اخیرا رفیق شیدان وثیق مقاله ای در رابطه با وحدت سه جریان چپ و تشکیل حزب چپ ایران ( فدائیان خلق) نوشته اند که در خور توجه و قدردانی میباشد. این مقاله کوتاه و فشرده تلاش دارد تا دیدگاه های سیستم نظری سوسیالیستی رهائی خواه را در رابطه با کنگره وحدت مطرح کرده باشد. تلاش من در این مختصر بر این است که نگاهی داشته باشم بر پایه های نظری سیستم نظری ایشان و آموزه هائی که از آن جهت روشنائی بخشیدن به راه آینده میتوان آموخت. ایشان موارد اختلافات نظری را به شرح زیر ردیف کرده و مطرح مینمایند. ایشان مینویسند:
”موضوع اختلاف مهم دیگر با اینان بر سر تبیین شکل سازماندهی و نوع تشکیلات چپی از نوعی دیگر در گسست از شکل ها و شیوه های تحزب کلاسیک بود. شوخیِ حزبسازی اینان در خارج از کشور و در جدایی از جامعهی ایران ترجمان شفاف این اختلاف است....... سیاستِ رهایی تشکلیابی جنبشی و نه حزبی را در پیش میگیرد."
این سیستم فکری با هر نوع تشکیل احزاب چپ به شیوه معمول در جامعه توافق ندارد، لذا خواهان گسترش و بسط جنبش های توده ای و رهائی خواه جهت رهائی از یوغ هر نوع اقتدار استبدادی، دینی، سرمایه و هر نوع قدرتمداری دیگر میباشد. این سیستم خواهان تشکیل جامعه خودگردان اجتماعی بدون شکل یابی هیچ نوعی از قدرت سیاسی جهت اداره دموکراتیک امور میباشد.
طبیعتا، این سیستم فکری با چنین دیدگاهی هم با واقعیت های عینی جامعه فرسنگ ها فاصله داشته و نمیتواند راهکاری عینی جهت پیشبرد آمال جنبش های مردمی ارائه دهد، هم از طرف دیگر نمیتوانست بعنوان بخشی از پروژه وحدت چپ با آن همراه شده باشد، هم اینکه با وحدت سه جریان چپ فدائی توافقی داشته باشد.
ایشان مینویسند:
"یکی و از مهمترینِ آنها، اعلام موضع نسبت به نفی کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران و ضرورت سرنگونی آن است. به همین سان نیز اعلام موضع روشن نسبت به اصلاحناپذیری رژیم ایران و عدم همکاری با اصلاحطلبانِ حکومتی و غیر حکومتی در داخل و خارج کشور. هیچ یک از این مواضع مورد پذیرش اینان قرار نمیگرفت و اکنون نیز، همانطور که پیدا و هویداست، نمیگیرد."
از نظر زاویه تحلیل سیاسی روز و عدم وجود موضع شفاف و قاطع بعضی از نیروهای پیوسته به حزب چپ ایران ( فدائیان خلق) در عبور از کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران، باید این حق را به رفیق شیدان داد که در زمینه انتقاد و نگرانی خویش در این زمینه محق باشند. هنوز این عدم شفافیت نظری در منشور و سند سیاسی حزب چپ ایران (فدائیان خلق) بر جای خود باقی مانده است و علیرغم تلاش های رفقای تحول گرا که خواهان شفافیت کامل در عبور از کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و اینکه باورمندی به پتانسیل های اصلاحاتی جناح سبز حکومتی سرابی بیش نبود، اکثریت شرکت کنندگان در کنگره، اولویت ارزشمندی همگرائی چپ در غالب آمدن بر پراکندگی را همراه با ادامه کار در راستای شفافیت بخشیدن بر نا روشنی های اسناد منشوری و سیاسی را پذیرفته اند. نیروهای پیوسته به این حزب با آگاهی به این اختلافات نظری اهمیت شکل گیری روند همگرائی در میان کلیه نیروهای چپ ایران را در ردیف اول اولویت قرار داده و چالش های نظری خویش را جهت غالب آمدن به عدم شفافیت سیاسی در عبور از کلیت نظام ادامه خواهند داد.
ایشان مینویسند:
اختلاف دیگر ما با اینان در مورد درک از سوسیالیسم و نفی سوسیالیسم واقعاً موجود بود که همچنان نیز باقی است. در همین راستا و مهمتر، افتراق بر سر جایگاه مبارزهی ضد سرمایهداری در مبارزهی اپوزیسیونی در ایران امروز و تفکیکناپذیری این مبارزه با پیکار برای آزادی و دموکراسی است که هم چنان با توجه به برنامه و منشور اینان به قوت خود باقی است.
درک ما از سوسیالیسم میتواند بر پایه های بافت های نوین و زایشی خودگردان اقتصادی اجتماعی سیاسی باشد که از درون نظام سرمایه داری بعنوان سنتز این نظام برآمد میکنند. ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آن توسط خود مردم و بر اساس تجربیات و خلاقیت های خود آنها از درون نظام سرمایه داری روئیده و زاده خواهند شد. تجربه های نوین نمونه های ساختاری آن را در مقیاس خرد بصورت تعاونی های اقتصادی، اقتصاد همبستگی (سالیداریتی ایکانامی) و غیره نشان میدهند. در مقیاس کلان این نمونه ها را میتوان بصورت تحصیل رایگان، بهداشت رایگان و تشکیل، تامین و آفرینش امکانات تاسیساتی کلان اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و رفاهی و غیره توسط دولت ها جهت رفاه عمومی میتوان نام برد. برای به بار آوردن چنین امکاناتی اقدام اجتماعی مردمی در مقیاس کلان و با اندوخته سرمایه ای کلان دولتی لازم و میسر میباشد. تحقق چنین اهداف و برنامه هائی فقط توسط دولت های مردمی دموکراتیک و مشارکتی امکان پذیر میباشد. لذا نظام دموکراتیک و توده ای مشارکتی خودگردان بدون دولت مرکزی پیشنهاد شده توسط رفقائی مانند رفیق شیدان، فقط میتوانند در اتوپیای فکری ما وجود داشته باشند و هیچ قربتی با واقعیت های عینی اجتماعی ندارند. نظام سوسیالیستی جهت مقابله با آثار بازدارنده سرمایه داری، حفظ، گسترش و ساختار بندی نوین زاده خود احتیاج به حاکمیت سیاسی سوسیالیستی خواهد داشت. لذا تاثیر گذاری در روند سیاسی، شرکت در حاکمیت سیاسی و تلاش در بدست آوردن قدرت سیاسی بخشی محوری و اساسی از راهکار سیاسی احزاب چپ، یا سوسیالیستی و یا بقول ایشان احزاب رهائی بخش را تشکیل خواهند داد.
ایشان مینویسند:
موضوع سوم، درک از معنا و مفهوم دموکراسی چون امری متمایز از دموکراسی نمایندگی یا دموکراسی دولتگرا ست. دموکراسی چون دخالت گری مشارکتی و مستقیم مردمان در اداره ی امور خود، به دست خود و برای خود در راه رهایی از سلطهها. چنین دریافتی از دموکراسیِ رادیکال به طور کلی جایی در تفکر و عمل این چپ سنتی تحزبگرا و اقتدارگرا نداشته و ندارد.
این نگرش تلاش دارد تا مرزبندی میان "دموکراسی مشارکتی" را با "دموکراسی دولت گرا" را از همدیگر تمیز کرده و نشان دهد که دموکراسی سوسیالیستی رهائی طلب یک دموکراسی مشارکتی میباشد، نه یک دموکراسی دولت گرا. از این نظر این نوع دموکراسی میانه ای با بدست آوردن قدرت دولتی نداشته و با هر نوع قدرتمداری سیاسی مقابله میکند. این اندیشه با هر نوع حزب گرائی و نقش داشتن در قدرت سیاسی مخالف بوده و طرفدار جنبش توده ای از پائئن میباشد و معتقد است از آنجائیکه سوسیالیسم در یک کشور تنها قابل تحقق نمیباشد، تلاش در بدست گرفتن قدرت سیاسی و یاتاثیر گذاری در آن یک تلاش بیهوده ای میباشد. از این نظر تشکیل احزاب سیاسی چپ جهت پیشبرد چنین اهدافی نیز بیهوده میباشند. بقول خود رفیق شیدان، آفتاب آمد دلیل آفتاب. باز در دنیای واقعی امروزی چنین ایده هائی نه تنها کاربرد عینی عملی و واقعی ندارند، بلکه اتوپیائی بیش نمیباشند. این نوع راهکارها تاثیر مشخصی بر زندگی کارگران، زحمتکشان نمیگذارد، راهکاری رهائی بخش برای جنبش زنان نشان نمیدهد، برای رفع تبعیض های ملی، جنسی و غیره راهکار مشخصی ارائه نمیدهد و برای تحقق حقوق آنسانی و آزادیهای فردی و اجتماعی راهبرد مشخصی ارائه نمیدهد.
ایشان مینویسند:
«چپ» روزگاری معنا داشت: در نفی سرمایهداری و در دفاع از برابری، عدالت و انقلاب اجتماعی... امروزه اما این «چپ» سرشار از ابهام و دوگانگی، بیپرنسیپی و بیآرمانی شده است. در همه جا مدیریت بهینه امور نظام حاکم، سرمایهداری یا غیر، را بر دوش گرفته و «سیستمی» شده است. امروزه نه یک بلکه چپها داریم: چپ توتالیتر، چپ مستبد، چپ دموکرات، چپ لیبرال، چپ سوسیال دموکرات، چپ سوسیالیست، چپ کمونیست، چپ دینی... از این روست که هر چه بیشتر جریانهای رادیکالِ کنونی میروند تا کمتر خود را با عنوان «چپ»، پدیداری که امروزه بیهویت شده است، تعریف و تبیین نمایند. ما نیز کوشش میکنیم در همه جا از سیاستِ رهایی۲ یا رهاییخواه سخن برانیم و کمتر واژه «چپ» را به کار بریم.
سیاست رهایی در یک کلام رهایی از سلطهی قدرتها است: سلطهِ استبداد و دیکتاتوری، سلطهِ سرمایه، دولت ٣ و دین، سلطهِ مردسالاری و جنسیتی و غیره.
باید به رفیق شیدان از این نظر که چپ در ابهام و چندبعدی و پراکندگی نظری بسر برده و اندیشورزی چپ دیگر لزوما به مفهوم اندیشورزی سوسیالیستی نیست، حق داد. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مفهوم کلمه چپ از طرف گروه بندی های مختلف اجتماعی با معنای عمومی داشتن زاویه ویژه ای با نئولیبرالیسم محافظه کار بکار برده میشود. اینکه امروزه دیگر این کلمه تا چه اندازه به مفهوم ارائه آلترناتیو سوسیالیستی در مقابل نظام سرمایه داری بطور کل، و سرمایه داری کلان "مالی – نفتی – نظامی- تبلیغاتی" جهانی بطور خاص بوده باشد، جای سوال وجود دارد. این نظریه که جهانی شدن سرمایه داری و آفرینش مشکلات جهانشمول توسط این نظام، آفرینش و ارائه ساختاری آلترناتیو سوسیالیستی جهانی را می طلبد، جای سوال نیست. ویژگی مشخص ساختارهای ملی کشوری در سطح جهانی بطور مشخص طلب میکند که حرکت های رهائی ملی از یوغ سرمایه داری، در هماهنگی با حرکت های مشابه در کشورهای مختلف، همسایه و در سطح جهانی به پیش برده خواهد شد.
البته اینجا خود رفیق شیدان باز هم خود دچار همان اشتباهی میشوند که دیگران را به آن متهم می نمایند. رهائی از یوغ استبداد، قدرت های دیکتاتوری، مرد سالاری، ستم ملی و هر نوع تبعیضی را با مفهوم رهائی سوسیالیستی از یوغ سرمایه داری یکی میگیرند. اگر با این استدلال پیش برویم، باید بپذیریم که هر گونه زاویه داشتن جناح های مختلف چپ با سرمایه داری کلان محافظه کار، سمت گیری با راستای سوسیالیستی خواهد بود. با این ارزیابی میتوان به این نتیجه رسید که باید مبارزه رهائی بخش از یوغ سرمایه داری در راستای سوسیالیستی در هر کشور را از مبارزات دموکراتیک، ضد تبعیض و حقوق بشری تمیز کرده و تمایز لازم را میان آنها قائل شد.
ایشان مینویسند:
. در این راستا، خیزش دیماه ۱٣۹۶ را میتوان نشانهای از تکامل ذهنیت بخشهای بیشتری از مردم به سوی نفی رژیم در کلیت آن دانست. آلترناتیو سیاسی در ایران تنها از درون جنبشهای اجتماعی میروید. در شرایط تاریخی کنونی، همگرایی با آن بخشهایی از اپوزیسیون دموکرات، جمهوریخواه و لائیک امکانپذیر است که در راستای رهایش از سلطهها عمل میکنند، از جمله در جهت برچیدن رژیم جمهوری اسلامی.
اینجا دیگر واقعیت ها خود را به رفیق شدان تحمیل کرده و ایشان را وادار میکنند تا اقرار کند که برای رهائی از یوغ نظام جمهوری اسلامی ایران باید به کار سیاسی رهائی بخش با جهت گیری همسوئی نیروهای آزاده ای که خواهان برچیده شدن کلیت نظام جمهوری اسلامی ایران باشند حرکت کرد. اینکه نسل جدید به خیابان ریخته در دیماه نود و شش، سطح نوینی از جنبش توده ای با خواسته های ماورای جنبش های قبلی را به میدان آوردند، شکی نیست. اینکه دیگر جایگاهی برای دنباله روی از ورزشکستگان سیاسی جناح های حکومت باقی نمانده است، در آن هم شکی نیست. بهتر است رفیق شیدان بر اساس همین نتیجه گیری خویش حرکت نموده و به جای سوء اعتماد به وحدت نوین چپ، این قدم را گامی راستین در راستای آفرینش آلترناتیو سیاسی سوسیالیستی ارزیابی نموده و آن را به فال مثبت بگیرند.
ایشان مینویسند:
دموکراسی در دولتگرایی، انتخابات و از این دست خلاصه و محدود نمیشود. دموکراسیِ رادیکال، مستقیم و بلاواسطه، چون «توانمندی مردم»، به معنای مشارکت مردمان در ادارهی امور خود و در همهی سطوح، همواره مرزهای «دموکراسیِ نمایندگی» که دموکراسی واقعی نیست را درهممینوردد. امروزه در ایران و جهان، مبارزه برای دموکراسی و مبارزه علیه سرمایهداری برای رهایی تفکیکناپذیر شدهاند. مبارزه ضد سرمایهداری برای سوسیالیسمی رهاییخواهانه صورت میگیرد که در الغای مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و اجتماعی کردن آنها، در برابری و امحای دولت چون قدرتی مافوق و سلطهگر بر جامعه تعریف و تبیین میشود. تحقق سوسیالیسم اما در یک کشور ممکن نیست بلکه در مقیاس جهانی تصور پذیر است. دو آزمون تاریخی و منسوخِ سوسیالیسمِ سده بیستم در جهان: سوسیالیسم توتالیترِ (لنینی – استالینی) و سوسیال دموکراسی نگهبان سیستم سرمایهداری، به ما میآموزند که شکلهای دولتی و اقتدارگرایانهِ مدیریت امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نه تنها راه به رهایی نمیبرند بلکه سلطه و ستم بر مردمان را شدیدتر میکنند.
بر اساس نظام فکری ایشان، "دموکراسی نمایندگی" دموکراسی واقعی نیست، بلکه "توانمندی مردم به معنای مشارکت مردم در اداره امور خود بصورتی توده ای و در تمام سطوح" دموکراسی واقعی میباشد، که از مبارزه برای رهائی از سرمایه داری تفکیک ناپذیر می باشد. نمیدانم رفیق شیدان چگونه سیستم مشارکتی توده ای را برای اداره دموکراتیک ساختارها و پروژه های اجتماعی، سیاسی اقتصادی پیشنهاد می نمایند که در آن میلیونها انسان بدون اینکه بر اساس واگذاری و تقسیم مسئولیت ها بصورت نمایندگی
بخواهند امور خویش را اداره کرده و به پیش ببرند، تکلیف همه امور بصورت های توده ای و مشارکتی در خیابان ها باید رقم بخورند.
اعتراض و طغیانهای توده ای و خیابانی میتواند نظام های اجتماعی اقتصادی و سیاسی را از همدیگر بپاشد، ولی هیچگاه نمیتوان طرح ساختار های نوین اجتماعی اقتصادی و سیاسی را از طریق جنبش های توده ای و خیابانی پایه ریزی کرد. در دنیای امروز و دنیای هفت میلیارد نفری امروزین، طرح و برنامه ریزی ها و پروژه های اجتماعی، اقتصادی و انسانی با تعیین و واگذاری مسئولیت ها بصورتی دموکراسی نمایندگی از یک طرف و واگذاری مسئولیت های تخصصی حرفه ای به صاحبان تخصص ها از طرف دیگر به موازات واگذاری امکانات مالی تدارکاتی لازم حهت پیاده کردن این پروژه ها قابل تحقق میباشند، نه صرفا دموکراسی توده ای مشارکتی خیابانی.
دنیز ایشچی
2018-04-09
افزودن دیدگاه جدید