در تاریخ معاصر ایران، نامهایی وجود دارند که نه با حضور در قدرت و نه با تصاحب تریبونهای رسمی ماندگار میشوند، بلکه با زیست اخلاقی، ایستادگی خاموش و وفاداری بیوقفه به انسان در حافظه جمعی جای میگیرند. زندهیاد غلامشاه مهربان از همین شمار است ، انسانی فداییتبار، چپگرا، عدالتخواه و صلحباور که سیاست را نه در قدرت، بلکه در کاهش رنج انسان و دفاع از کرامت انسانی معنا میکرد.
غلامشاه مهربان ۵ دی ماه ۱۴۰۴ مطابق ( ۲۶ دسامبر ۲۰۲۵ میلادی)، پس از سالها رنج جسمی و بیماری، چشم از جهان فروبست. اما مرگ او پایان یک روایت نیست ، بلکه فرصتی است برای بازخوانی تجربه نسلی که در برابر استبداد، سرکوب، تبعید و فقردر هر دو رژیم ایستاد، بیآنکه اخلاق را قربانی مصلحت کند.
زنده یاد غلامشاه مهربان در سال ۱۳۲۷ در هندیجان از توابع استان خوزستان متولد شد، منطقهای که فقر ساختاری، تبعیض تاریخی و محرومیت مزمن، بخشی جداییناپذیر از زیست روزمره مردم آن بوده است. تولد در چنین جغرافیایی، برای غلام تنها یک مشخصه مکانی نبود، بلکه تجربهای زیسته از نابرابری و بیعدالتی بود.
او از همان سالهای کودکی و نوجوانی، رنج را نه در کتابها، بلکه در زندگی واقعی لمس کرد. همین تجربه زیسته، بعدها به بنیان آگاهی سیاسی و اجتماعی او بدل شد، آگاهیای که نه از جنس انتزاع، بلکه ریشهدار در واقعیت اجتماعی بود.
در آغاز دهه ۱۳۵۰، غلام مهربان برای ادامه تحصیل راهی هندوستان شد. از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵، در شهرهای حیدرآباد و پونا، به یکی از فعالان جنبش دانشجویی ایرانیان خارج از کشور بدل شد، جنبشی که در آن سالها، بهویژه در میان نیروهای چپ و فدایی، نقش مهمی در افشای استبداد شاهنشاهی و پیوند مبارزه سیاسی با دغدغههای اجتماعی ایفا میکرد.
زنده یاد غلامشاه مهربان در این دوره در هندوستان ، نه یک فعال سیاسی، سازمانگر و پیونددهنده بود. بلکه از فعالین جنبش دانشجویی فریاد - هندوستان بود. پونا در آن زمان مرکز تحرکات دانشجویی بهشمار میرفت و حیدرآباد یکی از کانونهای مهم دانشجویان ایرانی. غلام، نقش رابط فعال میان این دو را ایفا میکرد و در شکلگیری و تثبیت انجمن دانشجویی حیدرآباد نقشی کلیدی داشت.
این انجمن پیشتر در اختیار فرزندان طبقات مرفه و وابستگان کنسولگریها بود، اما با تلاش غلام و یارانش، به نهادی مستقل، مردمی و چپگرا و دمکراتیک بدل شد. این تغییر، نهتنها سیاسی، بلکه طبقاتی و اخلاقی بود.
در عین حال، او با وجود تنگنای مالی، از شهر حیدرآباد با زحمت فراوان برای دانشجویان پونا برنج تهیه میکرد تا اندکی از فشار اقتصادی آنان بکاهد. این رفتار، چکیده نگاه او به سیاست بود: سیاست بهمثابه همبستگی انسانی.
در سال ۱۳۵۵، زنده یاد غلام از مسیر زمینی افغانستان، پاکستان و استان خراسان قصد ورود به ایران را داشت؛ نه برای فعالیت تشکیلاتی، بلکه برای دیدار مادر بیمارش. با این حال، در منطق نظام امنیتی شاهنشاهی، حتی عاطفه خانوادگی نیز میتوانست جرم تلقی شود. او در بدو ورود دستگیر شد.
از سال ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۷، غلام مهربان در زندانهای اوین رژیم شاه محبوس بود. این زندان، تنها یک دوره حبس نبود، بلکه مرحلهای تعیینکننده در شکلگیری شخصیت اخلاقی و سیاسی او بهشمار میرفت.
با وجود پایان یافتن دوره محکومیت، از آزادی غلام مهربان جلوگیری کردند. شرط آزادی، امضای ندامتنامه و انکار گذشته سیاسی بود. غلام این شرط را نپذیرفت. پس از مدتی، تنها از او خواستند تعهد بدهد که دیگر فعالیت سیاسی نکند، این شرط را نیز رد کرد.
این ایستادگی، بهای سنگینی داشت. یکی از شکنجهگران ساواک با ضربهای شدید به اندام جنسی او، موجب پارگی بیضه و انتقالش به بیمارستان شد. آسیبی که بعدها به ناباروری و مشکلات جدی کبدی انجامید و بهاحتمال فراوان، در مرگ زودهنگام او بیتأثیر نبود.
با اینهمه، زنده یاد غلام مهربان حتی در اوج این خشونت، پیغام فرستاد که موضوع رسانهای نشود. این تصمیم، نه از سر ترس، بلکه از اخلاق سیاسی او سرچشمه میگرفت ، پرهیز از تبدیل رنج شخصی به سرمایه سیاسی.
در اوایل انقلاب ۱۳۵۷، آزاد شد. اما زندان را به نردبان قدرت بدل نکرد. او نهتنها وارد رقابتهای سهمخواهانه نشد، بلکه آگاهانه از مناسبات قدرت فاصله گرفت.
او تا پایان عمر، در جبهه حفظ حقوق بشر و کرامت انسانی و سوسیالیسم وعدالتجو باقی ماند، با ایمانی راسخ به صلح، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی. وی باور داشت که رهایی انسان از زیر یوغ ستم و سرکوب، تنها در جامعهای عادلانه ممکن است ، جامعهای که در آن کرامت انسانی امری ذاتی باشد، نه امتیازی اعطاشده.
در سالهای بعداز انقلاب ، غلام مهربان بار دیگر تحت فشار و دستگیری و عذاب نیروهای امنیتی رژیم خود کامه و سرکوبگر رژیم جمهوری اسلامی افتاد ، اینبار در بندر ماهشهر، با فشارهای امنیتی و آزار مواجه شد. این فشارها بهحدی رسید که با وجود عشق عمیقش به ایران، ناچار به ترک وطن شد و راهی آمریکا گردید.
مهاجرت او، نه انتخابی داوطلبانه، بلکه تبعیدی ناخواسته بود. او خود روایت میکرد که در آغاز، بیخانمان بود، شبها در پارک میخوابید و روزها را با گرسنگی سپری میکرد.
روزی پس از دو روز بیغذایی، در صف دریافت غذای رایگان ایستاده بود، اما درست پیش از رسیدن نوبتش، با خود گفت:
«مگر تو همان غلام مبارز نیستی که میخواهی تسلیم شوی؟»
از صف خارج شد و با همان جسم رنجور، دوباره به کارهای سخت بازگشت.
وی از کارگری در پمپ بنزین آغاز کرد و بهتدریج، با تلاش، پشتکار و صرفهجویی، به مالکیت یک پمپ بنزین رسید. با این حال، هرگز اسیر منطق انباشت سرمایه نشد. ذهن و دلش همواره در گرو بازگشت به ایران و خدمت به انسان بود.
او علاقهای عمیق به آموزش و معلمی داشت و در آمریکا بهصورت نیم وقت در دبستان تدریس میکرد. تمسخر برخی همکاران بهدلیل لهجه انگلیسی با ریشه هندی، نهتنها او را نشکست، بلکه اشتیاقش را برای بازگشت به میهن تقویت کرد.
پس از دریافت مستمری بازنشستگی، ارز دریافتی ماهانه خود را با خانواده یک دانشجوی کمبضاعت به نصف قیمت رایج واگذار کرد و در پاسخ به اطرافیان گفت:
«همین مقدار هم برایم کافی است.»
پس از بازگشت به ایران، زنده یاد غلام مهربان بهویژه در کرج، جذب فعالیت در کنار کودکان کار و خیابان شد. او نهتنها برای آنان کار میکرد، بلکه در کنارشان زندگی میکرد. کودکان، او را «پدر» صدا میزدند، نامی که از دل رابطهای عمیق، صادقانه و انسانی برمیآمد.
وی درآمد محدود خود را با عشق میان این کودکان تقسیم میکرد و باور داشت که سیاست، اگر به نجات بیپناهترینها نینجامد، تهی است!
غلام، یار دبستانی نسلی بود که سیاست را با اخلاق درآمیخت.
نه اهل ریا بود و نه اهل معامله با وجدان.
نه برای نام و نه برای نان، پای بر آنچه وجدان مینامید نگذاشت.
پاک ماند، متعهد ماند و تا پایان عمر، در مکتب عشق به انسان هزینه داد.
زنده یاد غلامشاه مهربان از تبار فداییان بود، با ایمان به صلح، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی وسوسیالیسم زندگی او نمونهای روشن از مبارزه مستمر بشردوستانه است و از حامیان کرامت انسانی، مبارزهای که نه در شعار، بلکه در عمل روزمره معنا یافت.
او نشان داد که میتوان سیاسی بود، بیآنکه آلوده شد،میتوان مبارز بود، بیآنکه انسانیت را قربانی کرد.
یادش گرامی، راهش جاوید و نامش در حافظه اخلاقی جامعه ماندگار باد.
علی جنوبی ۷ دی ۱۴۰۴ (۲۸٫۱۲٫۲۰۲۵ میلادی)
افزودن دیدگاه جدید