رفتن به محتوای اصلی

بگذار و بگذر.

بگذار و بگذر.

گفتی،
امشب چیزی بگو
چیزی مثلِ حضور نیم رخِ ماه
‌در سایهِ روشنِ ابرهای سرگردان 
چیزی مثلِ جنگلِ انبوه 
پشتِ نگاه آسمان
چیزی مثل تو...رفتی
اما هیچ فراموش نمی شوی
 
نگاهم از پشتِ سر
سایه ام با من میاید
و فاصله ها دور می شوند
انگار همه خسته شدند
زورشان نمی رسد
اما پشتِ تاریکی
صدایِ آوازِ پرنده ها بلند است
 
گفتم،
امشب بگذر...از یاد رفته ام
بگذار و بگذر خودم را به یاد آرم 
گاهی دوست دارم
تنها باشم
هر چه در سردارم
بسپارم به همین ستاره
که از لایِ پنجرهِ خیره نگاه میکند
برم بالا و بالاتر...
یادِ رفیقِ سالهایِ دورم
هنوز نام-اش در من زنده است
فراموش نکردم
باید درگوشه ای بنشینم وُ بگویم:
چرا...من سالها خودم را 
تنها گذاشته بودم!
 
اما امشب-
همه از تو می گویند
هنگامی که زیبایی روز
به تماشای تو می نشیند.
 
رحمان-ا     ۱۰ / ۲ / ۱۴۰۴
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید