آقای بهروز خلیق در نشریه به پیش نوشته ای با عنوان "تفکر و روحيه حذف حزب چپ ايران، به همه اعضای آن تعلق دارد نه به گروه معين" در پاسخ به نوشته رفیق گرامی مسعود شب افروز " حزب چپ ایران، حزب چه کسانی است؟" منتشر کرده اند.
من در اینجا مایلم به چند نکته در باره این نوشته و اساسا نوشته های ایشان اشاره ای داشته باشم. درخواست من از ایشان این است که به این فیدبک به مثابه "هدیه" نگاه کنند. هدف فید بک آنست که نویسنده در کارهای آتی خویش به آنها توجه کرده و در صورت مفید و ثمربخش بودن شان از آنها بهره گیرد.
بعد از این توضیح در زیر نکاتی که دراین نوشته و عموما نوشته های آقای خلیق بارز هستند را با توضیحاتی مختصر بر میشمرم. امیدوارم این سعی کمکی باشد برای گفتگوها و بحث های هدفمند، منصفانه، محترمانه و بدور از پیشداوری.
نکته ای که من از نوشته های ایشان استنباط کردم اینست که، ایشان گویا به پاسخ و نظرات طرف گفتگو یشان توجه کافی ندارند و علاوه بر آن برخوردی گزینشی و حذفی با نظرات حریف میکنند. ایشان در بسیاری از نوشته هایشان بطور خسته کننده و ملال آوری این گفته و تز را ارایه میدهند که سرنگونی طلبان طرفدار مبارزه خشونت آمیز هستند. و این در حالی ست که بارها در پاسخ ایشان گفته شده که اینگونه نیست و شما در اشتباهید و این حرف شما گفتگو را به کجراه میبرد. اما متاسفانه ایشان توجهی به این پاسخ ها نمی کنند. احساس من اینست که ایشان در برخودر به نظرات حریفان و مخالفانشان بیشتر به پیشداوری هایشان و آنگونه که میخواهند حریفشان را ببینند تکیه میکنند تا نظرات و گفته های مستند موجود طرف مقابل.
بطور مثال توجه کنید به بحث هایی که در گذشته و حالا در مورد "سرنگونی" شده و میشود و تلاش پیگیر ایشان برای پیوند زدن سرنگونی و مبارزه خشونت آمیز با همدیگر.
یک نمونه از برخورد گزینشی و حذفی را در همین نوشته شان در پاسخ به رفیق مسعود شب افروز مشاهده میکنیم.
در پاراگراف سوم نوشته آمده است: " در حزب چپ ايران در رابطه با راهبرد سياسی دو گرايش وجود دارد: راهبرد گذار از جمهوری اسلامی به جمهوری سکولار دموکرات و راهبرد سرنگونی."
ایشان یقنا سند سیاسی پیشنهادی به کنگره چهارم حزب از جانب گرایش حامی سرنگونی (البته لازم است که گفته شود سرنگونی بخش کوچکی در مقایسه با مسایل دیگرمطرح شده در سند بود.) میشناند. در تیتر سند چنین آمده است:
"برنامه سیاسی دوسالهی حزب چپ ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپایی جمهوری فدرال دموکرات سکولار"
حذف عمدی یا سهوی بخش ایجابی شعار راهبردی ("برپایی جمهوری فدرال دموکرات سکولار") در موضع "سرنگونیطلبان"، نمونهای عینی و غیرقابل انکار از ناراستی در بازنمایی نظرات مخالف است. این کار، گفتگو را از محتوا به سوی برچسبزنی سوق میدهد. انگیزه آ قای خلیق هر چه باشد, این شیوه ایست ناسالم, ناپسند و دور از انصاف.
در اینجا مایلم چند سوال در رابطه با مقوله "گذار" مطرح کنم و امیدوارم پاسخ های روشن و مشخصی به آنها داده شود. و همچنین چند جمله در تشریح راهبرد سرنگونی.
از ایشان بارها درخواست شده که فرایند " گذار" را توضیح دهند: چگونگی، ابزارها، عاملان، نقطه عطف. و اینکه این گذار به جمهوری سکولار دموکرات قرار است چگونه اتفاق بیفتد؟ و این جمهوری سکولار دموکرات چگونه و بر چه بستری بجای بنای جمهوری اسلام بنا خواهد شد؟ آیا آقای خلیق با همفکرانش می نشینند و منتظر می مانند تا این بنای فرتوت در هم فرو بریزد؟ اتحاله شود؟ آیا قرار است موجوداتی از درون آن به جانش بیفتند و این هیولا از درون ببلعند؟ شاید امدادهای غیبی از کوچه اخگر قرار است به داد برسد. و یا شاید زلزله ویرانگری از بیرون از جغرافیای کشور به آن تزریق شود وکار را تمام کند. گذار (Transformation) یک پروسه است برای تبدیل شدن یا رسیدن از یک وضعیت یا شرایط به وضعیت یا شرایط دیگر (مانند تبدیل آب از حالت مایع به بخار). در روند این پروسه یک گسستی هست بعنوان نقطه عطف که مانند یک زنگ بصدا در می آورد. توضیح این نقطه عطف و چگونگی رسیدن به آن در نوشته های آقای خلیق غایب است.
آقای خلیق بجای توضیح و واکاوی "گذار" همه تلاششان را میکنند تا برای پر کردن خلاء نظری مواضع خود، راهبرد "سرنگونی" رابه خشونت تقلیل دهد.
برای حامیان سرنگونگی جمهوری اسلامی و برپایی جمهوری فدرال دموکرات سکولار راه کار روشن است, چرا که آنها به نیروی مردم و سازماندهی مبارزات آنان در همه ی عرصه ها و در میان همه اقشار و طبقات زیر ستم و مورد تبعیض باور داشته و همه تلاششان را در درجه نخست صرف این مهم می کنند. این مبارزه بر مسالمت آمیز بودن استوار است، نه آنگونه که گذارطلبان ادعا میکنند بر خشونت. ما از خشونت همانقدر بیزاریم که انسانیت را پاس میداریم.
ویزه گی دیگر نوشته های نویسنده محترم پرداختن به حاشیه و فرعیات است. در همین نوشته نامبرده بجای آنکه به اصل موضوع بپردازند، با این جمله شروع میکنند که: "مطلب با اسم فردی است ولی در آن از "ما" صحبت می شود. با خواندن مطلب، مشخص می شود که منظور نويسنده از "ما"، مدافعان راهبرد سرنگونی در حزب است." پر واضح که رفیق مسعود شب افروز تنها پشتیبان شعار راهبردی سرنگونی در حزب چپ نیست. ایشان چه هدفی را با طرح این سوال دنبال میکند؟ بطور مسلم ایشان سعی دارند موضوع را به فرعیات هدایت کنند. اما آنجا که شروع به تفتیش و سین جین می کنند که "او در اين مطلب بگونه ای صحبت می کند که گويا نماينده مدافعان راهبرد سرنگونی است. اما معلوم نيست کجا و چه کسانی به او اين نمايندگی را داده اند."موضوع از حوزه حاشیه پردازی خارج میشود.
آقای خلیق در چه منسب و جایگاهی هستند که به خودتشان اجازه طرح چنین سوالی را میدهند؟ آخر دانستن این موضوع چه ابهام مضمونی را در رابطه با نوشته رفیقمان برا ی شان رفع خواهد کرد؟
آقای خلیق در نوشته شان در رابطه با پرنسیب های دموکراتیک و تشکیل فراکسیون از جمله میویسند که: ا ساسنامه حزب که چند دوره روی آن کار شده است، بر پايه پرنسيپ های دموکراتيک تدوين شده و حضور گرايش ها و تشکيل فراکسيون در آن گنجانده شده است." واقعیت اینست که اساسنامه حزب تناقضات و مبهم گویی های بسیاری در خود دارد. تفسیر پذیر است و در مواردی غیر دموکراتیک. در رابطه با موضوع فراکسیون ارجاع میدهم از جمله به مواد ۳ الی ۵ فصل ششم اساسنامه. روح حاکم بر ماده های نامبرده آلوده به سو ظن و کنترلگرایانه است. بطور نمونه در ماده پنجم گفته میشود "فراکسیون میتواند از امکانات حزب برای تبلیغ نظرات خود استفاده کند. ولی مجاز به راه اندازی رسانه مستقل از حزب نيست." چرا و با چه منطق متکی به اصول دموکراتیک چنین حقی از فراکسیون گرفته میشود؟ بطور مثال توجه کنید به اساسنامه حزب چپ آلمان. در این حزب بیش از ۳۰ گرایش / فراکسیون (Zusammenschlüsse) وجود دارد و بسیاری از آنها دارای کانالهای تبلیغی-ارتباطی خود هستند.
پر واضح است که در حزب چپ گرایش های متفاوتی وجود دارد. میتوان به وضوح از گرایشات چپ انقلابی, مرکز و راست رفرمیستی نام برد. اما سوال اینست که چرا این گرایش ها علنی نیستند و رسمیت ندارند؟
این تناقضات اساسنامه، روح کنترلگرایانه آن در مورد فراکسیونها نشان میدهد که از جمله مشکل ممکن است تنها در افراد نباشد، بلکه در قواعد نانوشته یا نوشتهشدهای باشد که گفتگوی دموکراتیک را محدود میکند.
در فضای مجازی نوشته های زیادی در زمینه های مختلف از جمله سیاست منتشر میشوند.وقتی نویسنده ای مطلبی و اثری از خودش منتشر میکند، خودش و اثرش را در معرض قضاوت و برخورد عمومی میگذارد. درپایان مایلم آنچه که بطورعموم و خاصه در مورد نوشته های آقای خلیق مشاهده کرده ام را بطور تیتروار با شما به اشتراک بگذارم. در مورد بسیاری از نوشته ها موارد زیر را میتوان مشاهده کرد:
- مکرر نویسی خسته کننده و ملال آور
- عدم توجه به پاسخ های مخالفان
- تفسیر گزینشی از صحبت های حریف
- تحریف مواضع طرف مقابل
- بی انصافی در برخورد به آرا حریف
- کپی برداری بجای اندیشه ورزی
- گزارش نویسی بجای آنالیز کردن و اعلام نظر
محمد ک
افزودن دیدگاه جدید