رفتن به محتوای اصلی

بدون برون رفت از مناسبات سرمایه داری، حفظ محیط زیست غیرممکن است

بدون برون رفت از مناسبات سرمایه داری، حفظ محیط زیست غیرممکن است
پاسخ به پرسش‌های "به پیش" درباره محیط زیست

محیط زیست در دیدگاه های عمومی شما چه جا و مقامی دارد؟

هیچ کارشناس و دانشمند جدی در این تردیدی ندارد که اگر نه حفظ نسل، که دست کم موجودیت تمدن بشر مورد تهدید جدی است. اگر تغییر اساسی در نحوه زندگی و اقتصاد جوامع بشری رخ ندهد، عمر تمدن بشر آن گونه که امروز می شناسیم، بسیار زود، شاید ظرف یک قرن آینده، به سر خواهد رسید. کافی است به داده ها در مورد گرمایش زمین و تبعات آن توجه کنیم. آثار افزایش سریع گازهای گلخانه ای و به ویژه دی اکسید کربن در جو زمین از آغاز روند صنعتی شدن بدین سو، اکنون پدیدار شده است. گرمایش زمین دیگر قابل اندازه گیری است. ریشه انسانی این روند نیز مسجل است. با این حال، نحوه زندگی و اقتصاد جوامع کنونی به گونه ای است که همچنان بر گازهای گلخانه ای می افزاید. اگر این نحوه زندگی و اقتصاد از اساس تغییر نکند، با ذوب شدن توده های یخ قطبی، سطح آب دریاها چند متر بالا خواهد آمد. حال کافی است به نقشه جهان نگاه کنیم تا دریابیم این افزایش سطح آب، محیط زیست چند درصد انسانها را از میان خواهد برد. شمار بسیار بزرگی از جمعیت جهان در سواحل آبهای مرتبط به هم زندگی می کنند. آنها آواره خواهند شد. این آوارگی آغاز شده است. ده ها میلیون نفر از اهالی بنگلادش در سالهای گذشته مزارع و روستاهای خود را از دست داده و ناچار به کوچ به مناطق مرتفعتر شده اند. حال این پدیده را در صد ضرب کنید تا به ابعاد آنچه در انتظار نسل های آینده است برسید. و این تنها یک نتیجه گرمایش زمین است. نتیجه دیگر، که آن هم قابل اندازه گیری شده است، کاهش یا قطع کامل بارندگی در بسیاری سرزمینهاست. بدون بارندگی، کشاورزی و دامپروری از میان می رود، پوشش گیاهی نابود می شود و در نتیجه این نابودی، هوا بسیار غبارآلودتر خواهد شد. ده ها میلیون ایرانی با گوشت و پوست خود این پدیده را احساس می کنند. در حالی که میلیونها کیلومتر مربع دچار خشکسالی می شود، سرزمینهای دیگر از عواقب توفانها و سیلهای شدیدتر و فراوان تر رنج می برند. این پدیده نیز از هم اکنون مشهود است. به گرمایش زمین، نابودی یا محو قریب الوقوع سایر منابع طبیعی را اضافه کنید، مانند پایان منابع آب زیرزمینی در سرزمینهایی مانند ایران و فرسایش خاک. مساحت جنگلهای طبیعی نیز به سرعت در حال کاهش است، به علت تغییرات اقلیمی و نیز قطع درختان به دست انسان، که عمدتا برای استفاده از زمین جنگلها صورت می گیرد. این رو به پایان رفتن منابع به معنای واقعی کلمه حیاتی، در زمان بنیانگذاران جنبش کارگری و کمونیستی برای بشر معلوم نبود. در دهه های اخیر، ما دریافته ایم که منابع زمین، درقیاس با آهنگ بهره برداری ما از آن، بسیار محدوتر از آن است که در مخیله انسان قرن نوزدهم می گنجید. برای جنبشی که انسان و سعادت او اساس و قطبنمای آن است، مبارزه برای حفظ مبانی زندگی بشر نقش محوری یافته است. سوسیالیستها و کمونیستها همواره برای آینده ای بهتر، در راه زندگی بهتر برای همه آحاد بشر مبارزه کرده اند. امروز روشن تر از هر زمان دیگر می بینیم چنین آینده ای وجود نخواهد داشت اگر نحوه زندگی و اقتصاد جوامع بشری را تغییر ندهیم. پس مبارزه برای چنین تغییری، باید از ارکان اصلی اندیشه و عمل ما باشد.

چه رابطه ای بين تخريب محيط زيست با مناسبات سرمايهداری وجود دارد؟

مهمترین دستاورد کارل مارکس، کشف و تشریح مکانیسمهای بنیادین سرمایه داری بود. مارکس به درستی توضیح داد اساس سرمایه داری، ارزش اضافی است. برای آن که ارزش اضافی به دست آید، باید بیش از میزان مورد نیاز انسانهایی که کار می کنند، کالا تولید شود. این اصل از آغاز حیات سرمایه داری به قوت خود باقی است و تا پایان حیات آن به قوت خود باقی خواهد بود. حتی در اقتصاد پیچیده سرمایه داری امروز نیز همه مکانیسمهای تولیدکننده ارزش اضافی، در نهایت به تولید کالای مازاد بر نیاز باز می گردد. اقتصاددانان محاسبه کرده اند اگر قرار بر تأمین سود سرمایه نبود، همه مایی که کار می کنیم می توانستیم به طور متوسط با چیزی در حدود نیمی از ساعات کار امروزمان، همین سطح زندگی فعلی را حفظ کنیم. مازاد آن، واقعا مازاد و اضافی است، برای تولید ارزش اضافی است. این سیستم، نه تنها گرانبهاترین گوهر حیات تک تک ما، یعنی زمان محدود زندگی هر یک از ما، بلکه علاوه بر آن، منابع طبیعی را به میزان تقریبا دو برابر آنچه برای حفظ سطح زندگی کنونی ما ضروری است، تاراج می کند. پس رابطه تخریب محیط زیست با مناسبات سرمایه داری، یک رابطه اثبات شده معلول و علت است. و نکته مهم اینجاست: امروز به بزنگاهی رسیده ایم که بدون برون رفت از مناسبات سرمایه داری، حفظ محیط زیست غیرممکن است. ممکن است در چارچوب نظام سرمایه داری، بتوان اینجا و آنجا اصلاحاتی جزیی به این سیستم تحمیل کرد. اما ابعاد اصلاحاتی که در چارچوب این نظام ممکن است، بسیار کوچکتر از آنست که برای حفظ تمدن بشر بدان نیاز داریم. به عبارتی دیگر، بشر باید بین سرمایه داری و بقای تمدن خود یکی را انتخاب کند.

 

ترجمان این مقام در مواضع برنامه ای شما کدام است؟ رئوس برنامه ای تان برای غلیه بر دشواریهای محیط زیستی در ایران چیست؟

به مصداق «جهانی فکر و محلی عمل کن»، جایگاه محوری مبارزه برای حفظ مبانی حیات باید در برنامه یک نیروی چپ برای جامعه ای که کانون مبارزه آنست، بازتاب یابد. اگر به ایران امروز بنگریم، تشخیص بحرانهای حاد زیست محیطی که این کشور بدان دچار است، دشوار نیست. همان گونه که اشاره رفت، از هم اکنون ده ها میلیون ایرانی از آلودگی هوا و کمبود آب رنج می برند. برنامه یک حزب چپ باید برای این بحرانهای حاد، تدابیری پیشنهاد کند. در مورد هوا، باید دانست که ریشه های بحران کنونی، بر سه قسم اند: نخست، ریشه های مربوط به گرمایش کل زمین. دوم، عوامل و پدیده های منطقه ای. سوم، پدیده هایی که کنترل آن در داخل خود ایران ممکن است. تا آنجا که به عوامل جهانی مربوط می شود، یک حزب چپ باید خواهان مشارکت فعال ایران در تلاشهای جهانی برای نجات اقلیم زمین، امضا و اجرای معاهده پاریس، کوشش دیپلماتیک برای فراتر رفتن از آن و همکاری فعال با سازمانها و فعالان غیردولتی مدافع اقلیم زمین شود. علاوه بر این، ما باید از افزایش جهانی بهای سوختهای فسیلی دفاع کنیم. بدین منظور ایران باید در اوپک مدافع کاهش تولید باشد. کاهش تولید سوختهای فسیلی هم تاثیر مستقیم بر کاهش تولید گازهای گلخانه ای دارد و هم از طریق افزایش قیمت، اقتصاد جهانی را به سوی استفاده از منابع جایگزین انرژی و کاهش مصرف انرژی سوق می دهد. در داخل ایران نیز اساس سیاست انرژی باید کاهش مصرف و روی آوردن به منابع تجدید شونده مانند نور خورشید و باد باشد. سطح کنونی مصرف در ایران را می توان به ویژه از طریق رعایت اصول صرفه جویی انرژی در صنعت ساختمان و تغییر سمت گیری سیاست حمل و نقل کاهش داد. دولت باید به جای تشویق استفاده از وسایل نقلیه فردی، در بخش وسایل نقلیه عمومی سرمایه گذاری و استفاده از وسایل عمومی را برای عموم مردم سهلتر کند.

برای تدابیر منطقه ای، همکاری منطقه ای لازم است. به ویژه امروز بیش از حد روشن شده است که منطقه خاورمیانه چه نیاز عاجلی به تغییر سیاست دولتهای این منطقه دارد. ایران و عربستان، دو دولت بزرگ خاورمیانه، باید به جای جنگهای نیابتی و رقابتهای خونین، همکاری منطقه ای گسترده ای را آغاز کنند. ما باید از یک دیپلماسی فعال برای رفع تنشهای کنونی به مثابه گام نخست برای همکاری منطقه ای ایران با همسایگان خود دفاع کنیم. سرنوشت مردم ایران با سرنوشت مردم شبه جزیره عرب گره خورده است. اگر از تنشهای کنونی به سمت همکاری منطقه ای عبور نکنیم، سرزمینهای ما به سرعت خشکتر و غیرقابل سکونت تر خواهد شد. همین غبار کلافه کننده فعلی در هوای ده ها شهر و صدها روستای ایران، نتیجه مستقیم خشکسالی و نابودی پوشش گیاهی در کشورهای واقع در غرب ایران است.

و در عرصه داخلی، سیاستهای اقتصادی باید در جهت صرفه جویی در منابع طبیعی تغییر اساسی یابد. به کاهش مصرف انرژی اشاره کردم. در مورد هوای تنفس مردم کلان شهرها نیز اقدام عاجل لازم است. هم اکنون سالانه ده ها هزار نفر از شهروندان ایرانی بر اثر ابتلا به بیماری های تنفسی جان خود را از دست می دهند. زندگی میلیونها انسان به علت هوای آلوده هر سال سخت تر می شود. چاره فوری اندیشیدن برای این معضل، اهمیت حیاتی دارد. هیچ راهی نیست جز این که ساختمانها با ایزولاسیون بهتر احداث شوند و بدین منظور، دولت بودجه لازم به افزایش راندمان انرژی ساختمانهای موجود و جدید اختصاص دهد. و نیز هیچ راهی نیست جز این که به سرعت و به میزان موثر از تولید گازهای آلاینده توسط وسایل نقلیه کاسته شود. بدین منظور لازم است که تردد وسایل نقلیه فردی به شدت محدود شود، با تدبیری مانند طرح ترافیک در ابعاد بسیار بزرگتر و موثرتر. صنعت خودروسازی باید خط های تولید را از وسایل نقلیه فردی به وسایل حمل و نقل جمعی تغییر دهد. باید فضای سبز موجود در کلان شهرها حفظ شود و گسترش یابد. و نیز نباید از یاد برد که حفظ محیط زیست باید جایگاه مناسب خود را در نظام آموزش و پرورش کشور بیابد. ایجاد حساسیت لازم و تولید فرهنگ زیست محیطی هم باید در مرکز توجه آموزش و پرورش قرار گیرد و هم از طریق تقویت نهادهای غیردولتی و جمعیتهای مستقل مدافع محیط زیست دنبال شود. اینها تنها بخشهایی از یک برنامه جامع اقدام برای حفظ محیط زیست است.

 

نیروهای طرفدار محیط زیست، خاصه نیروهای چپ، غالباً با معضل تعادل بین محیط زیست، عدالت و پیشرفت مواجه اند. تعادل بین این سه را چگونه برقرار می کنید؟

قبل از هر گونه پاسخ بدین پرسش، باید در نظر گیریم که خیلی از تضادهای ادعایی بین حفظ محیط زیست از یک سو و عدالت و پیشرفت از سوی دیگر، حاصل تبلیغات گمراه کننده است. به عنوان مثال، به مفهوم «پیشرفت» بنگریم. تا به حال اقتصاددانان توجیه کننده و مدافع سرمایه داری چنین وانمود کرده و این ادعا را به سطح یک اصل دینی ارتقا داده اند که «پیشرفت» یعنی رشد تولید ناخالص داخلی. حداقل در کشورهای پیشرفته، این ادعا کذب است. از رشد تولید ناخالص داخلی در این کشورها اکثریت مردم بهره ای نمی برند. بر عکس آن هم صادق است. ژاپن سالها رشد منفی داشته است. آیا وضع مردم ژاپن در قیاس با وضع مردم آمریکا که در همین مدت رشد مثبت داشته است بدتر شده است؟ پاسخ منفی است. پس رابطه خطی بین «پیشرفت» به معنی بهبود شرایط زندگی مردم و رشد تولید ناخالص داخلی وجود ندارد. البته در مورد کشورهایی که هنوز از ده ها سال عقب ماندگی رنج می برند، مانند ایران، وضعیت متفاوت است. ایران به رشد متعادلی نیاز دارد که یک شاخص (نه تنها شاخص) آن، افزایش تولید ناخالص داخلی است. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که افزایش تولید ناخالص داخلی با حفظ محیط زیست منافات داشته باشد. لازم نیست از چارچوب نظام اقتصادی کنونی فراتر رویم تا رشد اقتصادی با الزامات حفظ محیط زیست خواناتر شود. مثلا در ترکیه در دهه های اخیر بسیار بر میزان استفاده از انرژی خورشیدی افزوده شده است. مطمئنا گسترش صنعت انرژی های پاک با رشد اقتصادی همراه است. رشد اقتصادی در صنعت نفت و گاز حتما نباید با افزایش تولید همراه باشد. افزایش قیمت نیز همین کارکرد را دارد. سرمایه گذاری برای بالابردن راندمان انرژی ساختمانها می تواند به تولید صدها هزار فرصت شغلی بیانجامد. اینها راه های آزموده در کشورهای پیشرفته است. و اما در مورد عدالت:به هیچ وجه عادلانه نیست که ما منابع حیات نسلهای آتی را بر باد دهیم. به عدالت نباید تنها به مثابه هدفی در تنظیم مناسبات انسانهای کنونی نگریست. وجه دیگر عدالت، در میراثی است که برای نسلهای آینده به جای می گذاریم. اگر هم یک تدبیر مشخص زیست محیطی، بهای اقتصادی معینی برای اقشار آسیب پذیر داشته باشد، نقش تصحیح کننده دولت در آن است که تاثیر مربوطه را جبران کند. یک نمونه، بحث جاری امروز درباره افزایش بهای سوخت است. اگر کارشناسان بدین نتیجه برسند که کاهش مصرف انرژی، افزایش بهای سوختهای فسیلی را ایجاب می کند، دولت می تواند به موازات این اقدام، تدابیری جبران کننده بیاندیشد. مثلا اگر بخواهیم از فشار بر صاحبان خرده پای وانت بار ها بکاهیم، می توانیم برنامه ای برای تبدیل خودرو آنها به خودرو برقی با دسترسی لااقل موقتی آنها به برق رایگان اجرا کنیم. حمل و نقل شهری مناسبترین عرصه برای خودروهای برقی است:مسافتها کوتاه است و امکان شارژ باتری در شهر فراوان. از همین رو، شرکت پست آلمان برنامه تبدیل خودروهای خود به وسایل نقلیه برقی را اجرا کرده است. وقتی این شرکت به تولیدکننده های عمده خودرو مراجعه کرد، با بی اعتنایی همه آنها روبرو شد. در نتیجه، پست آلمان برای تهیه خودروهای برقی با یک شرکت کوچک ایجاد شده در جنب یک دانشکده مکانیک قرارداد بست و تا کنون از این شرکت ده ها هزار خودروی برقی تحویل گرفته است که در ترددند. امروز خودروسازی های عمده این کشور از دادن پاسخ رد به تقاضای شرکت پست به شدت پشیمانند.

 

سؤال ام را با این تصریح تکرار می کنم که موضوع آن دشواری تعادل بین محیط زیست، عدالت و پیشرفت است، و نه تضاد بین آنها. فکر نمی کنید برنامه های مختلف می توانند تعادلهای متفاوتی بین این سه ایجاد کنند؟

شاید نتوانستم نظرم را به روشنی کافی بیان کنم. نظرم این است که اصلا بحث تعادل بین محیط زیست از یک سو و عدالت و پیشرفت از سوی دیگر موضوعیت ندارد. بدون محیط زیست آن دو دیگر وجود ندارد. البته در تئوری می توان محیط زیست را بدون پیشرفت هم حفظ کرد، مثلا از این طریق که به قبل از صنعتی شدن برگردیم. این فقط در تئوری ممکن است و من و شما می دانیم که در عمل، شدنی نیست. بر عکس آن اما بی معنی است. یعنی نمی توانیم مدلی تصور کنیم برای دستیابی به عدالت و پیشرفت بدون توجه به محیط زیست. حرف من در آغاز سخن همین بود که بنیانگذاران مارکسیسم و به تبع آنان، بنیانگذاران نظام برآمده از انقلاب اکتبر دانش امروز ما درباره خطر نابودی کل تمدن از طریق ادامه بدون تغییر مدل توسعه صنعتی را نداشتند و از این رو کارنامه شوروی و متحدانش در عرصه محیط زیست بهتر از کارنامه سرمایه داری نبود. بعدا به تدریج بر دانش بشر در مورد تهدیدهای اکولوژیک افزوده شد، اما باز هم نه در آن حد که امروز می دانیم. وقتی تهدید محیط زیست را در حدی بدانیم که کل تمدن بشر را با خطر نابودی مواجه نکند، آن وقت به فکر ایجاد تعادل بین حفظ محیط زیست و چیزهای خوب دیگر می افتیم. آن وقت برنامه ای تنظیم می کنیم با همه چیزهای خوب: کمی محیط زیست، کمی عدالت، کمی پیشرفت و غیره. و سعی می کنیم همه را راضی کنیم. این اتفاقی است که از حدود ۴۰ سال پیش در کشورهای پیشرفته افتاده است، از آن موقع که ابعاد فجایع اکولوژیک کم کم آشکار شد. مثلا حزب سبز وارد ائتلاف با سوسیال دمکراتها می شود. سوسیال دمکراتها می گویند برای ما حفظ مشاغل در معادن زغال سنگ مهم است و اگر می خواهید با ما ائتلاف کنید باید ادامه استخراج زغال سنگ و استفاده از آن در تولید انرژی برق را بپذیرید. سبزها هم می پذیرند (و پذیرفته اند) و در عوض امتیازی دیگر می گیرند، مثلا الزامی کردن تفکیک زباله. این می شود تعادل. سخن من این است که وقت این گونه تعادل ها هم گذشته است، لااقل در مورد حادترین مسائل اکولوژیک. سرمایه داری دارد کل تمدن بشر را نابود می کند. این چیزی نیست که من ادعا کنم. نظر هر دانشمند قابل اعتنا در رشته پژوهش اقلیمی را که بپرسید به همین نتیجه می رسید. برخی نظیر استیون هاوکینگ ناامید شده اند و می گویند تنها راه نجات بشر کوچ به کرات دیگر است. آنها که وظیفه اصلی خود را مبارزه در راه بدیلی برای سرمایه داری می دانند هنوز می کوشند تمدن بشر را روی همین کره زمین نجات دهند. بدون این کار همه چیزهای خوب دیگر بی معنی است.

 

در این مجموعه یا نظام اقدامات، اولویت با حل کدام مسئله یا مسائل است؟

قطعا اولویت را حدت بحرانهای زیست محیطی تعیین می کند. به نظر می رسد حادترین بحرانهای زیست محیطی در ایران، بحرانهای مربوط به آلودگی هوا و کمبود آب است. در مورد آلودگی هوا یک رشته اقدامات را برشمردم. کلیدی ترین تدابیر در این عرصه، باید مصرف سوختهای فسیلی را کاهش دهد. در مورد آب، جلوگیری از هدر رفتن منابع بسیار محدود آب کشور، باید در مرکز توجه قرار گیرد. آمار مصرف آب نشانگر آنست که بیشترین میزان مصرف، در بخش کشاورزی است. در این عرصه، جمهوری اسلامی طی نزدیک به چهار دهه، بسیار غیرکارشناسی و با اهداف سیاسی عمل کرده است. یک نمونه، سدسازی ها بدون توجه به عواقب زیست محیطی است. یک جا که آب ذخیره شده، ده ها جای دیگر دچار خشکی شده است. و آب ذخیره شده هم بر اثر نارسایی سیستم توزیع غالبا به هدر رفته است. پروژه های آبرسانی باید با مشارکت و مطالعه کارشناسان و به دور از اهداف سیاسی صورت گیرد. منظورم از اهداف سیاسی، مثلا استفاده از اهرم آبرسانی برای امتیاز دادن به پایگاه اجتماعی معینی است. بین مناطق کشاورزی تبعیض اعمال می شود. یکجا دولت هزینه حفر چاه عمیق را پرداخته است و تنها چند کیلومتر آنسوتر، کشاورزان مجبور به کشت دیم اند. نتیجه چنین تبعیضی، افزایش شکاف اقتصادی بین روستاهای دارای چاه عمیق و روستاییان مجبور به کشت دیم است. آبرسانی در شرایط کشوری کم آب مانند ایران، به هیچ وجه نباید تحت تاثیر هیچ عاملی جز نظر کارشناسی متخصصان امر قرار گیرد. ایران، کم آب تر از آنست که قادر باشد خود را از نظر و پژوهش معدود کارشناسان موجود آب در ایران محروم کند. کارشناسان بیشتری باید تربیت و به کار گرفته شوند.

در کنار هوا و آب، حفظ منابع دیگر نیز اهمیت دارند. به عنوان نمونه، در یک گزارش تلویزیونی که توسط یک شهروند تهیه شده بود دیدم که کامیونهایی بدون اینکه هیچ نهاد دولتی مانع آنها شود، ماسه های سواحل دریای خزر را بار می زنند و می برند. این آزاد گذاشتن غارت منابع طبیعی باید پایان یابد. باید نظارت دولتی اکید بر استفاده از منابع محدود طبیعی مانند خاک و پوشش گیاهی اعمال شود.

 

منابع مالی برای تحقق این اقدامات کدام اند؟

فعلا دولت ایران به شدت وابسته به درآمد حاصله از فروش سوختهای فسیلی یعنی نفت و گاز است. برای یک دوره گذار، چاره ای جز ادامه استفاده از این درآمد نیست. اما از هم اکنون باید سمت گیری دولت ایران به سوی ایجاد یک نظام مالیاتی موثر و فسادناپذیر باشد. عاجلترین اقدام در این عرصه، پرداخت مالیات از سوی نهادهایی است که تا کنون از دادن مالیات معاف بوده اند، مانند آستان قدس و ده ها نهاد مذهبی و موسسه وابسته به مراکز قدرت. اما نمی توان در ان حد متوقف شد. نرخ مالیات سود سرمایه در ایران بسیار پایین تر از حدی است که باید باشد. و همین مقدار قانونی نیز اخذ نمی شود. تشکیلات دولتی برای اخذ مالیات باید تقویت شود. برای مقابله با فساد در چنین سیستمی، شفافیت لازم است. ایران از لحاظ شاخص شفافیت در ردیف بدترین کشورهای جهان است. این وضع باید تغییر کند. عملکرد اقتصادی و مالی نهادهای دولتی و موسسات اقتصادی باید در معرض کنترل شفاف عمومی قرار گیرد. عدالت مالیاتی و اداری باید از طریق ایجاد دادگستری مستقل تأمین شود. در اخذ مالیات، باید سیاستهای زیست محیطی مد نظر قرار گیرد. نظام مالیاتی کشور باید مشوق حفظ محیط زیست باشد. انرژی های پاک باید مشمول معافیت های مالیاتی و سوخت های فسیلی مشمول مالیات بیشتر شوند.

 

آیا نقشی هم برای سرمایۀ خارجی قائل اید؟ سیاست دولت نسبت به فعالیت سرمایۀ خارجی در ارتباط با مسائل محیط زیست چه می تواند باشد؟

متاسفانه در ایران در مورد استفاده از سرمایه خارجی نوعی افراط و تفریط وجود دارد، بدین معنی که (با کمی اغراق)عده ای طرفدار مدل کره شمالی اند و عده ای دیگر طرفدار مدل ایرلند. اولی ها می گویند درها را ببندید و دومی ها می گویند هر چه هر سرمایه گذار خارجی گفت بپذیرید. اما الگوهای دیگری هم وجود دارد. برای آنکه از سخنی که می خواهم بگویم سوء برداشت نشود، اول یادآور می شوم که چین در عرصه حفظ محیط زیست ده ها سال مسیر بسیار نادرستی را پیموده است. اما رهبری حزب کمونیست اینک به خطای ده ها ساله در عرصه اکولوژیک پی برده است و می کوشد آن را تصحیح کند. اکنون چین می رود تا سخت گیرانه ترین مقررات محدودکننده خودروهای دارای موتور احتراقی را اجرا کند. اگر مقررات ویژه چین در مورد نحوه به کار گرفتن سرمایه خارجی نبود، چین نمی توانست برنامه ای را که در نظر دارد اجرا کند. الگوی چینی برای سرمایه گذاری خارجی از ده ها سال پیش این است که سرمایه گذار خارجی کمتر از ۵۰ درصد در یک پروژه سهم داشته باشد. در نتیجه، این سرمایه گذار خارجی نیست که تصمیم گیرنده است. وقتی چین تصمیم به توسعه صنایع خودروسازی گرفت، این مدل را برگزید. سرمایه گذاری در ده ها کارخانه خودروسازی در چین طبق این مدل انجام گرفته است. این مدل، گذار سریع از موتور احتراقی به موتور الکتریکی را ممکن می کند. اگر سرمایه گذار خارجی تصمیم گیرنده باشد، امکان سیاست گذاری در داخل کشور از میان می رود. در اینجا من نمی خواهم مدل چین را برای ایران تجویز کنم. پیشنهاد من این است که استفاده از سرمایه خارجی طبق شرایطی انجام گیرد که یک دولت متکی به رأی مردم در شرایط شفاف، با استفاده از نظر کارشناسان غیروابسته به سرمایه داخلی یا خارجی و تحت کنترل افکار عمومی ایران تعیین می کند. اگر سرمایه گذار خارجی این شرایط را نپذیرد نبودش بهتر از بودنش است.

 

اثرات این برنامه بر هزینه های تولید و مصرف در جامعه کدام اند؟

قطعا یک نظام مالیاتی هدفمند، تولید و مصرف را در عرصه هایی پرهزینه تر می کند و در عرصه هایی، از هزینه های آن می کاهد. این تغییر ساختار هزینه ها اجتناب ناپذیر است. هیچ دولت مدرنی نمی تواند خود را از این گونه تاثیرگذاری بر اقتصاد محروم کند. «تبعیض» مثبت هدفمند برای پیشبرد اهداف زیست محیطی، به طور خلاصه تولید و مصرف خوانا با حفظ منابع طبیعی را تشویق و صنایع و کارکردهای آلاینده را گران می کند. یک مثال در مورد تولید: نظام مالی هدفمند، تولید خودروهای شخصی بزرگ با سوخت فسیلی را گران می کند و در عوض، برای تولید وسایل نقلیه عمومی برقی سوبسید می پردازد. و مثالی در مورد مصرف: نظام هدفمند، بهای آب تصاعدی برای هر اشتراک در نظر می گیرد تا مصرف کنندگان کلان، مشوق لازم برای صرفه جویی داشته باشند و به مشترکان کم مصرف فشار خارج از حد تحملشان وارد نشود. هیچ کدام از این تاثیرگذاری ها بدون نهادهای دولتی موثر و مقتدر امکان پذیر نیست. پس یک شرط بنیادین حفظ محیط زیست، وداع با ایده نئولیبرالی دولت کوچک است.

 

آیا اقدامات "جبرانی" برای خنثی کردن این اثرات هم وجود دارند؟

آری، در بالا به مواردی از تدابیر تصحیح کننده اشاره کردم. مهم این است که اقدامات جبران کننده، در راستای عدالت اجتماعی بیشتر در عین حفظ منابع طبیعی باشد. اگر تولید یک محصول معین کشاورزی، متضمن حدی غیرقابل تحمل از تخریب محیط زیست باشد، تدابیر تصحیح کننده هم باید تولیدکنندگان خرده پا و هم مصرف کنندگان را در نظر گیرد و تولید و مصرف مواد جایگزین را تشویق و تسهیل کند.

 

کدام مسئله محيط زيست در کشور ما حاد است و پرداختن به آن از اولويت برخوردار است؟

در پاسخ به این پرسش، شما را به جوابم به سئوال دیگر در مورد اولویت ها ارجاع می دهم.

 

تصمیم اول مورد نظرتان در باره وضع کنونی محیط زیست در ایران، چه خواهد بود؟

اگر بخواهم از مجموع اقداماتی که بر شمردم یکی را انتخاب کنم، ترجیح با آن اقداماتی است که سریعتر موثر واقع می شود و پیش شرطهای کمتری در قیاس با سایر تدابیر دارد. به نظر من، یک برنامه عمل ضربتی برای دگرگونی سیستم حمل و نقل شهری و در وهله اول حمل ونقل در کلان شهرها ممکن و ضروری است. اجزای اصلی این برنامه از این قرارند: اجرای گسترده طرح ترافیک که تردد خودروهای شخصی در شهر را ممنوع یا محدود کند، به کارگیری فوری هزاران دستگاه اتوبوس گازسوز به عنوان جایگزین خودروهای شخصی، و تبدیل وانت بارها به خودروهای برقی که در بالا به آن اشاره شد. در مورد خودروهای گازسوز، لازم است بدانیم در میان سوختهای فسیلی، گاز طبیعی از همه «پاک»تر است، هر چند ترجیح با منابع قابل تجدید است. کشور همسایه ما پاکستان در میزان استفاده از خودروهای گازسوز یکی از بالاترین رده ها در مقیاس جهانی را به خود اختصاص داده است. این را می افزایم بدین منظور که بگویم برای سمت گیری زیست محیطی لازم نیست حتما ثروتمند باشیم.

 

پروژه های جهانی در جهت حفظ محیط زیست، به تغییرات رادیکالی در جایگزینی انرژی های پاک به جای انرژی فسیلی معطوف اند. کشورهای با اقتصاد نفتی، از جمله کشور ما، در نتیجه این پروژه ها با چه چالشهایی روبرو خواهند شد؟

اقتصاد فسیلی آینده ندارد. حتی در همین سیستم سرمایه داری نیز سوزاندن منابع فسیلی رو به کاهش خواهد گذاشت. پس کشورهای صادرکننده نفت و گاز باید فکری دیگر کنند. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. امروز بخش اعظم درآمد ارزی دولت ایران از طریق صدور نفت تأمین می شود. قطعی است که این منبع درآمد پیوسته کاهش خواهد یافت. این تصور که صدور گاز می تواند جای آن را بگیرد هم خطاست. گاز، کاندید اصلی جایگزینی نفت نیست. از هم اکنون اکثر کشورهای واردکننده نفت و گاز ایران به فکر منابع دیگر انرژی افتاده اند. از این رو، اگر ساختار اقتصاد و ساختار درآمدهای دولت تغییر اساسی نکند، بحران مالی دولت ایران که امروز نیز وجود دارد شدیدتر خواهد شد. احتمالا مدافعان سرمایه داری و نئولیبرال های متعصب، راه حل همیشگی خود را به دولت ایران پیشنهاد می کنند: دولت را کوچک کنید زیرا درآمد دولت رو به کاهش است.

 

پاسخ شما به این چالشها چیست؟

پاسخی که نیروی چپ باید به این چالشها بدهد، نه تن دادن به ایدئولوژی فاجعه بار دولت کوچک، که برنامه ریزی برای آینده پس از نفت است. من مطمئنم ایران از پتانسیل لازم برای پشت سر گذاشتن اقتصاد نفتی برخوردار است. از نظر من، ثروت اصلی ایران نیروی انسانی آن است. ایران ده ها میلیون شهروند آموزش دیده و در سن فعالیت اقتصادی دارد. یک نظام اقتصادی کمتر فاسد و شفافتر، می تواند این نیروی عظیم را بسیار بهتر از امروز به کار گیرد. و چنین اقتصادی، توان تأمین مالیاتی را دارد که دولت به عنوان نیروی تصحیح کننده بازار، نیازمند آن است.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید