی سنتی آمیخته به ناسیونالیسم عقب‌مانده و جانبداری ضمنی از "ایستادگی" پوتین در برابر آمریکا.

اما این همانا رخداد دوم یعنی جنبش انقلابی "زن، زندگی، آزادی" بود که تفاوت در حد تقابل "اکثریت" و حزب چپ را برملا کرد. درست است که "اکثریت" در نزدیک به ده اعلامیه منتشره طی 35 روز توفنده‌ی گذشته، منتقد سرکوبگری‌های حکومت است ولی با واکاوی عمیق می‌توان دید که چه اندازه از حس یگانگی با این جنبش تهی است و خبری از شور همبستگی با جنبش در آن نیست. نگارندگان اعلامیه‌ها به ملاحظه‌ی روحیه غالب بر تشکل‌شان، انقلاب هراسی، محافظه‌کاری در قبال رادیکالیسم جنبش و نگرانی از بابت حمایت قدرت‌های غربی را بازتاب داده‌اند.

گرچه ناگفته هم نباید گذاشت که در رابطه با جنبش جاری نوشتارهایی هم به امضاء اعضایی از همین تشکیلات وجود دارد که در تمایز با روحیه‌ی غالب است و حتی در برابر آن. صحبت اما اینجا از جوهره‌ی سیاسی "اکثریت" می‌رود که عنصر اصلی‌ آن، نگرانی‌ از سمتگیری جنبش انقلابی برای "تغییر حکومت" است. رویکردی که در پی رشد سریع تردیدهای اولیه در "اکثریت" نسبت به اصالت جنبش جاری، اکنون در این باور جان گرفته که: بوی "انقلاب مخملی" ساخته و پرداخته غرب از این برآمد می‌آِید. رویکردی که، منابع الهام "اکثریت" از همان آغاز جنبش اخیر بر طبل آن می‌کوبیدند.

بیشترین نقطه منفی در مواجهه‌ی این تشکل با جنبش "زن، زندگی، آزادی" را در نوع برخورد آن با راهپیمایی بنا به پیش‌بینی‌های اولیه بالای 55 هزار نفره برلین می‌توان دید! "اکثریت" موجود که در ترکیب اصلی خود به لحاظ نظری از انجماد در 50 سال پیش رنج می‌برد و از نظر سیاسی هنوز هم نه تعیین تکلیف کرده با "مشی شکوفایی"، نه تنها با این اعتراض علیه رژیم و به سود مردم همراهی نکرده است، حتی نخواسته با سیاست مستقل انعکاس یافته مثلاً در اعلام موضع رسمی‌شان در این تظاهرات شرکت کند. پرسیدنی است که چرا این دوستان شهره به دست و دلبازی در قبال اصلاح طلبان، تا نوبت به کارزار مردمی می‌رسد داشتن "صف مستقل" برای‌شان اینقدر جنبه‌ی حیثیتی می‌یابد؟  

٬حسن بزنگاه‌های سیاسی همواره به این است که حقایق دنیای سیاست را فزون‌تر رو می‌آورد و با روشنی بیشتری جایگاه‌ سیاسی هر جریان را نشان می‌دهد. بزنگاه "زن، زندگی، آزادی" هم بگونه‌ی موکد اثبات کرد که خلاف برداشت‌های سطحی از صف‌آرایی‌ اصلی در "اکثریت" حول روشن شدن سرنوشت وحدت، دعوا پیرامون سمتگیری سیاسی بود. سمت گرفتنی که اکنون دیگر روشنی روز را می‌ماند. راز و رمز اختلافات بر متن وحدت، سیاست‌های متفاوت بود.

"اکثریت" اما فقط هم در اختلاف سیاسی با حزب چپ و اکثریت قاطع نیروی چپ و دمکراسی خواه نیست، بلکه در درون خود نیز دوگانه‌ است که ناچار شده تا با برگزاری کنگره‌ی زودرس، مشکلات سربرآورده‌ در خود را به شکل حقوقی رفع کند. حال آنکه دشواری‌‌اش، در اصل نه حقوقی که جنبه‌ی سیاسی دارد و نیز نه صرفاَ حول ارزیابی متفاوت از اوضاع بلکه بر سر مشی‌های متمایز است. اگر در برخورد روشمند با اختلافات سیاسی اتکاء بر حقوق مفید است، توافق حقوقی اما برای با هم بودن نه همیشه پاسخگو! سیاست یک وقت جاافتاده در "شکوفایی"، مدتی غرق "اصلاح نظام" و زمانی لنگ "اعتدال" نشان نمی‌دهد که ترک عادت را خوش دارد.

 

* https://akhbar-rooz.com/?p=175104

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید