نوشتۀ کاتلین بارگر (Katelyn Barger)
2. ایدۀ کلیشه ستیزی - ادامه
کسی که تبعیض جنسیتی را در عمل به یک مفهوم حقوقی - قانونی تبدیل کرد، روث بادر گینزبورگ بود، که دیگر در میان ما نیست. او یک تاریخ شخصی را به ثبت رسانده است، که چکیدۀ آن مبارزه با هر هنجار جنسیتی [تبعیض آمیز] است. روث به عنوان قاضی به دادگاه عالی راه یافت. با گذشت زمان، او به عنوان یک نماد فمینیستی شناخته شد و راه را برای بازتعریف هنجارهای جنسیتی هموار کرد. یک مثال عالی پرونده رید علیه رید (Reed vs. Reed) در سال 1971 است. گینزبورگ در انقلاب جنسیتی در مواردی مانند «بند هفتم قانون حقوق مدنی 1964، قانون حقوق برابر در سال 1963، و نیز در ارتباط با قوانین بعدی دیگری مانند قانون خانواده و قانون مرخصی پزشکی سال 1993 درگیر بود. دخالت او در این موارد نشان داد که زنان می توانند همزمان مادر، همسر و زنان شاغل باشند. ایدههای گینزبورگ دو جانبه بودند: از یک طرف جذب زنان به بازار کار و پذیرفتنی کردن ایده پدر خانه دار. این آرمانها جامعه را به مسیر درست هدایت میکنند و این موضع را که برابری در آمریکا عملی است، تقویت میکند.
3. شکاف دستمزد مبتنی بر جنسیت
شکاف دستمزد مبتنی بر جنسیت به این کیفیت است: "زمانی که زنان برای انجام کار یکسان به اندازه مردان دستمزد دریافت نمی کنند". بسیاری از افراد این کیفیت را بهعنوان [پیامد الزامی] نوع کاری که مردان یا زنان انجام میدهند، اشتباه تفسیر میکنند، به این معنی که گوئیا مردان معمولاً در بالاترین ردۀ شغلی قرار دارند و بنابراین حقوق بیشتری دریافت میکنند. اما این تفسیر درستی و دقیق آنچه واقعیت دارد - یعنی وقتی واقعاً در ردۀ واحدی تبعیض صورت می گیرد – نیست.
تاریخچۀ این دست مسائل را می توان از داده های دهه 1970 پیگیری کرد. مکآلیف (McAuliffe) در بارۀ آن سالها می گوید: "متوسط درآمد معمول هفتگی زنان شاغل تماموقت 37.9 درصد کمتر از متوسط درآمد مردان بود". دلایل متعددی برای این نابرابری ناشی از موقعیت مکانی (شهر یا حومه شهر)، نوع شغل و فرصتهای نابرابر برای دو جنس است. در طول چهار دهه گذشته (از دهه 80)، زنان به دلیل سطوح تحصیلات عالی به طور فزاینده ای وارد محل کار شده اند که منجر به "کاهش کلی 38 تا 40٪ در شکاف دستمزد مبتنی بر جنسیت" شده است. این خبر خوبی است، اما مشکل اینجاست که اگر جامعه به کاهش تقریبی 10 درصدی شکاف دستمزد ادامه دهد، ممکن است دستمزد برابر تا چهل سال دیگر امکان پذیر نباشد. برای تغییر مؤثر نحوه نگرش جامعه به زنان و ایجاد برابری، شناخت و درک این موضوع ضروری است.
نکته جالب توجه این است که با گذشت زمان، می توان فکر کرد که تفاوت درصد درآمد زنان تمام وقت به درآمد مردان، با توجه به قوانین جدید و جامعه ای لیبرال تر، به سرعت و به میزان قابل توجهی کاهش یافته است، اما این طور نیست. در سال 2007، نسبت 38 مربوط به 50 سال پیش به 21.5 درصد رسیده بود (تازه این نسبت حتی صرفاً این واقعیت را در نظر نمیگیرد که زنان به تحصیلات بیشتری نیاز دارند تا برای موقعیتها و مشاغل مشابه مردان در نظر گرفته شوند).
سال 2019، برای اولین بار، تعداد زنان تحصیل کرده دانشگاهی از مردان تحصیل کرده در نیروی کار آمریکا بیشتر شد. حتی با وجود این آمار چشمگیر، شکاف دستمزد هنوز وجود دارد و تقریباً برای زنان یک مدرک اضافی لازم است تا معادل مردی باشند که برای همان شغل درخواست کار می کند. این تبعیض ذاتی به وضوح در اعداد و دلایل پشت آنها نشان داده شده است و در ادامه بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت.
2. موضوعاتی که باید مورد توجه قرار گیرند
در ارتباط با تیعیض جنسیتی در بازار کار سه مشکل اصلی اجتماعی وجود دارند که باید بر روی آنها تمرکز کرد و کوشید آنها را در طول زمان برطرف کرد: 1- کلیشههای سنتی در بارۀ تقسیم کار، 2- شکاف دستمزدها و 3- موقعیتهای شغلی رهبری کننده. هیچ یک از این موضوعات مبتنی یا برگرفته از یک روایت ساختگی نیست که عده ای در جامعه مدعی آن اند. واقعیت این است که در همه زمینه های شغلی، به ویژه در تعصبات جنسیتی، یک سوگیری عینی وجود دارد.
در بخشهای آتی به این موضوعات سه گانه پرداخته شده است.
نابرابری جنسیتی در محیط کار بخش سوم
تحلیلی در بارۀ پیامدهای کلیشه ها، شکاف جنسیتی در دستمزد، و غیبت زنان در موقعیتهای رهبری کننده برای کل جامعه
افزودن دیدگاه جدید