رفتن به محتوای اصلی

جنونِ مرگ

جنونِ مرگ

اینک منم
در صحاریِ غُبار و کینه
گم شدم
در برهوتِ خیال‌هایِ بیهوده
در میثاقِ جنون و جنگ
کشتارهایِ فجیع  وُ دامنه دار
زیر رگبارِ آهن و آتش
و جویبارهایِ خون

و مرگهایِ بی وقفه در اتاقهایِ احتضار
تابوتها با پارچه هایِ سفید
از خیابان به ابدیتِ خاموشی می روند
اینک منم
چشم بر آسمان دارم
صدایم از اعماقِ چاه 
در گوشهایم می نشیند
از هیچ پیامبر نجات بخشی
فریاد رسی نیست

رحمان- ا
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید