رفتن به محتوای اصلی

لیبرال ها، میان ماکس وبر و کارل مارکس

لیبرال ها، میان ماکس وبر و کارل مارکس
جامعه شناسی بورژوایی در مقابل جامعه شناسی چپ

ماکس وبر(۱۹۲۰-۱۸۶۴م)، جامعه شناس آلمانی، مورخ، حقوقدان، نماینده امپریالیستی یک کمونیسم ستیزی خشن، یکی از رهبران جریان "نئوپوزیتیویسم" در ایدئولوژی پایان بورژوازی پیش از فاشیسم، و مدعی درک اقتصاد سیاسی، بود. وبر را می‌توان نماینده جامعه شناسی بورژوایی در قرن ۲۰، در مقابل جامعه شناسی علمی و هومانیستی انقلابی مارکس و انگلس، از قرن ۱۹ میلادی دانست. وبر جامعه شناسی خود را نوعی "فرهنگ شناسی" می‌دانست و می‌گفت تاریخ یک جریان مخوف و پر هرج و مرج ، ناشی از حوادث و اتفاقات غیر‌قانونمند است. وی فاقد یک نظریه و ایده مرکزی و سیستم فکری بود. مواضع فلسفی وبر به‌دلیل مخالفت با تئوری ماتریالیسم تاریخی و یا تاریخ ماتریالیستی، منکر آزادی اراده و اختیار اجتماعی؛ یعنی" دترمینیسم" بود. او در تاریخ سیر اندیشه غرب متکی است به: پوزیتیویسم کانت، هرمنوتیک دیلتای، و نئو کانتیسم جناب ریکرت؛ و هم‌چون او میان علوم فرهنگی و علوم طبیعی فرق می‌گذاشت.

مفاهیم مرکزی جامعه شناسی وبر، "نوع و تیپ ایده آل" و عقل‌گرایی هدفمند، می‌باشند که فاقد معنی و تعریف دقیقی هستند. وبر حوادث و اتفاقات اجتماعی را به سبب نقش انگیزه‌های فردی در آنان می‌دانست و نه به‌دلیل قوانین عمومی اجتماعی. او از نظر متد و روش ادامه دهنده روش نوکانتی است. 

جامعه شناسی به اصطلاح "قابل فهم" وی مخلوطی است از راسیونالیسم تجربی و خردگریزی فلسفه وبر بعد از کنت تاثیر مهمی روی متد جامعه شناسی مکتب پوزیتیویستی از خود به‌جا گذاشت. جامعه شناسی وی از طریق رابطه با "ایده‌های ارزشی" تعریف می‌شوند و نه به سبب تحقیق روی پروسه و قوانین عینی. کلاسیک های جامعه شناسی قرن ۱۹ میلادی در غرب؛ غیر از ماکس وبر، عبارتند از آگوست کنت(۱۸۵۶-۱۷۹۸)، مارکس(۱۸۸۳-۱۸۱۸)، انگلس( ۱۸۹۵-۱۸۲۰)، و امیل دورکهایم (۱۹۱۷-۱۸۵۸)میلادی. وبر پایه گذار جامعه شناسی دین و جامعه شناسی موسیقی است و نقش مهمی روی علوم سیاسی لیبرال داشت. آثار بی‌شمار وی به دلیل تنوع و چند معنی بودن اغلب به غیب‌گویی و پیشگویی شباهت دارند؛ که به سبب برخورد با واقعیات، جذابیت جادویی خود را از دست می‌دهند.

وبر می‌گفت در علوم اجتماعی و انسانی، باید منطق و روش، پیشاپیش آزاد و بری از ارزشگذاری و قضاوت باشد، و چون انسان موجودی است فرهنگی، او در مقابل جهان، آگاهانه دارای مواضع شناختی است. وبر در سنت نظریه شناخت مدرن کانت و تفسیرات نوکانتی فعال بود. وی عقل‌گرایی را دلیل مهم تشکیل نظام سرمایه داری می‌دانست و آن‌دو را حتی یکی می‌دانست. از طرف دیگر، او منکر نقش ماتریالیسم تاریخی در زایش نظام سرمایه داری بود. وی فرقه مسیحی "کالوینیسم" در مذهب پروتستان را دلیل شکوفایی کاپیتالیسم در غرب می‌دانست، چون کار و کوشش و تولید و سرمایه‌گذاری در این فرقه، نوعی تقوا و صواب و اخلاق به‌شمار می‌آیند. سوسیالیست‌ها مدعی هستند که وبر در آنالیز اجتماعی دچار نیهلیسم و بدبینی است، چون او می‌گفت: بوروکراتیسم، تمایل به سلطه، ناآگاهی و بی ایمانی سیاسی، موجب تضاد و تناقض و آنارشی در جهان‌بینی‌های ایدئولوژیک و دینی می‌شوند. ماکس وبر دلیل سرمایه داری را در نوعی دین خویی پروتستانی می‌دید که شامل بوروکراتیسم و راسیونالیسم است و ریشه در باور به سرنوشت انسان دارد.

وبر در حالی‌که سوسیالیسم را به‌عنوان بوروکراتیسم کامل، محکوم می‌کرد، پایه گذار نوعی دفاع و توجیه غیرمستقیم مسیحی از جامعه و نظام سرمایه داری است. او انسان را به‌دلیل کار و کوشش و تولید، اشرف مخلوقات به‌شمار می‌آورد؛ که یکی از تقواهای فرقه مسیحی کالوینیسم بود. این فرقه با این‌گونه آموزش‌ها توانست موجب نجات بخشی از هواداران بورژوازی سرخورده و رو به زوال گردد و آن‌ها را به سوی خود جذب کند و به آن‌ها امید بدهد. زمینه کار ماکس وبر: علوم فرهنگی و علوم اجتماعی عملی، جامعه شناسی تجربی و فرهنگ شناسی تجربی بود، و خلاف مارکس و دورکهایم ادعای فلسفی بودن نداشتند و خود را جایگزینی فلسفی به‌شمار نمی آوردند. هدف ماکس وبر ایجاد وحدت میان دو جریان: سرمایه داری عقلانی عملگرای هدفمند، و "فلسفه زندگی" بورژوایی خردگریز اگزیستنسیالیستی بود؛ گرچه بعدها جامعه شناسان لیبرال هوادار وبر، خواهان اسطوره زدایی از جامعه شناسی او شدند.

لیبرال ها گرچه ماکس وبر را یکی از متفکران سیاسی، سیاستمدار، و تئوریسین جامعه شناسی بورژوایی قرن ۲۰ در غرب می‌دانند،ادعا می‌شود که تاکید او روی دمکراسی "بدون رهبر" موجب شد تا جمهوری وایمار در آلمان در مقابل پدیده فاشیسم شکست بخورد. ماکس وبر خود را نظریه پرداز در علوم اجتماعی می‌دانست و نه سیاستمدار و عملگرا. او بین سال‌های ۱۹۱۰-۱۸۹۰ میلادی در غالب زمینه‌‌های علوم انسانی فعال بود. وی می‌گفت ۳ نوع سلطه در جامعه وجود دارد: سلطه قانونی عقلانی، سلطه سنتی، و سلطه احساسی کاریسماتیک. و گرچه با کمک علم می‌توان از جهان جادو‌زدایی نمود، ولی در پایان، از خود علم نیز جادو‌زدایی می‌شود. ادعا و اصطلاح "جادوزدایی از جهان"، محصول آنالیز نیچه پیرامون نیهیلیسم اروپایی بعد از اعلان مرگ خداست! ماکس وبر مدعی بود که سنت نظرات سیاسی و فکری وی ریشه در ادیان: مسیحیت، یهودیت، الهیات پروتستانی، و روشنگری اروپایی دارد.

اشاره می‌شود که بلوخ و لوکاچ پیش از مارکسیست شدن دارای تفکرات ماکس وبری بودند ولی فلسفه را خلاف وبر در آنالیز علوم اجتماعی مورد استفاده قرار می‌دادند. لیبرال های دانشگاهی مدعی هستند که تفسیرهای مدرن ماکس وبر در علوم اجتماعی متکی به نوعی عقلگرایی است و او را از جمله پایه گذاران جامعه شناسی "علمی" به‌شمار می آورند. نظرات وبر کوشش برای عقلانی نمودن پدیده سلطه توسط بورژوازی و سرمایه داری بر جهان است. او در کتاب "اقتصاد و اجتماع" غیر از مقوله سلطه، به موضوعات دیگری مانند: دولت، قانون، حقوق، و دین نیز می پردازد. وبر به‌دلیل نظرات و تفسیرهای عقل‌گرایانه خواهان نوعی سکولاریسم لیبرالی در جهت منافع بورژوازی است. وی خواهان استفاده از علوم بدون قضاوت‌های ارزش گذاری است، و می‌گفت: علوم طبیعی و علوم اجتماعی نمی‌توانند به انسان در زندگی کمک کنند یا به وی معنی و جهت بدهند. نظرات ماکس وبر در جوامع کاپیتالیستی قرن ۲۰ روی غالب حوزه‌های علوم اجتماعی مانند: تاریخ، اقتصاد، حقوق، دین، و فرهنگ، اثر داشتند. جامعه شناسان و اندیشمندانی مانند: شوتس، پارسن، الیاس، شلوخر، مونش، گیدنس، و هابرماس، زیر تاثیر افکار وی قرار گرفتند. 

ماکس وبر در دانشگاه در رشته‌های: حقوق، تاریخ، اقتصاد سیاسی، و فلسفه درس خوانده بود. پدرش نماینده حزب لیبرال در مجلس  جمهوری وایمار بود. او هم‌چون نیچه چند بار بین سال‌های ۱۹۰۳- ۱۸۹۷ میلادی دچار بیماری روانی عصبی گردید. وی نقش مهمی در تعریف و تفسیر مفهوم و مقوله "تکنولوژی اجتماعی" داشت. از جمله آثار ماکس وبر: ۳ جلد جامعه شناسی دین، مجموعه مقالات آموزش علوم، مجموعه مقالات جامعه شناسی و سیاست اجتماعی، آنالیز تاریخی سیاسی جهان، اخلاق پروتستانی و روح کاپیتالیسم، اخلاق اقتصادی دین جهانی، اقتصاد و جامعه، سیاست به‌عنوان شغل، علم به‌عنوان شغل، مقالات جامعه شناسی قابل فهم، و سطوح و جهت یابی ایدئولوژی دینی، هستند. کتاب "اخلاق پروتستانی و روح کاپیتالیسم" ماکس وبر، به نقش مسیحیت پروتستانی در رشد کاپیتالیسم؛ از نیمه دوم قرن ۱۹ میلادی می‌پردازد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید