رفتن به محتوای اصلی

گذار دموکراتیک در ایران، اهداف، برنامه، راهکار و دور باطل رفرم یا انقلاب چپ تاریخی

گذار دموکراتیک در ایران، اهداف، برنامه، راهکار و دور باطل رفرم یا انقلاب چپ تاریخی

ahmad.haschemi@gmx.at

انقلاب قهرآمیز و انقلاب

این نوشته متمرکز براین اصل است که میان دو کلمه" انقلاب قهر آمیز" و" انقلاب"  تفاوت اساسی وجود دارد. در دوران کنونی انقلاب قهرآمیز مقطعی و مربوط به جقرافیای خاص است، اما انقلاب از ابتدای زندگی انسانها در این کره خاکی، بدون توجه به مرز جقرافیایی، قومی و نژادی وجود داشته وخواهد داشت.

دیدگاه ناظردراین مقاله  بین دوکلمه " غیر خشونت( قهر) آمیز" و " خشونت پرهیز" تفاوت قائل است. غیرخشونت آمیز به معنی دوری از هرگونه خشونت نیست، در حالی که خشونت پرهیزی به معنی دوری از هرگونه خشونت است.

ورونیکا دودو درتعریف انقلاب غیرخشونت آمیز می نویسد:

" مقاومت مدنی یک استراتژی منازعه برانگیز سازمانی است، که درآن جنبش های مردمی سازمان یافته از تاکتیک های عدم خشونت، مانند اعتصاب، بایکوت،راهپیمایی، عدم همکاری، خود گردانی و مقاومت سازنده برای مبارزه با بی عدالتی شایع، بدون تهدید یا استفاده از خشونت استفاده می کنند."

نکته مهم دیگر این است که انقلاب ها رخ می دهند و یا به بیان دیگرمی آیند، برعکس انقلاب ها، هیچ وقت ساخته و تدارک دیده نمی شوند.

 

چهار نسل انقلاب

تعریف  و مفهوم سازی انقلاب  در گذر زمان و با وقوع اتفاقات گوناگون در جهان تغییر کرده است. گفته می شود که هم اکنون در دهه دوم قرن بیست و یکم، در آستانه نسل چهارم انقلابات بسر می بریم.  ازانقلاب های کلاسیک به عنوان نسل اول نامبرده می شود. انقلاباتی که در سال های 1975 -1940 رخ داده اند، در چارچوب نسل دوم ارزیابی می شوند. ازاواسط  دهه 1970، نسل سوم انقلابات شکل گرفت. مشکل تحلیل انقلابات دموکراتیک (رنگی)  با نظریه های نسل سوم، راه را برای نظریه های نسل  چهارم انقلاب باز نمود.

رفرم، انقلاب و انقلاب دموکراتیک ( رنگی)

دو مقوله رفرم و انقلاب درادبیات سیاسی، در برخورد با حکومت و نظام سیاسی مطرح هستند. به طور کلی رفرم در مقابل انقلاب قراردارد. انقلاب ها عموما دگرگوی های بنیادین وچند وجهی هستند که درفرم بسیج توده ای و کمترسازمان یافته ظاهرمی شوند. انقلاب ها معمولا با شیوه قهرآمیز برای تخریب و تسخیر یک نظام سیاسی صورت می پذیرند. برعکس مفهوم رفرم، تغییرات جرئی در نظام سیاسی – اجتماعی است و بسیج توده ای، الزاما در آن نقش چندانی بازی نمی کند.

انقلاب های دموکراتیک (رنگی) گونه جدیدی از دگرگونی های اجتماعی هستند که با برداشت های سنتی از انقلاب متفاوت بوده و یکی از شاخص های اساسی آن  فقدان عنصر خشونت است.

در جند دهه اخیر پدیده جهانی شدن و گسترش فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی و وجود شفافیت قابل ملاحظه درفضا های داخلی وبین المللی منجر به این شده است،  که تا عملکرد های دولت های اقتدارگرا بیشتر زیر نظر افکار عمومی حهان باشد و این تغییر موجب شده است که دولت های اقتدارگرا تا حدی برای سرکوب معترضان دچار محدویت شوند. از سوی دیگر در چند دهه گذشته دموکراسی خواهی نیزبه خواست و هنجاری اساسی  درمیان شهروندان  در دولت های اقتدارگرا برآمد نموده است.

در دهه هشتاد ما شاهد ظهورانقلاب های دموکراتیک بوده ایم : انقلاب زرد در فلیپین، انقلاب بنفش در چکسلواکی، انقلاب نارنجی در اوکراین، انقلاب صورتی در گرچستان، انقلاب سدری در لبنان، انقلاب گل لاله درقرقیزستان بودیم. تفاوت مهم این انقلابات با  نسل های قبلی جایگزین شدن قهر با شیوه های مسالمت آمیز و انتقال نسبتا  آرام و دموکراتیک  قدرت بود.

جک گلدستون در مقاله " باز اندیشی در مورد انقلاب ها: ترکیب سر چشمه  ها، فرآیند ها و برآیند ها" می نویسد:

" آنچه این انقلاب های رنگی را ازانقلاب های انفجار آمیزخشونت بارترو خودگامگی آورتر متمایز می کند، نباید تفاوتی بنیادین در علت ها باشد، بلکه چیزی مهم در فرآیند هایی که این انقلاب ها از طریق آن به منصه ظهور می رسند و شرایط و کنش هایی وجود دارد که برآیند های متمایز آن ها به شکل ظهور دولت های ضغیف لیبرال باعث می شود."

تجربه های تاریخی حاکی از آن است که در یک بررسی عمیق، پدیده های اجتماعی را نمی توان  به راحتی به دوطیف متضاد و یا سیاه و سفید تقسیم بندی نمود. پدیده انقلاب دموکراتیک، نمونه مشخصی است که در آن ترکیبی از هر دو روش انقلابی و رفرمیستی به کاررفته است و به  این دلیل است که به " رفلوسیون" یعنی ( انقلا ب- اصلاح ) معروف شده است.

از این بحث، این نتیجه حاصل می شود که رهیافت نظری گذار به دموکراسی از یک سو در دور باطل رفرم و انقلاب در جا نمی زند و از سوی دیگر همانطور که چک گلدستون می گوید " فرآیند هایی که این انقلاب ها از طریق آن به منصه ظهور می رسند " را توضیح می دهد.

فرایند گذار و سه مدل " استحاله"، " پیمان دموکراتیک"  و " انقلاب دموکراتیک "

فرآیند گذار به معنی انتقال از یک حکومت اقتدارگرا به حکومت دموکراتیک است. این فرایند شامل سه فاز، فروپاشی رژیم غیر دموکراتیک (آزاد سازی سیاسی)، گذار دموکراتیک و تثبیت دموکراتیک است.

در رهیافت نظری گذار با اتکا به تجربه های چند دهه اخیرمی توان گفت، که تغییر فرم قدرت سیاسی از یک حکومت اقتدارگرا به دولتی دموکراتیک  از طریق سه مدل(سناریو) " استحاله"، " پیمان دموکراتیک"  و " انقلاب دموکراتیک " ممکن است.

در رابطه با گذار دموکراتیک در ایران، مدل"استحاله" تنها در صورت برتری قدرت اصلاح طلبان در حکومت و حذف ولی فقیه ممکن بود، با حذف اصلاح طلبان از قدرت،  این مدل در ایران منتفی است.

مدل "پیمان دموکراتیک"، مدلی محتمل و ممکن درایران است، وقوع و امکان آن، وابسته به وجود اپوزیسیونی منسجم با ائتلافی رهبری کننده ، تکوین  نوعی از بن بست منازعات سیاسی میان رژیم و اپوزیسیون و همچنین وجود میانجیانی مصالحه جو در پیرامون رژیم است.

درشرایط وجود یک اپوزیسیونی منسجم با ائتلافی رهبری کننده ، وبرآمد رهبری سراسری در جنبش های مدنی، صنفی و اتحادیه ای و همچنین در جنبش های متعلق به طبقات متوسط، همراه با رادیکالیزه شدن بسترهای اجتماعی،که منجربه برتری اپوزیسیون گردد، وقوع یک انقلاب دموکراتیک درایران با سقوط رژیم و پیروزی دموکراسی خواهان، ممکن است.

انقلاب دموکراتیک ( انقلاب رنگی)  همان گذار تحمیل شده  (برکناری) است. تردیدی در این نیست که بروز یک انقلاب دموکراتیک، راه حل ایده الی گذار دموکراتیک در ایران است، زیرا دراین سناریو تعادل دو نیروی حکمرانی ( دولت موقت) و دموکراتیزاسیون درسطح ایده ال خواهد بود، لذا امکان نهادینه شدن دموکراسی در ایران، در این سناریو بسیار بالا است.

 

وضعیت گذار در لحظه کنونی، اهداف ، برنامه و شعار راهبردی

گذار دموکراتیک در ایران درمرحله پیشا گذار قراردارد. جنبش ژینا در نیمه راه متوقف شده است. با وجود اینکه جنبش ژینا با مقاومت مدنی در عمق جامعه جا بازکرده و در تلاش برای تسخیر فضا های عمومی در ایران است، با این حال روند گذار در ایران بلوکه شده و نوعی برزخ سیاسی بین رژیم اصلاح ناپذیر جمهوری اسلامی و اپوزیسیون در داخل و خارج برقراراست .

در ادبیات مدیریت و علوم سیاسی، اهداف، نتایج مورد انتظار را تعیین می کنند، برنامه راه رسیدن به اهداف آ را روشن می کند و شعار راهبردی راهنمای عمل بوده، اولویت ها، باید ها و نباید ها را مشخص می کند.

در شرایط کنون هدف مقدم اپوزیسیون در داخل و خارج، باید آزاد سازی سیاسی یعنی غلبه براستبداد، و در یک کلام برکناری ولی فقیه  باشد. آزاد سازی سیاسی در ایران، بودن گشایش فضای باز سیاسی در ایران ممکن نیست، اینکه فضای باز سیاسی  چگونه و کی در ایران اتفاق خواهد افتاد، نمی توان از قبل مشخص نمود.

برنامه ریزی و مدیریت سیاسی در این مسیر، باید برجهار رکن مهم استوار باشد : ایجاد یک رهبری سیاسی، تدوین برنامه حداقلی، سازماندهی و اتخاذ شیوه  مبارزه وعمل جمعی به روزو مناسب

رهبری:  وظیفه رهبری سیاسی، هم در جنبه‌های فردی و کاریسماتیک و هم در جنبه‌های جمعی،  مدیریت سیاسی  جنبش دموکراسی خواهی در ایران است

برنامه حداقلی:  برنامه حداقلی پل بسیار حساسی میان نارضایتی ها و اقدامات برقرار می کند. و ازاین رو یکی از مهمترین منابع بسیج سیاسی است. برنامه  حداقلی نقش تعیین کننده ای در ایجاد ائتلاف های گسترده میان طرفداران دموکراسی دارد.

سازماندهی: شبکه های کوچک و بزرگ ، کم و بیش، همواره و همه جا حضور دارند، اما مهم این است که چگونه و  در چه زمانی  و به چه شکلی گسترش می یابند، سازماندهی می کنند و دست به بسیج می زنند. ارتباطات و تشکیلات دوعنصر مهم درفرایند فعالیت های سیاسی هستند. بدون ارتباطات ،هیچ جنبشی نمی تواند از فضای گفتمانی به فضای مادی وارد گردد.

اتخاذ شیوه  مبارزه وعمل جمعی به روزو مناسب:  اتخاذ روش های نوین مبارزه و شیوه های مدرن عمل جمعی، متغیری است که در فرآیند مبارزات نقش بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده دارد و می تواند در فراگیر شدن بسیج و یا محدود کردن آن موثر باشد.

شیوه عمل غیرخشونت پرهیز در زندگی عادی مردم اخلال ایجاد نمی کند و جامعه می تواند در متن اعتراضات جمعی به زندگی خود ادامه دهد و کمک می کند که بسیج سیاسی به امری همگانی و فراگیر تبدیل شود . فراگیر شدن جنبش اعتراضی تا حدودی  امکان و مشروعیت سرکوب را محدود می کند.

شعارراهبردی در این مرحله، آزاد سازی سیاسی در ایران  با برکناری ولی فقیه و از طریق  انتخابات آزاد و عادلانه  با نظارت سازمان ملل متحد است.

 

راه رفرمیستی  و راه انقلابی در سوسیال دموکراسی

با درگذشت انکلس، مسئله رفرم یا انقلاب،  موضوع مرکزی در میان سوسیال دموکرات های آلمان شد. بحث بر سراین مسئله به سرعت به موضوع مبارزه اید ئولوژیک بین " رویزیونیست های سوسیال دموکرات " و" ارتدکس های مارکسیست" گشت.  این بحث  در پراتیک اجتماعی جنبش کارکری  و سوسیالیستی تحت عنوان راه رفرمیستی و راه انقلابی باز تاب یافت.

با نگاهی به تجارب تارخی چپ، اکنون بدون هیچ تردیدی می توان گفت که مطلق سازی راه رفرمیستی و مطلق گرائی راه انقلاب ،یکی از دلایل شکست  تارخی چپ  تا کنون بوده است.

تجربه سال های اولیه جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی با وجود دو خط مشی متفاوت،  اما بدون مطلق گرایی  وهمراه با واقع بینی، نتایج درخشانی برای  جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی داشته است:

مثال: با برآمد سرمایه داری، اقتصاد در مرکز ثقل بحث های نظری – سیاسی چپ قرارگرفت.
نتیجه  بحث های نظری – سیاسی در این دوره تکوین دو خط مشی متفاوت در جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی بود. با بیان ساده می توان این دو خط مشی را به مدل سوسیالیستی لاسال و مدل سوسیالیستی مارکس تقسیم نمود.
در چهارچوب مدل لاسال دولت نقش مرکزی را بازی می کند. دولت باید دموکراسی، آزادی های اجتماعی و برابر حقوقی شهروندان را تامین نماید. دولت موظف است سیستم اجتماعی عادلانه ای را ایجاد کند که در آن سیستم ، انتخابات همگانی، تعلیم و تربیت برابر و همچنین زندگی شرافتمندانه برای همه شهروندان تضمیین گردد.
در مدل مارکس اقتصاد نقش مرکزی دارد، براساس این مدل تنظیم و ایجاد یک سیستم عادلانه اجتماعی، کافی نیست بلکه باید اقتصاد خود عادلانه و دموکراتیک گردد و این امر وقتی عملی است که مالکیت شخصی بر ابزار تولید ممنوع گردد. 
هرچند مارکس تاثیر متقابل دیالکتیکی تغییرات تدریجی در اقتصاد را تایید می نمود، اما معتقد بود که در نهایت اقتصاد تعیین کننده می باشد.
بیش از نیم قرن ترکیب دو مدل لاسالی و مارکس مبنای عمل سوسیال دموکراسی بود، در این نیم قرن سوسیال دموکراسی در اوج خود قرار داشت و در آستانه قرن بیستم قدرتمند ترین حزب زمان خود بود.

 

برآمد دور باطل رفرم یا انقلاب در چپ تاریخی

آغاز پیامد های منفی اقتصادی و اجتماعی ناشی از انقلابات صنعتی، در سییستم سرمایه داری در نیمه دوم  قرن  نوزدهم منجر به جنبش کارگری قدرتمندی در اروپا شد.

با آغازجنبش کارگری در قرن نوزدهم، جنبش اجتماعی سر برآورد که به یک نیروی سیاسی ترقی خواه با نفوذی  تبدیل شد. در یک نبرد طولانی پر تلاش، این جنبش توانست قانون 8 ساعت کار و حقوق دموکراتیک معینی را کسب کند.

جنبش سوسیالیستی نیز محصول قرن نوزدهم است. این جنبش در چالش با محافطه کاری و لیبرالیسم به عنوان بدیلی  سیاسی و روشنفکری به جای سرمایه داری بود.

با وحدت جنبش کارگری و سویالیستی و اقدام در راستای دگرکونی های رفرمیستی و جهت گیری برای حذف سرمایه داری " سوسیالیسم" به یک مقوله تاریخی تبدیل شد.

در جریان جنگ جهانی اول  با رای سوسیال دموکراسی آلمان برای تامین اعتبار مالی برای جنگ ، اولین شکاف در سوسیال دموکراسی بروز نمود. کارل لیبکنشت تنها نماینده ای بود که به این لایحه رای نداد. از این زمان شکاف بین چپ انترناسیونال شروع شد. و چپ به دو جریان کمونیستی و سوسیال دموکراسی تقسیم شد.

انقلاب اکتبر و انحلال مجلس موسسان توسط بلشویک ها و همچنین ایجاد مجلس ملی یا دولت شورایی، شکا ف میان سوسیال دموکرات ها را در روسیه و آلمان گسترده تر نمود.

بحث های نظری – سیاسی در این دوره  نه تنها در رابطه با اثبات برتری یک راه بر راه دیگر در اوج گرفت، بلکه بر سر نمای ساختاری دولت نیز بحث گسترده ای میان  روزا لوکزامبورگ و ادوارد انشتاین آغاز شد. مرکز ثقل این بحث بر سر د موکراسی پارلمانی  یا دیکتاتوری پرولتاریا بود.

 

در رابطه با رفرم  یا انقلاب نیز درهردو سو، نظرات دیگری نیز وجود داشت که  آن ها  نیز هیچوقت موفق به  کسب اکثریت نشدند و درعمل نیز بکارگرفته نشدند: به عنوان مثال " رئال پلیتیک انقلابی" روزالوکزامبورک تحت عنوان " رفرم اجتماعی برای  یک انتقالی و گذرا و همچنین انتقاد او  به درک " ماهیت قدرت" و " انباشت قدرت " توسط بلشویک های روسی

مارکسیست های اتریشی( اتو بائر، ماکس آدلر، ردولف هیلفردینگ)  نیز راه رفرمیستی و انقلابی را مطلق نمی دانستند و هم چنین آنتونیو گرامشی نیز با نظریه " هژمونی"   با دگماتیست های راه رفرمیستی و انقلابی همگام نبود.

 

با بحران اقتصاد  جهانی در سال های 1920و 1930،  و در هم شکستنن اتوپی بازار لیبرالی، مسئله  یافتن بدیلی به جای سرمایه داری در ابعاد  تازه ای مطرح شد. راه حل " ترانسفورماسیون دوره ای اقتصاد"  توسط نیکلای بوخارین ، "  طرح تحول تدریجی سرمایه داری" یوزف شمپیتر، " برنامه مالیاتی " یوهان کینز و در آخر " برنامه ترانسفورماسیون" کارل پولانی، به دلیل  در جا زدن در دور باطل راه رفرمیستی و راه انقلابی چپ تاریخی، مورد بی اعتنایی کامل قرار گرفت.

 

دور باطل رفرم یا انقلاب و نتایج آن

درتجارب تاریخی چهار نسل انقلاب ، می توان از انقلابات خشونت آمیز الگویی را مجسم نمود،  که جوامع را تا حد زیادی دگرگون می کند، اما  به دموکراسی ختم نمی شود.

مشخصه  دیگر این الگو این است که انقلابیون منتظر شرایطی هستند، که با رادیکالیزه شدن بسترهای اجتماعی، قیام  خود جوش مردم آغاز گردد و درگیری میان معترضین و ماموران دولتی اوج گیرد و خشونت بی حد و حصر حاکم می شود و در این روندد دیکتاتور سرنگون می شود.

در این الگو مرکز ثقل، سرنگونی دیکتاتورها است و طراحی و تبیین یک سیستم حکومتی جایگزین دراینجا نقش چندانی ندارد. انقلاب ایران  نمونه ای از این الگو بود.

تردیدی در این نیست که انقلاب ایران الگوی معتبر برای چپ تارخی نیست. اما با نگاهی به انفلاب اکتبر که الگوی معتبر چپ تاریخی است،  می توان گفت، که انقلاب فوریه رخ داد وآمد،  حتی کسی مثل لنین که معروف به معمار و مهندس انقلاب اکتبر است و چارچوب فکری مشخص و منسجمی داشت، در برآمد این انقلاب نقشی نداشت.

واقعیت  این است، که انقلاب فوریه به هیچ وجه به دست حزب پیشتاز و انقلابیون حرفه ای، یعنی بلشویک ها پیروز نشد، درادامه اما لنین به خوبی توانست  این انقلاب را به نفع خود مصادره کند. در این باره هانا آرنت به اختصار چنین می گوید" بلشویک ها قدرت را که سهل و آسان کف خیبان افتاده بود، دیدند و برداشتند".

انقلاب ایران  نیزمسیری دیگری را طی نکرد. چپ های ایران، به هدفی به جز سرنگونی رضایت نمی دادند، حبهه ملی ایران و نهضت آزادی نیز  سرگردان و دچار سرگیجه سیاسی بودند. این دوجریان نه تنها طرح جایگزینی در اختیار نداشند، بلکه با ناتوانی محض از فرصت سیاسی موجود یعنی  مذاکره  نیز نتوانستند، بهره ای برند. خمینی و یارانش  دارای طرح جایگزین بوند، آنها نیز مانند لنین و بلشویک ها " قدرت را که سهل و آسان کف خیابان افتاده بود، دیدند  و برداشتند"

نتیجه این بحث این سئوال است، که آیا می خواهیم از اشتباهات تاریخی مان درس بگیریم ، یا همچنان در دور باطل رفرم یا انقلاب  در جا زنیم و یکبار دیگر" قدرت سهل و اسان کف خیابان" را به نیروی اقتدارگرای دیگری واگذار کنیم.

دیدگاه‌ها

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید