سندی با عنوان "برنامه سیاسی دو ساله حزب چپ ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپائی جمهوری فدرال دمکرات سکولار" با امضای ۷ عضو حزب به کنگره چهارم حزب ارائه شده که در به پيش درج شده است. عنوان سند نشان می دهد که نويسندگان آن جمهوری فدرال دمکرات سکولار را به جای جمهوری سکولار دموکرات و راهبرد سرنگونی را به جای راهبرد تا کنونی حزب که گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار است، گنجانده اند و در متن بر قطعيت وقوع انقلاب تاکيد کرده اند.
در کنگره سوم حزب، همين رفقا همراه با تعد ادی ديگر از اعضای حزب، اين قرار را ارائه دادند: "در سند سیاسی همه جا بجای واژه "گذار" یا "گذر" از جمهوری اسلامی، "سرنگونی جمهوری اسلامی" جایگزین شود و همه جملات و پاراگرافهای مربوطه، با آن تنظیم شوند". بعد از بحث و گفتگو حول اين قرار در کنگره، پيشنهاد زير تصويب شد: "کنگره مقرر می دارد که: شورای مرکزی منتخب، پیشنهاد مطروحه از سوی بخشی از اعضای کنگره را در سطح تشکیلات به بحث گذاشته و تا سه ماه پس از کنگره، مبتنی بر ارادهی حزب در قبال آن، تصمیم مقتضی اتخاذ کند.".
اين موضوع بعد از کنگره در حزب به بحث و گفتگو گذاشته شد و مطالب زيادی حول راهبرد گذار و سرنگونی نوشته شد. چند ماه بعد از برگزاری کنگره دو فرمول يکی با مضمون مشابه قرار ارائه شده توسط مدافعان سرنگونی در کنگره و ديگری با مضمون مشابه سند مصوب کنگره به همه پرسی گذاشته شد. قرمول پيشنهادی مدافعان سرنگونی رای لازم را نيآورد و همان تيتر سند مصوب کنگره يعنی "گذار از جمهوری اسلامی، سمتگیریها و سیاست ما!" باقی ماند.
سند سياسی مصوب کنگره توسط کميسيون منتخب هيئت سياسی ـ اجرائی برپايه راهبرد گذار از جمهوری سکولار دموکرات تدوين شده بود. در کنگره اقدام مدافعان سرنگونی برای تغيير تيتر سند، مورد نقد قرار نقد گرفت. گفته شد تغيير سندی که ساخت و بافت آن بر پايه راهبرد گذار تهيه شده به سند راهبرد سرنگونی، پروبلماتيک است. استراتژی گذار و استراتژی سرنگونی مشخصه های خود را دارند. گرچه در وجوهی اشتراکاتی با هم دارند. ولی آندو در وجوه مختلف از هم متمايزند و برهم منطبق نيستند. لذا نمی توان سند سياسی را به سندی تبديل کرد که در برگيرنده هر دو راهبرد باشند. سند سياسی کميسيون برپايه گذار از جمهوری اسلامی و الزامات آن نوشته شده بود. جايگزينی سرنگونی به جای گذار، وصله ناجوری برای سند سياسی است. سند سياسی با اين تغيير به سند متناقض تبديل می شود که نه سند مبتنی بر گذار است و نه سرنگونی. سند مغشوش و ناروش و پراز ابهام.
مدافعان سرنگونی اين بار قبل از کنگره چهارم برنامه سياسی دو ساله خود را تهيه و منتشر کردند. اين اقدام مثبتی است و به روشن شدن دو راهبرد، اشتراکات و افتراقات آندو کمک می کند. در چنين صورتی می توان به گفتگو نشست و به زوايای مختلف آن پرداخت.
در اين نوشته به بخش پيشگفتار برنامه سياسی دو ساله و قطعيت انقلاب پرداخته شده است.
پيرامون پيشگفتار "برنامه سياسی دو ساله"
۱. در بخش پيشگفتار اين برنامه آمده است: "در فاصله میان کنگره سوم و چهارم حزب چپ ایران، تحولات پرشتابی در سطوح داخلی، منطقهای و جهانی، رخ دادە، کە نیاز بە روز کردن برنامە حزب چپ ایران را ضروری کردە است".
ـ در نوشته تحليلی از تحولات پرشتاب جهانی و منطقه ای مشاهده نمی شود. آوردن امر بديهی تحولات پرشتاب جهانی و منطقه ای بدون ارائه تحليل چه معنی دارد؟ امروز ضروری وجود دارد که از تحولات جهانی شناخت داشته باشيم. تحولات جهانی بر روندهای مختلف داخل کشور ما تاثيرات جدی دارد. اين برخورد کم بها دادن به روندهای جهانی و عامل بين المللی است.
۲. در همان پيشگفتار آمده است: "چشمانداز ما جامعهای آزاد و برابر است که در آن همه افراد، بدون تبعیض جنسیتی، ملی، مذهبی یا طبقاتی، از فرصتهای برابر برخوردار باشند. عدالت قضایی، نفی مجازاتهای غیرانسانی و حاکمیت قانون مبتنی بر کرامت انسانی از اصول اساسی ماست. همچنین، بر ضرورت احترام به محیط زیست، کاهش مصرف گرایی و حفاظت از منابع طبیعی تأکید داریم".
ـ اسم اين جامعه آزاد و برابر چيست؟ کدام جامعه چنين مشخصه ای دارد؟ آيا منظور جامعه سوسياليستی است؟ چرا نام آن برده نشده است؟ در چنين صورتی اين سئوال مطرح است که آيا جامعه سوسياليستی در چشم انداز است؟ در برنامه حزب جامعه سوسياليستی در چشم انداز قرار ندارد. برای برخی از جريان های چپ، سوسياليسم در چشم انداز قرار دارد و آن ها به تحول سوسياليستی معتقدند و برای تحقق آن مبارزه می کنند. در حالی که حزب ما به تحول دموکراتيک در مرحله کنونی اعتقاد دارد.
ـ اگر منظور از جامعه آزاد و برابر همان جمهوری سکولار دموکرات است، بايد گفت که اين جامعه چنين مشخصاتی تدارد. مشخصه های عمومی آن در "راستاهای عمومی برنامه حزب" آمده است.
ـ اگر برای نويسندگان جامعه ای متفاوت از سوسياليسم و "جمهوری فدرال دموکرات سکولار" مطرح بوده، در چنين صورتی لازم بود رابطه اش را با دو جامعه مزبور مشخص و جايگاهش را معين می کردند.
ـ احتمالأ منظور نويسندگان سند سياسی دو ساله، بيان ارزش ها بوده است که به عنوان جامعه نوشته اند. اين ارزش ها به صورت کامل در "راستاهای عمومی برنامه حزب" آمده است، تکرار ناقص آن در سند سياسی دو ساله چه ضرورتی داشت؟ *
۳. در پاراگراف سوم پيش گفتار آمده است: "در عرصه بینالملل، به همزیستی مسالمتآمیز، برقراری صلح، عدالت در روابط جهانی و همکاری ملتها باورمندیم."
ـ تاکيد بر برقراری صلح، موضع درست و بجائی است.
ـ اما اين فرمول غير از مسئله صلح با تحولات جهانی کنونی تماس نمی گيرد.
ـ هم زيستی مسالمت آميز به دوران دو قطبی بودن جهان در قرن بيستم برمی گردد که توسط نيکتا خروشچف در رابطه با دو اردوگاه متخاصم شرق و غرب مطرح شد. اردوگاه شرق فروپاشيد و موضوعيت هم زيستی مسالمت آميز از بين رفت. تکرار آن فرمول قرن بيستم چه ارتباطی با روندهای کنونی جهانی دارد؟
ـ منظور از عدالت در روابط جهانی چيست؟ ميليون ها روابط جهانی وجود دارد. منظور کدام روابط است؟
ـ همکاری ملت ها به چه صورتی است؟ نقش دولت ها چيست؟
آيا انقلاب قطعی است؟
در برنامه سياسی دو ساله آمده است: "ایران در شرایط پیشا انقلابی قرار دارد. زمان و شکل انقلاب را از پیش نمی توان پیشبینی کرد، ولی در اینکە انقلاب دیگری در پیش است و نیروهای دمکراتیک و مترقی باید از همین حالا خود را آمادە برای آن کنند، تردید نبایدکرد".
در اين پاراگراف دو موضوع مطرح شده است:
۱. ايران در شرايط پيشاانقلابی قرار دارد.
۲. در پيش بودن انقلاب نبايد ترديد کرد. يعنی انقلاب قطعی است.
اين دو حکم در پيوند با هم قرار دارند. در مطلب بدون اينکه منظور از پيشاانقلابی و شرايط آن توضيح داده شود، حکم صادر شده است. آيا منظور از پيشاانقلابی در دسترس بودن انقلاب است؟ اگر منظور فراهم بودن موقعيت انقلابی است، چرا به طور روشن گفته نمی شود و از واژه مبهم و تعريف نشده پيشاانقلابی صحبت می شود.
مهمتر اژ آن صدور حکم قطعی بودن انقلاب و مشخص نکردن نوع انقلاب است. واقعيت های چند دهه گذشته نشان می دهد که جابجائی قدرت در اشکال مختلف صورت گرفته است. نگاهی به کشورهای متعددی که به دموکراسی دست يافته اند، تنوع و تعدد اشکال مختلف انتقال قدرت را نشان می دهد. از پرتغال و اسپانيا گرفته تا افريقای جنوبی، کشورهای امريکای لاتين و اروپای شرقی. جابجائی قدرت سياسی در اين کشورها را نمی توان در چارچوب انقلاباب کلاسيک تبيين کرد. از انقلاب بهمن تا کنون در سطح جهانی تحول سياسی در شکل انقلابات کلاسيک صورت نگرفته است. چگونه نويسندگان برنامه حکم داده اند که انقلاب در ايران قطعی است و قدرت سياسی تنها در اين شکل جابجا خواهد شد. اين حکم از کجا آمده است؟ در نوشته پيرامون قطعيت انقلاب توضيحی داده نشده و مشخص نيست که آن ها از کجا به اين علم دست يافته اند که بنويسند انقلاب قطعی است و تحول سياسی در شکل انقلاب خواهد بود.
انقلاب در شرايطی اتفاق می افتد که موقعيت انقلابی فراهم شده باشد. لازمه شکل گيری موقعيت انقلابی، غالب شدن يک گفتمان در سطح جامعه، وجود آلترناتيو، سازمان يابی گروه های معترض از يکسو و از سوی ديگر بروز شکاف در بلوک قدرت، ناتوانی حکومت در سرکوب و اعمال سلطه خود است. نويسندگان برای اثبات حکم خود مبنی بر قطعيت انقلاب، بايد نشان دهند چگونه آن مولفه ها شکل می گيرد. وگرنه حکم آن ها اعتباری نخواهد داشت و به معنی آن خواهد بود که آن ها آرزوی خود را به جای واقعيات گذاشتند.
جريان های سياسی می توانند راهبرد خود را برپايه انقلاب قرار دهند و برای تحقق آن مبارزه کنند. ولی قطعيت بخشيدن به آن، پختگی يک جريان را نشان نمی دهد. شيوه منطقی در ارتباط با تحولات آينده، رديف کردن سناريوهای محتمل و محتمل ترين سناريو است. با توجه به بحران های پرشمار و درهم تنيده و با در نظر گرفتن عدم توانی حکومت در اداره کشور از يکسو و از سوی ديگر فشار حداکثری دولت ترامپ و همسو شدن سياست اتحاديه اروپا با آن، و يا بجهت حمله نظامی توسط اسرائيل و امريکا، اين احتمال وجود دارد که جمهوری اسلامی بدون انقلاب از درون بپاشد. همانند اتحاد شوروی. در چنين حالتی صاحبان برنامه سياسی دو ساله چه پاسخی خواهند داشت؟
در جريان جنبش انقلابی مهسا برخی از اين رفقا، يقين داشتند که اين جنبش به انقلاب فرا خواهد روئيد و انقلاب و سرنگونی در دسترس است. کاری که برخی رسانه ها هم انجام دادند. واقعيت نشان داد که جنبش مهسا به انقلاب فرانروئيد و جنبش بعد از سه ماه مقاومت و قربانی دادن فروکش کرد و از آن زمان تا کنون شاهد برآمد خيزش های مشابه دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و جنبش مهسا نيستيم.
وقتی ذهنيت، تمايلات و آرزوها، جای واقعيت می نشيند، ظرفيت های غيرواقعی به جنبش نسبت داده می شود و جنبش قادر نمی شود آن انتظارات را برآورده کند، در چنين حالتی نااميدی در صفوف آن شکل می گيرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* در سند "راستاهای عمومی برنامه حزب"، ارزش هائی که حزب به آن ها باور دارد، مشخص شده است:
"ارزشهای بنیادین ما شامل صلح، آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، همبستگی، دموکراسی، برابر حقوقی زن و مرد، تنوع سبک زندگی، و دیگر ارزشهای حقوق بشری، توزیع دموکراتیک و عادلانهٔ قدرت، ثروت، فرصتها و اطلاعات، حفاظت از محیط زیست، سکولاريسم و رفع هر گونه ستم و تبعیض، از جمله ستم طبقاتی و تبعیض جنسيتی، ملی، قومی و مذهبی است. این ارزشها اصول پایهای برنامهٔ ما را تشکیل میدهند. ما در مبارزهای که میان کار و سرمایه در سطح جهانی و در کشور ما جریان دارد، در جانب کار قرار داریم و از حقوق، منافع و مطالبات کارگران، زحمتکشان و تهیدستان در مقابل تعرض سرمايه و از خواستههای دمکراتیک طبقه متوسط جدید (معلمان، پرستاران، پزشکان، کارمندان دولت، وکلا، کارمندان بخش خصوصی و ...) کشور دفاع میکنیم."
دیدگاهها
بابک راد عزيز! همزيستی…
برخورد عمیق تر لازم است
اینها بیشتر بازی با کلمات و…
همزیستی
افزودن دیدگاه جدید