آقای خامنه ای فهمیده است برای حفظ حاکمیت جمهوری اسلامی و پایداری آن نیاز مبرم به کمک اصلاح طلبانی دارد که در چهارچوب فکری وی گام بر می دارند و تنها خواهان تعامل با دنیا و در راس آن آمریکا و همچنین پائین کشیدن فتیله تندروی های جبهه پایداری هستند. آنها به گذار از حاکمیت نرسیده اند و همچون خامنه ای خواهان حفظ جمهوری اسلامی هستند.
آقای خامنه ای فهمیده است برای رهبری مجتبی خامنه ای تنها می تواند دست به سوی جبهه اصلاحات دراز کند بی آنکه مجبور باشد در اصل ولایت مطلقه فقیه که در قانون اساسی آورده شده دست برده و از قدرت مطلق رهبری ولایت فقیه بکاهد. در ازا امتیازاتی به جبهه اصلاحات بدهد.
خامنه ای بعد از انتصاب به رهبری جمهوری اسلامی بعد از مرگ خمینی، رفته رفته به این درک رسید که برای حفظ حاکمیت خود و پس زدن هر نیروی مقابل خود، نیاز به نیروی دارد که بتواند او را در این راه کمک کند. جریان مصباح یزدی یا همان جبهه پایداری از پتانسیل لازم و نیروی بود که می توانست وی را در این راه همراهی کند و از عهده این کار بخوبی نیز برآمد و او را سرفراز کرد. خامنه ای برای تقویت و تثبیت حکومت خود آشکارا دست آنان را برای هر سیاست ضد ملی و جنایت علیه مردم باز گذاشت. او در سیاست خود موفق شد و توانست قدرت خود را در همه ی ارکان کشور برقرار کند. او با حذف، زندان، حصر و حتی نیز در به قتل رساندن رقبای خود چه در داخل و خارج از مرزهای ایران برای تثبیت جایگاه خود کوتاهی نکرد.
آقای خامنه ای خوب می داند که جبهه پایداری نیمی از حاکمیت است و بدون آنها قادر به حفظ حکومت خود نمی تواند باشد. اما آنچه که آقای خامنه ای از آنها انتظار دارد، تنها عنوان نیروی پشتیبانی می باشد و نه تقسیم اقتدار خود با آنها. خامنه ای اکثریت کرسی های مجلس را به آنها اهدا کرد و حتی پست رئیس جمهوری را نیز به آنها داد. اما در ادامه به این فهم رسید که جبهه پایداری نه تنها راضی به سهم گرفته شده خود نیستند بلکه برای تصاحب رهبری نیز گام برداشته اند و تمام جمهوری اسلامی را برای خود می خواهند تا به راحتی بتوانند حکومت اسلامی را طبق نظریات مصباح یزدی در کشور پیاده کنند.
آقای خامنه ای از ماهیت و توانایی نیروی که در مقابل او صف آرایی کرده اطلاع جامع دارد و میداند که آنها برای گرفتن قدرت، حاضر به انجام هر کاری هستند. نفوذ آنها در مراکز حساس کشور به ویژه اطلاعاتی و امنیتی، دست آنان را باز می گذارد برای انجام هر نوع تخریب. ماری که وی در آستین خود پرورش داده بود تا دیگران را بگزد، امروز سر از آستین درآورده است و می خواهد صاحب خود را نیش بزند. اولین نیش جبهه پایداری با دولت سایه رسما موجودیت خود را اعلام می دارد تا شبهه ای برای کسی باقی نماند، حتی آقای خامنه ای. زیاده خواهی جبهه پایداری که هیچ مرزی نمی شناسد، آقای خامنه ای را بر سر دو راهی قرار داده و او را دچار التهاب نموده. ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دوره سیزدهم در یک حادثه هوایی کشته می شود و باید رئيس جمهور تازه انتخاب کرد. انتخابات دوره چهاردهم فرصتی مناسبی است برای آقای خامنه ای تا شاید بتواند از معضلی که در مقابل او قرار گرفته است بیرون بیاید و از این طریق جبهه پایداری را کنترل کند. اما چگونه؟
وی تنها دو راه در پیش روی خود دارد و باید تصمیم خود را هر چه زودتر بگیرد تا دیر نشده است. سایه مرگ، او را به هراس انداخته و فرصت زیادی برای صبر کردن ندارد. مرگ او قبل از تثبیت جایگاه مجتبی، می تواند همه آرزوهای او را به شکست بکشاند. کشته شدن ابراهیم رئیسی در سانحه هوایی اولین گام برای اجرای تصمیم گرفته شده آقای خامنه ای بود. دومین گام، درخواست وی از جبهه اصلاحات برای ورود به انتخابات دوره چهاردهم و اجازه ترک تازی آقای ظریف در نمایش انتخابات. اینکه چه توافقی بین آنها، آقای خامنه ای و جبهه اصلاحات صورت گرفته است برای کسی آشکار نمی باشد و فقط می توان گمانه زنی کرد. تصمیم آقای خامنه ای پیامی بود به جبهه پایداری که حاضر به تقسیم رهبری نیست و بهتر است به سهمی که به شما داده شده است اکتفا نموده و پای خود را بیشتر از گلیم خود درازتر نکنید. آقای خامنه ای با دعوت از جبهه اصلاحات در پی آن است که موقعیت جبهه پایداری را تضعیف - اما نه آنقدر که جبهه اصلاحات حاکم بر فضای سیاسی کشور شود و حوادث سال ۱۳۸۸ و حتی دوم خرداد تکرار گردد و جایگاه مجتبی خامنه ای برای نشستن در جای پدر تضعیف شود. معامله ای به ظاهر بسیار ساده. دست جبهه پایداری از رهبری کوتاه می شود و در ازای رهبری مجتبی خامنه ای، جبهه اصلاحات می تواند (شاید در تعامل با آمریکا) در بهبودی اوضاع اقتصادی و برچیدن گشت های ارشاد و شاید هم در مواردی که خط قرمزهای خامنه ای را زیر پا نگذارند، دست باز داشته باشد. در غیر اینصورت جامعه به سمتی خواهد رفت که تبعات آن ِغیر قابل پیشبینی خواهد بود. در ضمن نباید از کارشکنی های جبهه پایداری غافل ماند.
آقای خامنه ای اینبار تلاش دارد تا این دو نیرو را در مقابل هم قرار دهد تا بتواند از برایند تخاصم آنها به نفع مجتبی در رسیدن به رهبری سود ببرد. اما هیچ قصد ندارد که جبهه اصلاحات را جایگزین جبهه پایداری کند. نزدیکی آقای خامنه ای با جبهه پایداری بسیار بیشتر از جبهه اصلاحات می باشد. او نمی خواهد که جبهه پایداری بطور کلی از حاکمیت دور یا حذف شود. او به آنها برای سرکوب و زیاده خواهی مردم نیاز دارد و هیچ کس بهتر از آنها نمی تواند از عهده این کار برآیند. او از اصلاح طلبان همچون مترسکی برای ترساندن جبهه پایداری سود می برد و اینکه جبهه اصلاحات تا چه اندازه به نقشی که به آنها داده شده است آگاه می باشند، سوالی است که باید جبهه اصلاحات خود به آن پاسخ دهد.
خامنه ای به خوبی می داند که نیروهای مدنی و سیاسی که اکثریت جامعه ایران را تشکیل می دهند از حکومت وی عبور کرده اند و و نمی توان روی آنها حساب باز کرد و حتی با فریب و کمک اصلاح طلبان نمی توان آنها را به سمت صندوق های رای حکومت کشاند. او همچنین طی این سالها نشان داده است که هیچ نیازی به اکثریت جامعه ایران ندارد و می تواند تنها با کمک هواداران خود و نیروهای جریان پایداری، پول نفت و سرکوب خونین اعتراضات مردم با نیروهای مسلح و امنیتی که در اختیار دارد به حکومت خود ادامه دهد. اما نگرانی بیشتر خامنه ای امروز از درون حاکمیتی است که خود آن را شکل داده است. مارهایی که در آستین برای محافظت از خود پرورش داده است در حال بیرون آمدن از آستین او هستند. این مارها خوب می دانند که عمر درازی از عمر صاحب آستین باقی نمانده است، پس زمان آن رسیده است که از آستین وی بیرون آمده و سهم خود را حتی در سطح گرفتن رهبری مطالبه کنند. خامنه ای نمی خواهد که آنها را بطور کلی از کنار خود دور و یا حذف کند و دوم اینکه حتی اگر هم بخواهد قادر و توانا به انجام آن نیز نمی باشد.
خلاصه کلام اینکه آقای خامنه ای تنها به نرمش قهرمانانه چرخیده و هیچ تغییری در سیاست های کلان خود نخواهد داد. او تصور می کند که می تواند جبهه اصلاحات را در مقابل جبهه پایداری قرار دهد و از آب گل آلود به نفع مجتبی ماهی بگیرد. خامنه ای می بیند که جبهه پایداری شمشیر از غلاف بیرون آورده ولیکن هنوز آن را از رو نبسته است. خامنه ای تلاش دارد که درگیری های درونی حکومت خود را به سطح جامعه نکشاند، چرا که می داند حیثیت کمی که از او در میان هوادارانش باقی مانده است از میان خواهد رفت و بیشتر به نفع جبهه پایداری تمام خواهد شد تا خود او. اما جبهه پایداری هیچ باکی از برملا شدن رقابت های درونی حکومت ندارد و آن را بیشتر به نفع خود می داند.
جبهه اصلاحات تصور می کند با رایزنی با تمام رقبای موجود در حاکمیت، می تواند آرامش را به درون حکومت برگرداند و از علنی شدن آن جلوگیری کند. اعلام تشکیل دولت «ملی» از سوی ظریف و دعوت از قالیباف و جلیلی در همین راستا می باشد.
شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۲۰ جولای ۲۰۲۴
محمود میرمالک ثانی
دیدگاهها
باسلام .امااقتصادهم حرف…
طرح دیدگاه
افزودن دیدگاه جدید