رفتن به محتوای اصلی

۹ نکته در نقد وکالت‌خواهی و ادعای رهبری اپوزیسیون

۹ نکته در نقد وکالت‌خواهی و ادعای رهبری اپوزیسیون

اگر کسی به این برنامه*۱ نگاه کند، بروشنی در می‌یابد که ایران اینترنشنال و البته رسانه های مشابه، چیزی بیش از یک رسانه نرمال، یعنی اطلاع رسانی و تبادل نظر و حتی پیشبرد اهداف ضمنی است. متوجه می‌شود که خانم سیما ثابت در این برنامه نقش و ماموریتی فراتر از یک گفتگوی معمولی را دنبال می‌کند. او بر آن است تا آن‌جا که ممکن باشد تنور به‌اصطلاح اتحادی از گرایشات مختلف زیر چتر پلاتفرم و البته رهبری رضا پهلوی را داغ کند و یک بله از شرکت کنندگان بگیرد و اگر نشد رویکرد به‌اصطلاح سکتاریستی آن‌ها را افشا کند. ضمن آن‌که بر اتهام عدم بیطرفی این رسانه پرمخاطب در رله کردن اخبار گزینشی و مصاحبه های تک خطی اش نیز خط بطلانی بکشد. پروژه وکالت همانطور که صراحتا ابراز شده است در اصل به‌دنبال رهبری اپوزیسیون توسط رضاپهلوی، به‌عنوان ضرورت دوره گذار است و البته در نهایت و در ورای آن دو هدف احیاء نظام سلطنتی و نیز کنترل مسیر حرکت و گفتمان انقلاب را دنبال می‌کند. پیشفرض و هدف مقدم این پروژه کسب و تثبیت وزن و جایگاه ویژه رضاپهلوی به‌عنوان میراث پادشاهی است و بهمین دلیل تلاش این رسانه‌های سرسپرده به این هدف با تکرار مکرر عنوان شاهزاده و جا انداختن و بدیهی انگاشتن آن است. 

جا دارد کسانی که به‌هردلیلی در این نوع مناظرات شرکت می‌کنند به‌اصطلاح با «کشتن گربه دم حجله» از نقد و زیرپرسش بردن همین عنوان چالش برانگیز شروع کنند. چرا که، مگر می‌توان یک واقعیت بزرگ تاریخی چون انقلاب بهمن و «نه» بزرگ آن علیه نظام سلطنت را نادیده گرفت. در حقیقت برافکندن نظام سلطنتی با کلیت خود به شمول شاه و ولیعهد یک‌ جا صورت گرفت. به‌همین دلیل مخالفت با استفاده از این واژه آکنده از فره ایزدی- برای کسانی که وفادار به خواست و روایت تاریخی مردم ایران و مخالف با نظام دودمانی و وراثتی هستند، اجتناب ناپذیر است. بنابراین استفاده از این عنوان مگر با پسوند مهر ابطالی که بر آن زده شده است نمی تواند موردپذیرش باشد. نباید اجازه داد که در میان معرکه سکه شاهزادگی جعل شود. و این بویژه توسط رسانه‌های بظاهر مدعی بیطرفی قطعا پذیرفتنی نیست. 

مجموعه تحولاتی که در طی یک‌ماه اخیر در خارج کشور و تحت عنوان دوپینگ سیاسی رضا پهلوی صورت گرفته است جملگی حلقه های یک نقشه تنظیم شده برای پیش‌برد این هدف است. اطلاق حزب و تغییر نام فرشگردی‌ها به حزب ایران نوین به مثابه بازوی اخص و وفادار به رضاپهلوی بخشی از همین پروژه است. البته شرکت دادن گاهی گدار یک چهره چپ علاوه بر تلاش برای همراه سازی با پروژه فوق، تلاشی برای رفع اتهام یک جانبگی این رسانه‌‌هاهم هست. 

از همین رو لازم است که شرکت در این نوع برنامه ها اگر هم برای بهره گیری از برد تبلیغاتی و مطرح کردن مواضع خود است با هوشیاری و شفافیت لازم همراه باشد. به‌نظر در این برنامه با هدف سیاسی مشخص و از جمله بهره گیری از به‌اصطلاح برند چپ/کرد، حسن شریعتمداری به عنوان جمهوری خواهی لیبرال که سابقه مذاکرات و گفتگوهای مکرر با سلطنت و با این نوع رسانه ها را داشته است و با آگاهی به جداسری و ترفند هواکردن وکالت که چیزی جز دور زدن و به‌هم ریختن بازی قبلی بین آن‌ها با هدف کسب هژمونی نیست، کمابیش مشخص و قاطع بود. حزب ایران نوین هم عملا میزبان محسوب می‌شد و چندان نیازی هم به اظهار نظر نداشت و خود گفتگو کننده هم به نوعی نماینده آن محسوب می‌گشت،  طبیعی بود که نماینده آن جریان بر مرکز ثقل و رکن رکین بودن رضا پهلوی و پلاتفرم سه ماده‌ای او و جایگاه ویژه و انحصاری‌اش تاکید داشته باشد. از این دو مشارکت کننده انتظار برخورد انتقادی به پلاتفرم سه ماده ای نمی رفت، که یکی آن‌را کافی و دیگری قابل تکمیل می دانست. اما متاسفانه جای چنین نقدی خالی بود که می توانست به وجوه گوناگون آن توسط آقای علیزاده که‌ به‌عنوان یک چهره چپ و کرد انقلابی شناخته می شود، مطرح شود که نشد، مگر تا حدی حول تمامیت ارضی، آن‌هم به شکل نه جامع  که محدود و ناقص، و حال آن‌که از ایشان انتظار جامعیت و شفافیت و هوشیاری بیشتری می رفت. تمرکز وی عملا و عمدتا بر تمامیت ارضی بود که نه فقط سویه‌های دیگر آن پلاتفرم و اهداف و ماهیت آن و ائتلاف حول آن‌ را آنگونه که لازم بود برجسته نمی کرد، حتی معنا و دلالت خود تمامیت ارضی را نیز آن گونه که لازم بود باز نکرد و این در حالی بود که از قضا گرداننده گفتگو بیش از دیگران حول این پلاتفرم روی ایشان تمرکز کرده بود. به‌نظر جا داشت که در این گفتگو اجمالا  نکات برجسته و مرتبط با این موضوع بشرح زیر مطرح می شدند: 

۱- تمامیت ارضی. لازم بود که صراحتا گفته می شد که در تجربه و حافظه تاریخی ما، جامعه به‌طور اعم و خلق‌های تحت ستم چون کردها و دیگربخش‌های تحت تبعیض مضاعف به طور اخص، ترم تمامیت ارضی چیزی جز اسم رمز سرکوب با اتهام تجزیه طلبی توسط قدرت مرکزی نبوده و نیست، ادعایی که جریان رضا پهلوی با سنگر گرفتن در پشت آن دقیقا با حکومت اسلامی هم سخن هستند. و حال آن‌که از منظر برنامه و نگرش نیروهای چپ  اساسا سرزمین و مردمان ساکن یک جغرافیای معین از همدیگر جدا‌ناپذیر هستند و بنابراین جداسازی آن‌ها و تبدیل ترم تمامیت ارضی به بر ساختی بر فراز ساکنین آن سرزمین جز تبدیل آن به اهرم سرکوب «یک ملت متکثر» و بخش های گوناگون آن و رواداشتن تبعیض و لاجرم از قضا تهدید همبستگی و یک‌ پارچگی سرزمینی نبوده و نخواهد بود. ایران هم‌چون خانه مشترک همه ایرانی‌ها کشوری با هویتی پلورالیستی چند‌ملیتی و چند‌اتنیکی است که باید به شکل مشاع  در اداره مشترک آن و به دموکراتیک ترین شیوه مشارکت داشته باشند. جداکردن سرزمین از ساکنان آن و کوبیدن یک جانبه بر طبل تقدس تمامیت ارضی بدون محتوای آن و نحوه اداره دموکراتیک این خانه مشترک و مشاع و ازجمله توسط همه تبعیض شدگان جز اسم رمزیک قدرت مرکزی و سرکوبگر نیست. حاصل تبدیل وطن به ابژه‌ای مقدس و جداشده از سوژه‌ خود چیزی جز سرکوب سوژه نبوده‌است. در این مورد بین این جریان مدعی رهبری جنبش و اپوزیسیون و حکومت اسلامی هم تفاوت چندانی وجود ندارد. چنان‌که رضا پهلوی در همان گفتگو با من و تو با اشاره به نقشه نصب شده بر سینه‌اش با افتخار و پرخاشگرانه می گفت که در این مورد حتی با یک وجب آن با کسی شوخی ندارد. در حالی که می‌دانیم در همین یک صد‌واندی سال گذشته نه فقط پادشاهان قاجار بلکه حتی پدر تاجدار ایشان هم در مورد بحرین، استان چهاردهم ایران، این شوخی را کرده بود!. 

۲- لازم بود که اصل وکالت هم به‌لحاظ شیوه و هم محتوا به زیرسوال برده شود. که به دلیل‌آن‌که این روزها حول آن زیاد صحبت و نوشته شده برای کوتاه کردن مطلب از پرداختن به‌آن‌ می‌گذرم. 

۳- از منظری دیگر لازم بود که روشن می‌شد مسأله وکالت و بازنمائی نمائی انقلاب در شرایطی که جامعه وارد وضعیت انقلابی شده است، اساس وکالت ناپذیر است. چرا که ‌انقلاب به معنی کنش گری مستقیم مردم و  اعمال دموکراسی مستقیم است که به نحو سرشتی علیه هر نوع نمایندگی و بازنمایی توسط نخبگان و برای برافکندن کلیت یک نظام منحط و تاسیس نظامی جدید و عمیقا دموکراتیک است. به‌ویژه این وکالت خواهی اگر بخواهد برای کشاندن «رهبری» انقلاب از داخل به‌خارج کشور و توسط مدعیانی که خود به دنبال تأسیس نظام ولایت از نوع موروثی آن باشند. و یا آن گونه که گفته می‌شود برای گفتگو با قدرت‌های بزرگ که پذیرفتنی نیست. تنها می‌توان با فشار انقلاب از داخل و حمایت فعال افکار عمومی و نهادهای ترقی‌خواه و حقوق بشری در خارج برای پیشبرد مطالبات و خواست‌های جنبش و ایزوله کردن حاکمیت  به قدرت‌های خارجی فشار آورد. و گرنه به عامل نفوذ و اسب تروای آن‌ها در سرنوشت کشور تبدیل خواهید شد. 

۴- بر چپ اجتماعی و عمیقا دموکرات و باورمند به دموکراسی لازم است که به‌عنوان بخشی از برنامه عدول ناپذیر خود مبنی بر نفی هرگونه ولایت مداری و استبداد چه  از نوع نظام موروثی باشد و چه ولایت دینی، که هر دو هم اینک تجربه شده است، و البته هر نظام استبدادی دیگر، به عنوان شرط لازم سمت گیری به سوی دموکراسی واقعی تأکید کرد. تنها چنین عبوری به معنای پیش رفتن است وگرنه گردونه‌ شوم تاریخ هم‌چنان با دنده عقب حرکت کرده و بازگشت به گذشته هم جز با مشت آهنین و فاشیستی مقدور نخواهد بود.  هم‌چنان که باید به موازات نوع نظام بر محتوای اقتصادی- اجتماعی، و برابری خواهانه هر نوع بدیل از هم اکنون تأکید نمود. 

۵- در دوره گذار به پساحکومت اسلامی برخلاف ژست و ادعای غلط انداز، بیطرفی بی‌معناست و از قضا حساس ترین دوره ای است که گرایش ها و نیروهای مختلف اجتماعی با زدن مهر هژمونی خود بر آن، و با فرض موفق شدن، نتیجه صندوق و یا مجلس موسسان و یا هر نوع دیگری از خروجی آن‌ها را رقم خواهند زد. نباید فراموش کرد که فاشیسم و نظام‌های دیکتاتوری هم معمولا برای یک بار، آن‌هم جهت عروج به قدرت و زدن مهر مشروعیت بر خویشتن، به نردبان «دموکراسی» نیاز دارند چنان‌که هیتلر داشت و چنان‌که خمینی داشت و...  بنابراین آرایش صفوف دوره انتقال و مبارزه برای دموکراسی و آزادی و جهت گیری دموکراتیک از همین حالا شرط حفاظت از دموکراسی است. دموکراسی در جهان آکنده از مناسبات قدرت و منافع طبقاتی متفاوت و متضاد نه فقط با قول‌ و قرارهای حتی زیبا و ترقی‌خواهانه که با موازنه قوا و آرایش میدانی حول آن‌ها در جهان آکنده از مناسبات قدرت قابل تحقق است. 

۶- مبارزه علیه استبداد و دیکتاتوری، همان‌گونه که از شعار مکرر خیزش انقلابی است، نه یک معادله تک مجهولی حول استبداد حاکم و یک صف گسترده ضد استبدادی همه باهم، که خروجی تجربه تلخ انقلاب بهمن از قضا برهمین مدل استوار بود، بلکه یک معادله چند مجهولی است که در آن علاوه بر مبارزه هم‌سوی این گرایشات علیه استبداد حاکم که قطعا لازم است ولی الزاما معادل ضدیت با هر نوع دیگری از استبداد نیست. چرا که تجربه نشان داده است می توان به‌دلایلی از موضع ضد دموکراتیک ویا واپسگرایانه و ارتجاعی و حتی فوق ارتجاعی و به‌دلایلی با استبداد و حاکمیت مستقر هم مبارزه کرد. چنان‌‌که نه فقط در انقلاب بهمن بلکه همین امروز درهمسایگی خود ضدیت طالبان و با دولت آمریکا در همسایگی خود را داریم. بنابراین همواره لازم است که به‌طورکلی مبارزه علیه استبداد مسلط را با مواضع ترقی خواهانه و ایجابی و لاجرم مبارزه ضد هژمونیک و با برنامه‌ها و عملکرد ارتجاع درون صفوف مخالفان استبداد حاکم هم ترکیب کرد. این ها دو سطح متفاوت از مبارزه علیه دیکتاتوری هستند و بدون چنین مبارزه انضمامی چه بسا جایگزینی استبداد حاکم توسط استبدادی دیگربه عنوان یک خطری جدی مطرح باشد.  فاجعه ای که در انقلاب بهمن، با توجه به تناقضات درون آن و فرادستی ارتجاع رخ داد. 

۷- لازم است نسبت به هژمونی طلبی این جریان و تکیه اش به قدرت های خارجی و دل بستن به « گوادلوپ دوم» گرچه در شکل و شمایل و شرایطی دیگر حساس باشیم.  چنان‌که در عین دخیل بستن به سپاه*۲ و نیروهای سرکوب رژیم برای انتقال قدرت با کم‌ترین تکان وبا حفظ شاکله اصلی ماشین دولتی، در عین حال با قرار گرفتن همان نیرو در لیست تروریستی هم همراه می شوند که نشان می‌دهد چگونه این نوع هژمونی طلبی بی مهار از هر ابزاری که درخدمتش باشد سود می جوید. هم‌چنین نباید از پی‌آمدهای منفی  این هژمونی طلبی و دوپینگ سیاسی نسبت به ایجاد تشتت در صفوف اپوزیسیون و حتی در انقلاب که سبب خشنودی رژیم تبه کار را فراهم ساخته است غفلت کرد. چنان‌که با پخش گزینشی و بزرگنمانی‌های ویژه خود بی میل نیستند که با دوگانه سازی بین خود و سلطنت که تاریخا چرخه استبداد را تشکیل می داده‌اند و یکدیگر را بازتولید می کرده‌اند، در سرکوب و آشفته سازی جنبش بهره‌برداری کنند. گزافه نیست که اگر ادعا کنیم که حاکمیت با دوپینگ هژمونی‌طلبانه این جریان و بازتاب دادن آن به‌شیوه خاص خود، به نوعی با دمش بشکن می‌زند. از همین رو افشاء و نیز مقابله با پی‌آمدهای منفی آن، امروزه بخشی از وظایف کنشگران و اپوزیسیون متعهد را در داخل و خارج تشکیل ‌می‌دهد. 

۸- و بالاخره باید به تضاد این نوع و این مدل از وحدت طلبی و بدیل‌سازی و ادعاهایی چون رهبری و پرچم علم کردن با نماد شیر نر شمشیر به‌دست و ....  و تضاد آن با محتوا و مدل انقلاب جاری با سرشت فمینیستی و پلورالیستی اشاره کرد،‌ جنبشی که به‌عنوان «انقلاب مرکب» که هم واجد سویه اجتماعی است و همه واجد سویه سیاسی و سرنگونی استبداد حاکم صورت‌بندی می‌شود.  انقلابی بر پایه مبارزه علیه مناسبات قدرت پدرسالار در پهنه جامعه و هم‌زمان علیه تمامیت خواهی یک قدرت مرکزی، مدلی بر اساس پیوند وحدت و کثرت و حول اشتراکات، همبستگی متفاوت‌ها و تبعیض شدگان در یک جامعه رنگین کمان. سه گفتمان مبتنی بر هویت اسلامی و ورشکست شده، هویتی سیال و مبتنی بر همبستگی ایرانی متکثر و پلورالیستی، هویت ایرانی مبتنی بر ناسیونالیسم و باستان‌گرائی  که در تکاپوی بالا کشیدن خود است. 

۹- می‌توان در راستای مدل مبارزه در داخل کشور، و به موازات‌ آن در خارج کشور به عنوان نیروی مکمل داخل و نه جایگزین آن، هم‌زمان ضمن مبارزه علیه استبداد حاکم به عنوان مانع اصلی و مقدم، این نوع مبارزه ضد هژمونیک داخل صفوف جریان‌های ضد استبداد حاکم را نیز پیش برد. یا برگزاری کمپین‌های سراسری با فراخوان نهادهای مردمی و تقویت چنین نهادهائی حول مسائل و مطالبات مشخص جنبش و یا فشارهای معین به دولت‌ها برای حمایت واقعی از جنبش وفشارهای روزافزون به‌رژیم  و یا یک جانبه گری رسانه‌ها همت گماشت. بر دیالوگ های سازنده و گفتمان‌ه سازی تمرکز کرد. از دیرباز چنین بوده است که خارج کشور همواره با فعال شدن جنبش داخل شور و هوای تازه ای پیدا کرده است. از این فرصت و در حمایت فعال از جنبش می‌توان و باید برای بازآرائی و بازسازی صفوف پراکنده نیروهای چپ و رادیکال و دموکرات و شکل گیری نهادها و تشکل های سراسری با هدف دست‌یابی به توان فراخوانی در خارج کشور با تکیه و بهره گیری ازتشکل‌ها و نهادهای محلی متعدد هم اکنون موجود در شهرها و کشورهای گوناگون وارتقاء آن‌ها به یک شبکه سراسری، ازجمله تقویت جنبش دادخواهی که اکنون در داخل به درختی تنومند تبدیل شده است و در خارج نیز بدون پایگاه نیست، به ضرورت همگرایی سازنده و گسترده بر مدار حمایت از جبنش داخل کشور همت گماشت. اگرامروزه  در داخل کشور شاهدیم که  نفتی‌ها و هفت تپه‌‌‌ای ها و.... با وکالت مرزبندی می‌کنند با تکیه بر هم صدائی این نوع تشکل ها و نهادها به‌سادگی می‌توان با بازتاب دادن چنان رویکردهائی درخارج که به‌نوبه خودموجب تقویت آن در داخل هم می‌شود، با سهولت بیشتری این نوع دوپینگ‌ها و حباب سازی‌های سیاسی را خنثی کرد و وزن آن‌ها را در همان حد و جایگاه واقعی‌اشان قرارداد. البته لازم است خلئی که این جریان‌ها در صدد پرکردن آن هستند به شکل سنجیده و نقشه مند و مسئولانه و به سودبلوغ و شکوفائی جنبش انقلابی پر شود و اجازه داده نشود که احیانا صفوف جنبش با این نوع دوپینگ‌ها و یا بهره برداری‌های رژیم تضعیف و متشتت شود. ما باید وحدت و یا همسوئی در عین تکثر را  که از بزرگترین درس‌های انقلاب زن زندگی و آزادی   در طی‌چندین ماه گذشته هست، بیاموزیم و آن را در تناسب به فضای خارج کشور به‌کار گیریم. این وحدت یا همسوئی می‌تواند متناسب با عملکرد و برنامه نیروهای راست  و بینابینی و چپ و دموکرات سطوح بندی شود.                  

                                      تقی روزبه    اول فوریه ۲۰۲۳

*۱ - https://www.youtube.com/watch?v=HRIn7OQoX3U

*۲-رومای «بازگشت سلطنت»، و حکمت دخیل بستن رضا پهلوی به‌سپاه‌پاسداران!

http://taghi-roozbeh.blogspot.com/2022/08/blog-post_27.html#more

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید