نوشتۀ کاتلین بارگر (Katelyn Barger)
2.2 شکاف دستمزد - ادامه
گفته شد که برای بررسی علل وجود شکاف دستمزد، می توان پنج عامل را برشمرد: قانون دستمزد برابر، تفکیک شغلی، فداکاریهای مالی، تفاوتهای حرفهای، و نیز تبعیض نژادی. پیشتر "قانون دستمزد برابر" توضیح داده شد. اینک توضیح علل دیگر.
ب. تفکیک شغلی
یکی از موانع بزرگ در بحث شکاف دستمزد، این فرضیه است که زنان معمولاً مشاغلی با دستمزد کمتر، مانند معلمی، را انتخاب میکنند. اما واقعیت این است که این گزینهها اغلب به دلیل هنجارهای کلیشهای و دشواری ورود به حوزههای کاری دیگر که عمدتاً تحت سلطه مردان اند، در اختیار آنان قرار می گیرند.
پ. فداکاریهای مالی
در بسیاری از موارد، مردان خانوار حقوق بیشتری نسبت به زنان دریافت میکنند و از این رو خانواده ها به سوی کسب حداکثر درآمد ممکن سوق می یابند. کارفرمایان معمولاً ساعات کاری زنان را کاهش میدهند و این انتخاب آزادانه را محدود میکنند. به دلیل این کاهش ساعات کاری، از نظر مالی احتمال بیشتری وجود دارد که خانواده شغل مرد را برای تأمین 100 درصد درآمد ترجیح دهد و زن در خانه بماند. گاهی اوقات زنان از شغل خانهداری لذت میبرند، اما در موارد دیگر مجبور به این کار میشوند، چرا که در اغلب مواقع بعید است که مرد شغل با درآمد بالاتر خود را ترک کند.
ت. تفاوتهای حرفهای
یکی از دلایلی که برای انکار وجود شکاف دستمزد مطرح میشود این است که این شکاف به تفاوت در حوزههای کاری مردان و زنان نسبت داده میشود. گویا اغلب زنان در به هر دلیل ممکن در مشاغلی با دستمزد کمتر فعالیت دارند. مشکل اینجاست که حتی زمانی که زنان و مردان دقیقاً در یک حوزه کاری و در یک موقعیت شغلی مشابه مشغول به کار اند، مردان به طور متوسط حقوق بیشتری دریافت میکنند. اگر این مسئله تنها به تفاوتهای حرفهای محدود میشد، قابل درک بود، اما این موضوع در تمامی مشاغل مشاهده میشود.
ث. تبعیض نژادی
شکاف دستمزد جنسیتی بهطور غیرمستقیم زنان رنگینپوست را بیشتر از زنان سفیدپوست تحت تأثیر قرار میدهد. در سال 2017، زنان لاتینتبار 47 درصد و زنان سیاهپوست 39 درصد کمتر از مردان سفیدپوست حقوق دریافت میکردند. این شکافهای دستمزدی بسیار گستردهتر از شکاف میانگین زنان سفیدپوست است. این مسئله نه تنها بیش از نیمی از جامعه [زنان]، بلکه خانوادههای دارای تنوع نژادی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد. تمامی مشکلات پیشگفته برای افراد رنگینپوست شدت بیشتری دارد، به همین دلیل درک این موضوع بسیار مهم است.
2.2 رهبری فعلی
تعصبات ضمنی که در جامعه وجود دارد، بر تصویر رهبری معمول تأثیر میگذارد. افراد معمولاً تصور میکنند که رئیس آنها یک مرد سفیدپوست، دگرجنسگرا و قوی با تفکر منطقی است که تمام زندگی خود را وقف کار کرده است. هدف این نیست که بگوییم این تصویر لزوماً اشتباه است، بلکه مشکل در این است که فرض شود این تنها تصویر ممکن است که به ذهن افراد خطور میکند. ذهن انسان تمایل دارد برای تسهیل فرآیند آشنایی با افراد، تصویری اولیه از آنها در اختیار داشته باشد.
این تعصبات به دلیل وضعیت فعلی رهبری اهمیت پیدا میکنند. زنان در حال شکستن حوزههای تحت سلطه مردان اند، اما با موانع بزرگی روبهرو میشوند که امکان پیشرفت در حرفهشان را محدود میکند: « تنها 5 درصد مدیران ارشد شرکتهای بزرگ فناوری، مانند اپل و گوگل، که از سریعترین شرکتهای در حال رشد در جهان، و پیشتاز نوآوری در طراحی و توسعه اند، زن اند». این آمار نگرانکننده نشان میدهد که اوضاع بهاندازهای که انتظار میرود تغییر نکرده است. با این که تعداد زنان دارای تحصیلات دانشگاهی اکنون از مردان بیشتر است، اما تسلط معمول رهبری مردانه تغییر چشمگیری نکرده است.
نتایج یک بررسی در بارۀ آینده رهبری زنان در شرکتهای «فورچون 500»، نشان داد که «در سال 2015 میانگین درصد زنان در هیئت مدیره 20.2 درصد بود و در صورت ادامه روند به روالی که از سال 2010 تا 2015 جاری بوده، در سال 2030 به 25.6 درصد خواهد رسید». این دادهها نشان میدهند که جامعه در حال پیشرفت است، اما با سرعتی بسیار کند، به طوری که چندین دهه طول میکشد تا در محیطهای کاری، حتی با وجود سیاستهای موجود، برابری حاصل آید. ممکن است انسانها دیدگاههای کلیشهای اولیهای نسبت "مقامات" و حضور زنان در قدرت داشته باشند، اما این مسئله میتواند بهزودی از بین برود یا حداقل کاهش یابد، اگر توزیع برابری از مردان و زنان در موقعیتهای مشابه وجود داشته باشد. حضور بیشتر زنان در محیط کار میتواند ادراک عمومی از زنان در موقعیتهای قدرت و تأثیری که این موضوع بر خانوادهها خواهد داشت را تغییر دهد. رهبری فعلی نماینده طیف وسیع ایدهها در این بارۀ نیست و این وضعیت بهراحتی میتواند تغییر کند.
افزودن دیدگاه جدید