رفتن به محتوای اصلی

تلاش سازمانها و احزاب سیاسی برای غلبە بر پراکندگی

تلاش سازمانها و احزاب سیاسی برای غلبە بر پراکندگی
(در انتقاد از پراکندگی در میان جریانات سیاسی مترقی و علل و سبب آن)

طی دو سه روز اخیر که بحث معیار قرار دادن اتحاد بین نیروهای مترفی  بعنوان ارزیابی عملکرد مسئولان و رهبران سازمانها و احزاب سیاسی مطرح شده است ، پیامها و اظهار نظر هایی را عمدتا از طرف دوستان و رفقای خارج کشور که هوادار و عضو این سازمانها و احزاب هستند در یافت نموده که در جای خود حائز اهمیت است ،

رفیقی در تلگرام اینگونه گفته است :

کاش منم اندازه توخوش بین بودم

در خارج هیچ اتحادی شکل نخواهد گرفت

در خارج فقط انشعاب وجدایی حکم میراند

تنها همراه با یک جنبش عظیم  مردمی داخل کشور میتوان یخ های سرد جدایی را اب کرد

یا رفیقی دیگر نداشتن گوش شنوا از طرف مسئولان یک جریان را علت اصلی دانسته ،

دیگری در یک نوشته نسبتا منسجم تر علت را وجود عناصر راست در راس سازمانهای سیاسی مثل اکثریت مطرح کرده و همجنین وجود این عناصر راست و سکتاریست را در حزب چپ ایران هم علت اصلی دستیابی به اتحاد در بین سازمانها و احزاب مترقی دانسته اند ،

همانطور که ملاحظه میفرمایید در بخشی از این اعضا و هواداران که با توجه به شناختی که از آنها داریم دارای سابقه مبارزاتی دیرینه هستند نوعی از نا امیدی وجود دارد که حتی مطرح میکنند در خارج کشور فقط انشعاب و جدایی است ، ولی حتی سعی نمی کنند آنرا باز کنند و علتش را بگویند نوعی از محافظه کاری و دیدگاه سکتاریستی را نیز در این برخورد بشکل کلی گویی و پنهان کاری میبینیم ، و جالب است که خواست اتحاد بین نیروهای ترقیخواه را که ضرورتی انکار ناپذیر دارد را خوشبینی تلقی کرده است در حالیکه این موضوع ربطی به خوش بینی ندارد و ضرورتی واقعی است که باید آنرا واقع بینی تلقی نمود . مسیله مهمتر دیگر اینستکه این رفقا و دوستان نقش خود را بعنوان عضو یک سازمان یا حزب فراموش کرده و اساسا یادشان رفته است که چرا ایران را ترک کردند و ... درست است اولین هدف در مهاجرت آنها نجات جانشان بود که در خطر بودند ولی هدف بعدی و شاید اصلی ادامه فعالیت و مبارزه بود ، اینکه بعضی با پا گذاشتن به سرزمین غرب به یکباره مجذوب آن دیار شدند و ... دیگر حتی خود را سیاسی ندانسته و ترجیح دادند به زندگی خود برسند و .. را کاری نداریم و به این افراد بعنوان انتخاب شخصی شان احترام میگذاریم و نمی توانیم ایراد خاصی بگیریم ولی آنکه همچنان خود را فعال سباسی وابسته به فلان سازمان و حزب میداند دیگر نمی تواند مسئولیت خود را فراموش کرده و با کمال نا امیدی بگوید امکان اتحاد در خارج کشور وجود ندارد و تا زماتیکه در ایران جنبشی حاصل نشود در بر همین محور خواهد چرخید ، یعنی تمام مسئله را موکول به ایجاد جنبش در داخل میکند همان دیدگاهی که نقش جریانهای سیاسی را نادیده گرفته و آنها را بعنوان زائده های حرکت مردم تلقی مینماید که اگر مردم نجنبند وجود آن سازمانها و ماهیت وجودیشان زیر سوال است ، نوعی دنباله روی و نادیده گرفتن نقش جریانهای سیاسی برای تامین هژمونی زحمتکشان که آنها مدعی حمایت از آنها هستند ،

این نوع طرز تفکر را چه میتوان نامید جز استیصال ، آیا میتوان از این افراد که سالها خود را عضو سازمانی دانسته اند که در اول انقلاب یکی از پر طرفدار ترین سازمانهای چپ بود دیگر انتظار خاص و توقعی داشت ، اگر قرار باشد همه مسایل را مردم حل کنند پس وجود این سازمانها و احزاب به چه درد میخورد ؟

یا اون رفیقی که میگوید مسئولان و رهبران فلان جریان گوش نمیدهند و کار خود را میکنند ، باید پرسید اگر آن مسئول و رهبر که توسط انتخابی دموکراتیک ( حداقل اینجور مطرح شده است ) توسط اعضا انتخاب شده است نمی داند که چه مسئولیتی دارد و باید تابع نظر اکثریت اعضا و هوادادان آن سازمان باشد ؟  اگر قرار باشد کسیکه به مسئولیت یک جریان انتخاب میشود تنها بدنبال افکار و توجیهات خود باشد و وقعی به خواسته عمومی اعضا نگذارد در اصل همان روش دیکتاتور مآبانه ایست که سابقه ای دیرینه در تشکیلات سازمانها و احزاب سیاسی ایران داشته و هنوز هم بنوعی گرفتار آن هستیم ، در کنار آن آنکس که مسئولی را انتخاب میکند باید مسئولیت خود را هم در قبال خواسته ها و مطالباتش را فراموش نکند ، او تنها وظیفه نداشته که مسئولی را انتخاب کند و دیگر خود را کتار بکشد او باید از آن مسئول در مورد عملکردش و بویژه در باره مسئله اتحاد با سایر نیروها سوال و بازخواست کند و نتیجه عملکرد آن مسئول را مورد ارزیابی و دقت قرار دهد ، نمی توان خود را عضو یک جریان دانست و تمام کار را موکول کرد به مسیولان آن جریان و خود را کنار کشید و صرفا دلش به این خوش باشد که عضو آن جریان است ، آن مسئولی که گوشش بدهکار خواست اعضا نیست باید توسط همان اعضا بدلیل عدم توجه به خواسته های آنان که عمدتا هم در برنامه های سیاسی آنها متعکس است مورد سوال قرار گرفته و در صورت نداشتن دلیل منطقی برکنار گردند و افرادی جایگزین شوند که بتوانتد منافع جمع را بر خود و دیدگاهشان ترجیح دهند .

امروز دیگر برای هیچ فعال سیاسی بویژه چپ قابل قبول نیست که بعد از چهل و پنج سال همجنان عده ای بر طبل تفرقه و دوری جستن از اتحاد با سایر تیروهای ترقیخواه بکوبند و اعضا و هوادارانشان سکوت کنند ، علت وجودی جریانات سیاسی و سازمانها و احزاب پیشبرد همین برنامه ها و تقویت و اثر گذاری مثبت در جنبش است وگرنه دلیلی بر وجود آنها نمیتوان یافت کاری را که امروز انجام میدهند یک رسانه تبلیغاتی هم میتواند انجام دهد ، بنظر میرسد برای بعضی هنوز ضرورت وجود احزاب و سازمانهای سیاسی روشن نیست .

تا آنجا که از پیامها و اظهار نظر ها بر می آید عمده ترین اشکالی که مانع اصلی رسیدن به اتحاد در بین نیروهای ترقیخواه میباشد وجود مسئولان و رهبرانیست که نوع گرایش سیاسی آنها و یا دیدگاه های سکتاریستی شان از رسیدن به این امر جلو گیری کرده است ، پس تنها راه خروج از این بن بست اعضا و هواداران این جریانها میباشند که باید با برخوردی مسئولانه آنها را مورد سوال و مواخذه قرار دهند ، مسلما اگر پیگیری این موضوع به خواستی عمومی در بین اعضا و هواداران جریان سیاسی تبدیل شود میتوان امیدوار بود که این بن بست شکسته شود  و ما شاهد تلاش سازمانها و احزاب سیاسی برای اتحاد با یکدیگر بعنوان ضرورتی انکار ناپذیر باشبم

 

دیدگاه‌ها

سهراب

به باور من احزاب چپ نیازمند خانه تکانی اساسی در رویکرد و عملکرد خویش هستند و باید بپذیرند دوره اکت سیاسی آنها تمام شده است البته آنها انبانی از تجربه هستند و زمان آن فرا رسیده که این تجارب را برای نسل جوان( زیر ۳۰سال) فعال سیاسی جمع بندی کنند و نقد خود را بر آن بگذارند. پیشنهاد من نوعی انحلال تمامی آنهاست.
پ., 16.05.2024 - 10:03 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید