در زمره مسایل سیاسی روز، بده-بستانهای اخیر میان جمهوری اسلامی با غربیها و اساساً آمریکا و نیز کشورهای عربی و مشخصاً عربستان است. پرسش هم این که "هوس معامله از کدام وسوسه و نیاز برمیخیزد، سمت و ماهیت آن چیست، تا کجا امتداد دارد و آیا به نتایجی هم در راستای مبارزات مردم میرسد؟"
اندک تعدیل در رابطه تنشآلود جمهوری اسلامی و آمریکا نشانهی هیچ تغییر معنیدار در نوع نگاه و سیاست کلی طرفین نزاع نسبت به همدیگر نیست و توافقات حاصله را نمیتوان فراتر از سطح تاکتیکی و مقطعی ارزیابی کرد. بایدن حزب دمکرات، با نزدیک شدن موسم انتخابات 2024 ریاست جمهوری آمریکا، به مهار نسبی شلتاقهای «ام القراء» قانع است تا خود را پیروز میدان چالش دیرینه با جمهوری اسلامی نشان دهد و از دامنهی یکی از عوامل باخت احتمالی بازی قدرت به محتملترین کاندیدای جمهوریخواهان یعنی دونالد ترامپ بکاهد. همین عامل ایجاب میکند که دولت آمریکا با توجه به موقعیت ضعیف جمهوری اسلامی در پسا جنبش مهسا، رابرت مالی زیاده نرمخو را کنار نهد و با مغتنم شمردن فرصت، روش امتیازدهی اندک در برابر کسب امتیاز بیشتر را در پیش گیرد. امتیازدهی واشنگتن، محدود به بخشش بخشی از کیسهی پول بلوکه شدۀ ایران به جمهوری اسلامی بود آن هم قسماً مشروط به حق کنترل نوع هزینهکردنها به وساطت شیخ قطر در ازاء آزادی چند گروگان تبعهی آمریکا. واشنگتن نه پای احیای برجام رفت و نه چیزی از گسترهی تحریمها کاست. آش همان ماند و کاسه همان، فقط با اندک پایین کشیدن فتیله کشاکش و کم کردن از داغی آش.
جمهوری اسلامی هم گرچه در تنگنا افتاده است، اما خیال ترک مشی غربستیزی ندارد. استراتژی آن کماکان تخاصم علیه غرب است و همچنان پروراندن سودای «عمق استراتژیک» منطقهای در سر. نگاه آن به جهان، فقط از زاویهی امنیتی است و دشمنمحور. پیمودن هر چه شتابانتر راه آویزان شدن به روسیه و چین هم نشات از همینجا دارد. «بریکس» بیش از آنکه یک چتر شراکتی ضرور و مفید برای کشور ما از نظر ایجاد تعادل استراتژیک در مناسبات ایران با همهی جهان باشد، جبهه گشایی این حکومت در مقابلهجویی با غرب است. نظام ولایی در حالی برای بقای خود و با نیت یارگیری درازمدت به «شرق» رو آورده است که این دو قدرت در راستای یا منافع ژئو پلتیک و یا اقتصادیشان نگاه کاملاً ابزاری به جمهوری اسلامی دارند. آنها قبلاٌ هم در بازی با جمهوری اسلامی نشان دادهاند که هر آنجا لازم افتد به آب خوردنی این حکومت را قال خواهند گذاشت. البته هیچ حرجی هم بر آنها نیست، زیرا که حرف آخر در دیپلماسی با منافع است و برنده هم، آنی که منافع را درست و به سود کشورش تعریف کند و نه مانند جمهوری اسلامی که مصالح صرف حکومتی خود را برتر از مردم ایران و علیه آن قرار دهد. آنانی که در این رابطه دهنهی توپخانهی تبلیغاتی را متمرکز بر پوتین و شی کردهاند جدا از اهداف گفتمانی خاص در سر، از نظر سیاسی عملاً یقهی مجرم اصلی، یعنی جمهوری اسلامی را رها میکنند! اینان که متعلق به طیف راستگرایان هستند، مکمل آن بخش از طیف چپ هستند که نجات بشریت را از «سلطهی غرب» در کامیابی روسیهی جاه طلب و چین بلندپرواز میجویند و نه در جهانی متوازن که از تفاهم بر پایهی منافع سیاسی و اقتصادی ملتها میگذرد!
معاملهی تاکتیکی اخیر جمهوری اسلامی با آمریکا از یکسو به موضوع درماندگی مالی آن برمیگردد و از سوی دیگر به نگرانیاش در مناسبات با جامعهی جنبشی کشور. پاره عقب نشینیهایی مقطعی آن برای تخفیف مشکلات درونی و بیش و پیش از همه متاثر از برآمد «زن – زندگی – آزادی» است. اساساً همین حد از عقب نشینی نظام در برابر غرب، در تحلیل نهایی چیزی جز محصول پیشرفت جامعه معترض به این نظام نیست.
مبتنی بر مصداق فوق هم است که پایداری بر این حقیقت ثبات بیشتری مییابد که چرا در سیاستهای به لحاظ تاکتیکی پر نوسان دول غربی نسبت به جمهوری اسلامی، موضوع حقوق بشر جنبهی فرعی دارد و اصل راهنما در سیاست گزاریهای آنان همواره منافع ثابت آنهاست. این اگر واقعیتی است که غربیها در کل، از جمهوری اسلامی دل خوشی ندارند و لذا همین که احساس کنند این نظام زیر ضربات جامعهی ایران در معرض سقوط است، مسلماً هم با پرچم حقوق بشر به استقبال چنان وضعی خواهند رفت. اما اگر آنها ارزیابیشان این باشد که اوضاع فعلا با برافتادن نظام فاصله دارد، بی هیچ مکثی به معامله با آن خواهند نشست و برایشان دفاع از حقوق بشری ایرانیان بیشتر شکل شعار به خود خواهد گرفت. نمودهایی از این پدیده را هم در فراکش اولیه «زن – زندگی – آزادی» دیدیم و هم در فروکش پسین آن. هم از اینرو در مبارزهی اپوزیسیونی با جمهوری اسلامی، هم اتکاء استراتژیک به غرب خطاست و هم چشم بستنها بر بهرهگیری از شکاف غرب با این نظام. نجات از جمهوری اسلامی اساساً از برآمد جامعه میگذرد، گرچه قوام خود را قسماً مرهون مناسبات بین المللی خواهد گرفت.
در رابطه با توافقات لرزان و محدود اخیر میان آمریکا و جمهوری اسلامی شاهد این نیز هستیم که کسانی از خیالپردازان نسبت به امکان اصلاح این حکومت، توافقات اخیر را نشانه و امکانی برای آغاز تحولات مثبت تلقی کرده و با به وجد آمدن تکراری، آن را آستانهی نرمالیزاسیون القاء مینمایند. این نوع ارزیابیها سم فکری علیه جنبش گذر از جمهوری اسلامی است. چرا که بدهوبستانهای اخیر میان طرفین، همانگونه که در بالا آمد هیچگونه بار استراتژیک ندارند تا بتوان از آن به سود مبارزهی جامعه جنبشی علیه جمهوری اسلامی نتیجهگیری کرد. عقب نشینیهای معین جمهوری اسلامی، در برابر حریف خارجی است برای تقویت مواضع آن در قبال حریف داخلی که همانا مردم بپاخاستهاند. فهم وارونهی معادله، از یکسو تداوم خودفریبی است و از سوی دیگر خاک پاشیدن بر چشم بینای جنبش.
در بارهی جایگزینی مناسبات مبتنی بر تنش و تشنج جمهوری اسلامی و عربستان با احیای مناسبات این دو کشور هم نباید دور بیهوده گرفت، زیادی دور رفت و دچار خوشبینی در تغییر سیاست کلان هر دو سو شد. برقراری مناسبات متعادل میان دو کشور طبعاً در مقایسه با بالا رفتن «آتش به اختیارها» از درب و دیوار سفارت سعودی در تهران، حاوی خبری خوب برای مردم ایران است که با دیدن آن عملیات خامنهای فرموده سخت متاسف و خشمگین شدند زیرا که با پوست و گوشت خود عواقب آن را میفهمیدند. اما اهمیت تحلیل این «تعقل» کمتر از خود آن نیست! این بهبود اجباری در مناسبات را بیش از همه باید مدیون پکن خریدار نفت و گاز منطقه دانست که در پی امنیت برای تجارت کلان و سرمایهگذاریهای کلانتر در این منطقهی نشسته بر طلای سیاه هنوز هم قسماً کیمیاست. در کنار این مداخلهگری تعیین کننده در معادلات نوین خاورمیانه جهان امروزین، این نیز بود که طرفین از جنگهای نیابتی طرفی نبستند و نتوانستند مچ همدیگر را بخوابانند. بعلاوه همانگونه که در محاسبهی اوضاع گفته شد، عامل رفتن جمهوری اسلامی زیر ضربات داخل در جریان «زن – زندگی – آزادی» نقش مهمی در سیاستهای نظام در منطقه داشت. سازش با عربستان از یک طرف و درخواست از بغداد و فشار بر اقلیم برای در تنگنا قرار دادن احزاب کردی ایرانی دارای پایگاه در اقلیم. از این رو، اگر تعدیل در مناسبات با عربستان بخودی خود امر مثبتی است ولی استراتژیک نیست. نه آتش جاه طلبی بن سلمان فرو خوابیده و نه ماجراجویی ذاتی جمهوری اسلامی سر باز ایستادن دارد.
نتیجه فشرده از طرح بحث حاضر اینکه، سیاست خارجی هر حکومتی ادامهی سیاست داخلی آنست منتهی و همواره در انواع تجلیاتی که از خود بروز میدهد. این اصل، هم برای جمهوری اسلامی صادق است و هم برای مخالفان آن باید مبنای رفتار قرار گیرد هرگاه که بخواهند مبارزهی خود را در سمت درست پیش ببرند. هر کاهش تشنج در مناسبات جمهوری اسلامی با دیگر دولتها، مسلماً مفید به حال مردم ایران است زیرا از هر نظر کاهندهی هزینههایی است اعم از جانی، معیشتی و انرژی مبارزاتی که سنگینی آنها بیشتر بر دوش مردم قرار دارد. اما در هیچ حالتی نباید شیپور را از دهان گشاد آن نواخت. بهبود مناسبات میان این نظام و جامعهی ایران – چونان امری نامحتمل هم به تجربه و هم شناخت شناسی – از تعدیل رابطه با جهان خارج نمیگذرد و برعکس، برقراری مناسبات موزون ایران با جهان بیرونی – و همهی جهان - تنها میسر به تعیین تکلیف مردم ایران با این نظام تنشزی و تنشزا در داخل و خارج است.
دیدگاهها
سلام مسعود گرامی. ممنون از…
سلام مسعود گرامی. ممنون از یادداشتتان. نکتهی درستی را مطرح میکنید که من نیز بنوبهی خود آن را بارها پیش کشیدهام؛ اینکه جمهوری اسلامی با سیاست خارجی و در اصل هستی و موجودیتش، ایران را در معرض هجومهای سیاسی، اقتصادی و حتی همراه با خطر ارضی قرار داده و روز به روز نیز بر دامنه ی این خطر افزوده میشود. به هر چهار سوی خشکی و آبی ایران که بنگریم و نوع مناسبات با همسایگان دور و نزدیک را که بسنجیم، جز بحران نمی یابیم. تازه این فقط از زاویهی ژئو پلتیک است وگرنه در همهی عرصهها با فاجعه روبرو هستیم. سیاست های تعرضی جمهوری اسلامی در همه جهات طی چهار دههی گذشته و در زیر مقوله «عمق استراتژیک» پیش برده شده است، از نظر من نام آن جز استقلال هستیسوز چیز دیگری نبوده است. بیلان کار این حکومت در رابطه با هر کرانه از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق کشور، فقط و فقط باخت بوده است و نه چیزی دیگر. ایران زیر حاکمیت این نظام نه فقط فرصتهای بزرگ و جبران ناپذیر از دست داده بلکه بر اثر رفتارهای آن در موقعیت محاصره هم قرار گرفته است. نتیجه اینکه ادامهی حیات این نظام حتی برای یک روز، انباشت زیان و خسارت است و بس. اندیشه و اقدام در راستای تعیین تکلیف با این نظام به سود جایگزینی آن با آزادی، دمکراسی و امنیت ملی و بر متن اینها توسعه و عدالت اجتماعی، یک وظیفهی مبرم است. اما از سوی دیگر این نیز کاملاً درست است که با گذشت هر روز، مردم با آگاهی بیشتر پی به ماهیت این نظام میبرند و در زمینهی اثباتیهای جایگزین آن نیز ذهنیت و آگاهی تعمیق یافتهتر و صیقل دیدهتری مییابند. بنابراین ما هم شتاب را لازم داریم و هم درنگ را! ترجمان این در سیاست به باور من پایداری بر سیاست توامان گذر از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی است و نقطه اپتیموم مبارزه میان ماجراجویی سیاسی و دخیل بستن به نیروهای خارجی از یکسو و انفعال و توهم به تغییر در حکومت را در همینجا باید جست. پایدار باشید.
باسلام خدمت رفیق بهزادکریمی …
باسلام خدمت رفیق بهزادکریمی .من فکرمیکنم حکومت همان راه خلافت عباسیان رامی پیمایدولاجرم به عاقبت همان حکومت دچارخواهدشدیعنی ازدرون چنان ازهم میپاشدکه کشورهای خارجی چه غرب چه شرق وچه همسایه هرنوع گربه رقصانی که بخواهندبرسراین حکومت می آورنداما سئوال من این است که آیاگذشت زمان باتوجه به آگاهی هردم افزون مردم به نفع اپزسیون سکولاردموکرات میباشدیاخیر.یعنی مردم ازهردقیقه وثانیه آن آگاه ترمیشوندگویی درمدرسه انقلاب درس می آموزندبااین حساب چه درست باشدیاغلط مثلا برای حزب چپ دوراه راپیش رو میگذاردیا باتمام توان درگذارازاین حکومت گام برداردویا با حرکت دینامیک مردم پیش برودوازگسترش آگاهی مردم نهایت سودراببرد.والبته درراه دوم منظورم نه اینکه منفعل باشد.ویابازساده تربگویم حزب بایدبه رادیکال ترین شکلی جهت گذارازحکومت عمل کندیا باروندطبیعی اوج گرفتن ویکدست شدن مردم سعی بربالابردن هرچه بیشترآگاهی مردم برای فردایشان قدم بردارد.ببخشیدکه نتوانستم خلاصه ومفید نظرم رابگویم. .پیروزوسرافرازباشید.
افزودن دیدگاه جدید