رفتن به محتوای اصلی

رتبه بندی با طعم تحقیر

رتبه بندی با طعم تحقیر
مژگان باقری: فعال صنفی معلمان فارس

بعد از چند دقیقه معطلی، یک نفر از اتاق بیرون می آید. یک تکه کاغذ را نشانم می دهد و می گوید این متن را با ادبیات خودتان بنویسید و امضا کنید تا رتبه شما برقرار شود. روی کاغذ چند جمله با عجله و بدون رعایت نکات نگارشی نوشته شده. خلاصه‌ی جملات این است: من باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت می کنم، علیه مسئولین کشور موضع گیری نمی کنم، در کانون های صنفی غیرقانونی عضو نمی شوم و در تجمعات غیرقانونی شرکت نمی کنم.

در حال نگاه کردن به جملات روی کاغذ هستم که کارمند حراست یک کاغذ A4 به دستم می دهد و می گوید چیز خاصی نیست. این تعهد پیش خودمان می ماند و قرار نیست کسی بفهمد. در دلم می گویم مهم این است که خودم می فهمم چه چیزی را امضا کرده‌ام و چه کسی مهم‌تر از خودم؟! پس از امضای این کاغذ با سرزنش خودم چه کنم؟ دو سال بازداشت و زندان و پابند و آنهمه هزینه روحی و روانی و مالی و آنهمه فشار به خانواده را تحمل نکرده‌ام که الان با امضای یک تعهد همه را به باد بدهم. سعی می کنم با کارمند حراست بحث کنم. می دانم کار بیهوده‌ای است و تصمیم از بالا گرفته شده و او فقط مامور است و معذور، اما راه دیگری ندارم. می خواهم قبل از اینکه با گفتن "نه" از اتاق بیرون بیایم همه‌ی تلاشم را برای بیدار کردن وجدانش به کار گیرم. به پابندم اشاره می کنم و می‌گویم من برای این پولی که الان در جیب شماست هزینه داده‌ام اما خودم برای گرفتن این پول باید تعهد بدهم؟! خودتان خنده‌تان نمی‌گیرد‌؟ باید می‌گفتم با دیدن این پابند شرم نمی کنید؟ اما نمی‌گویم. تلاش می کنم خشمم را فرو دهم تا از مسیر منطق خارج نشوم. می گویم رتبه‌بندی، قانونِ مصوب مجلس و حق همه‌ی معلمان است. مگر شما از همه‌ی معلمان تعهد گرفته‌اید؟ می‌گوید آنها مرتکب جرم نشده‌اند. می‌گویم اولا تجمع جرم نیست. ثانیا اگر آن تجمعات نبود هرگز رتبه‌بندی تصویب نمی‌شد. شما دارید بابت کاری از من تعهد می‌گیرید که باعث افزایش حقوق شما و دیگر معلمان شده است. این تناقض نیست؟! می خندد. وجدانش و عقلش حرف مرا تایید می کند ولی او فقط یک مامور است و معذور. می ‌گوید سخت نگیرید. در استان فارس همه امضا کرده‌اند. فقط شما مانده‌اید و یک نفر دیگر. اسم یک همکار زن را به زبان می آورد. در دلم با غرور تکرار می کنم. فقط دو زن امضا نکرده‌اند! فقط دو زن باقی مانده‌اند!

🔸 برایش استدلال می کنم که رتبه‌بندی حق قانونی من است و من برای گرفتن این حق، گدایی نمی کنم. چرا باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت می‌کنم؟ مگر در سی سال گذشته رعایت نکرده‌ام؟ چرا باید تعهد بدهم که از مسئولین انتقاد نمی‌کنم؟ مگر مسئولین جزء مقدسات هستند؟ من ناچارم به دیوان عدالت شکایت کنم. شانه‌اش را بالا می اندازد و می گوید شکایت کنید. ما کار غیر قانونی نکرده‌ایم.

🔸 پس از شنیدن داستان تعهد، همکاران با خواهش و التماس از من می‌خواهند که امضا کنم تا حقم ضایع نشود. می‌دانم که این نصیحت از سرِ دلسوزی است و نیز می‌دانم که این کاغذ تعهد هیچ ارزش قانونی ندارد. اما این را هم می‌دانم که آنها می‌خواهند با گرفتن تعهد، ما را تحقیر کنند و انتقام تجمعات باشکوه خیابان معدل را بگیرند.
اگر کانونها و انجمن‌های صنفی سراسر کشور، با قدرت در مقابل این روند ظالمانه و غیرقانونی حراست آموزش و پرورش می ایستادند و از معلمانِ محروم از رتبه، حمایت می کردند هیچ معلمی برای برخورداری از حقوق ناچیز رتبه‌بندی، مجبور به دادن تعهد نمی‌شد‌.
دادن بالاترین رتبه به فعالینِ صنفیِ محروم از رتبه و پرداخت حقوق مربوط به آن به صورت ماهانه از طرف معلمین هر استان، یکی از این حمایتها بود.

ما برای برقراری حاکمیت قانون راهی به جز نه گفتن به کسانی که سلیقه‌های شخصی خود را در اجرای قانون اعمال کرده‌اند نداریم. اما بدون وجود کانون‌های قوی و جامعه‌ی آگاه و دغدغه‌مند، این نه گفتن‌ها در حیطه‌ی تصمیمات شخصی باقی می‌ماند و تاثیرگذاری لازم را ندارد.
موضوع رتبه بندی، فارغ از نتایج مادیِ آن، میدانِ تمرینِ مقاومت مدنی برای معلمان است. آیا آنها می‌توانند ابزار فشار حاکمیت بر معلمانِ فاقد رتبه را بی اثر کنند؟ یا اینکه فقط به نصیحت‌های دلسوزانه ادامه می‌دهند تا هر کسی با توجه به میزان تحمل خود، یک تصمیم شخصی بگیرد؟ امیدوارم جامعه معلمان از این آزمون سربلند بیرون بیاید

شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید