همزمانی بحران اقتصادی، فشار بینالمللی و از همه مهمتر نارضایتی عمیق همهگیر تداوم شرایط موجود را ناممکن کرده و میتوان تحولات بزرگی را در آینده نهچندان دور انتظار داشت. طبیعی است که در چنین شرایطی تحرک نیروهای سیاسی اپوزیسیون افزایشیافته و همه نیروهای سیاسی در جهت گسترش تأثیرگذاری خود بر روندهای آتی بکوشند و طبیعتاً بحث همیشگی اتحاد، همکاری و رابطه تشکلهای سیاسی اهمیت بیشتری یابد. گسترش تحرک نیروهای سیاسی اپوزیسیون در این زمینه در یک سال گذشته چشمگیر است و تلاشها و ابتکاراتی را در این عرصه در رابطه با همه نحلههای سیاسی اپوزیسیون میتوان مشاهده کرد. پاسخ به این سؤال که چه نوع روابط و اتحادهایی در این مرحله ممکن و ضروری است اهمیتی دوچندان یافته. در این نوشته کوشش میشود به تأثیر شرایط عینی فعالیت و برخی از مهمترین عوامل نظری که در تمامی سالهای اخیر بهصورت مانع در گسترش روابط عمل نموده پرداخته شود. طبیعتاً میتوان عوامل دیگری به این مجموعه افزود و همچنین این عوامل در رابطه با جریانهای سیاسی مختلف یکسان عمل ننموده و همه آنها شامل کلیه جریانها نمیگردد ولی به نظر من حرکت عمومی نیروها در خارج کشور از این عوامل تأثیر پذیرفته و تأثیر میپذیرد.
شرایط عینی، عدم فعالیت آزاد در کشور
جریانها و فعالین سیاسی خارج از کشور سالهاست که امکان فعالیت آزاد و علنی در ایران ندارند. حتی نیروهای جوانی که بعد از جریان سبز مجبور به مهاجرت به خارج از کشور شدند ده سال است از ایران دورند. طبیعی است که نحوه فعالیت و روانشناسی این نیروها از دوران طولانی مهاجرت و فعالیت سیاسی در شرایطی که ارتباط مستقیم و زنده با موضوع فعالیت یعنی زندگی و مبارزه عملی مردم وجود ندارد تأثیر پذیرفته باشد.
باوجودآنکه وجود روابط مجازی و وسایل ارتباطجمعی عمومی فاصلههای جغرافیایی را کمرنگ و خبرگیری سریع از تحولات و اتفاقات را ممکن کرده ولی نتوانسته و نمیتواند واقعیت زندگی در محیطی که سوژه فعالیت سیاسی این نیروها نیست را تغییر دهد. جریانهای سیاسی دارای تشکیلات و ارتباط مستقیم دوجانبه و متشکل با نیروهای مخاطب خود در داخل کشور نیستند. انعکاس نتایج فعالیتها و موضعگیریهای آنان بر فعالین سیاسی اجتماعی و بدنه مخاطبین خود غیرمستقیم است یا در اکثر موارد غیرقابل دسترسی و ارزیابی است. موفقیت و یا شکست در پیشبرد یک سیاست عمدتاً نه در تأثیر آن بر مبارزات داخل کشور بلکه با واکنش نیروهای مخاطب و هوادار و یا کلاً وابستگان و نزدیکان آن نیرو در خارج از کشور سنجیده میشود. طبیعی است که چنین شرایطی نیروها را هر چه بیشتر به سمت مباحث کلی و عام سوق داده و فشار بدنه اجتماعی نه در جهت شکلدهی روابطی برای تأثیربخشی وسیعتر در این راستا بلکه در راستای تدقیق مرزبندیها و تأکید بر مباحث عام نظری است
هرچند تقریباً همه جریانات سیاسی در نوشتههای خود بر تلاششان برای تأثیرگذاری بر روندهای سیاسی در داخل کشور تأکیددارند ولی دوران طولانی مهاجرت و عدم امکان فعالیت علنی و قانونی تأثیرات عمیقی در روانشناسی این نیروها در رابطه با موضوع موردبحث یعنی مناسبات نیروها برجای نهاده است. برای مثال در داخل کشور هم در درون جریانات اصلاحطلب و هم جریانات موسوم به اصولگرا گرایشها و گروهبندیهای مختلفی شکلگرفته ولی این مانع آن نمیشود که در شرایطی که عمل مشترک آنان نیاز است مثلاً در جریانات انتخاب آنها نکوشند بر این تمایزات غلبه کرده و در یک یا چند گروهبندی اصلی وارد صحنه شوند ولی در خارج از کشور ما سالهاست با مجموعهای از سازمانها در هر یک از نحلههای سیاسی مواجهیم که تمایزات نظری سیاسی آنان با یکدیگر نهتنها از تمایزات درونی یک حزب بلکه از تمایزات درون یک فراکسیون حزبی در اروپا محدودتر است ولی حتی قادر به سازماندهی همکاریهای موضعی با یکدیگر نیستند.
در چند سال اخیر ما شاهد انشعاب در حزب کمونیست ایران، کومله، حزب دمکرات کردستان، راه کارگر، اتحاد جمهوریخواهان ، جریانهای مختلف جبهه ملی و پادشاهی یا بهعبارتدیگر همه نحلههای سیاسی کشور بودهایم. اگر نخواهیم به عوامل فردی و خصوصیات شخصی نیروها که در بسیاری از این موارد نقش مهمی دارد بپردازیم و بحثمان را در چارچوب نظری محدود نگاهداریم، هرچند در همه این موارد فعالان و دستاندرکاران این سازمانها دلایل سیاسی نظری برای توضیح این جداییها ارائه میدهند ولی از نگاه ناظران بیرونی دلایل این جداییها غیرقابل فهم است و دشوار میتوان این جریانات را پس از جدایی از زاویه عمل سیاسیشان از یکدیگر تشخیص داد و مهمتر اینکه جریانات جداشده تا دورهای طولانی حتی از همکاری با یکدیگر سرباز زدند.
مواجهه با این مشکل و تضعیف جنبههای مخرب آن تنها با پذیرش مسئله و تلاش برای شناختن تأثیرات آن بر روانشناسی و عمل نیروهای سیاسی ممکن است و متأسفانه بخش عمده جریانهای سیاسی کشور یا اساساً مشکل را انکار میکنند یا تلاش محدودی برای بررسی جنبههای مختلف این مشکل و چگونگی مواجهه با آن به عملآوردهاند.
همه یا هیچ
رابطه و همراهی نیروها میتواند در سطوح مختلف از وحدت و واحد کردن صفوف دو یا چند نیرو در یک تشکل واحد تا گفتگو و دیالوگ در جهت همسو کردن تلاشها برای تحقق یک هدف موضعی مشترک را شامل شود. متأسفانه اکثر مباحث و تلاشهایی که صورت میگیرد معطوف به تأمین بالاترین سطح رابطه یعنی وحدت و یا اتحاد عام و پایدار است. چند دهه است که از ضرورت اتحاد عمومی نیروها برای شکلدهی یک آلترناتیو نیرومند یا سازماندهی یک شورای رهبری و مدیریت که همه نیروها را زیر چتر خود قرار دهد صحبت میشود ولی اشکال دیگر روابط از ائتلافهای مشخص تا همکاریهای موضعی تا گفتگو با هدف تأمین همسویی کمتر موردتوجه بوده و اگر هم به آنها پرداختهشده، عمدتاً بهعنوان جزئی از تلاش برای اتحاد وسیع یا آغازی برای آن مورد تأکید قرارگرفته. حتی گفتگو و دیالوگ عمدتاً یا به مفهوم شرکت در جلسات و سمینارهایی با هدف تبلیغ مواضع خود و دعوت دیگران به پذیرش این مواضع صورت میگیرد یا با هدف تلاش برای اتحاد وسیع. من در سالهای اخیر بارها و بارها با نظیر چنین جملاتی مواجه شدهام که "اگر ما نمیتوانیم به پلاتفرم واحد دستیابیم و اتحاد کنیم پس همکاری و گفتگوی ما بیفایده است؛ "وقتی ما روی اهداف و استراتژی عمومی وحدت نداریم همکاری و گفتگو چه فایدهای دارد"، "همکاری با نیروهایی که سمتگیری اجتماعی دیگری دارند تنها در خدمت مغشوش کردن مواضع است و درنتیجه همکاری و گفتگو موردی ندارد" و ......
نتیجه آنکه بعد از چهل سال تلاش و تکرار تقریباً مشابه ضرورتهایی که مورد تائید همه نیروهاست، سازماندهی یک همکاری موقت وسیع در رابطه با یک هدف مشخص محدود موضعی ممکن نیست. مثلاً بخش بزرگی از نیروها معتقدند که فاجعه کشتار سال 67 نباید باگذشت زمان به یک حادثه تاریخی و حاشیهای بدل شده و درصحنه سیاسی کشور فراموش شود ولی قادر نیستند برای تحقق این هدف یک مراسم مشترک توسط ارگانی مستقل مورد تائید همه آنهایی که چنین فکر میکنند را سازمان دهند یا حتی آگاهانه و سازمانیافته حرکتهای مجزا و همسویی را سازمان دهند یا امروز در اعتراض به نقض حقوق بشر یا حتی مشخصتر مثلاً اعتراض به حکم سنگین علیه نسرین ستوده یا احکام اعدام کار مشترک عمومی عملی نیست. اقدامات مشترک تماماً توسط کسانی صورت میگیرد که نظرات میتوانند با هم وحدت کنند یا کسانی که تصمیم به تلاش برای اتحاد عام سیاسی با یکدیگر دارند.
اتحادهای وسیع زمانی میتواند نسبتاً پایدار بوده و در فضای سیاسی کشور تأثیربخش باشد که محصول نزدیکی و شکلگیری رابطه عاطفی نیروهای اجتماعی اتحاد در عمل یا حداقل موازی چنین تلاشهایی باشد و در غیر این صورت چنین اتحادهایی تنها یک قرارداد و یا صدور یک پلاتفرم توسط تعدادی از شخصیتهای سیاسی اجتماعی است که همانطور که شکلگیری آنها به اراده و تصمیم چنین شخصیتهایی بستگی دارد به همان سرعت به دلیل خصوصیات شخصی یا تغییر نظر و تصمیم شکلدهندگان آن محو میشود
هرچند در این زمینه ( و همه موارد دیگری که در این مطلب مورد تأکید است) و تلاشهای متفاوتی نیز وجود داشته (مثل برخی تلاشهای تشکلهای مدافع برابر حقوقی زنان) ولی این مشکل در تمامی چهل سال اخیر وجود داشته و با آنکه همه نظرات نحوه عمل ذکرشده را رد میکنند ولی در عمل به حیات خود ادامه داده.
تلاش برای یگانگی
اتحاد، ائتلاف، همکاری، همکاری موضعی، همراهی، هم آهنگی و گفتگو اشکال روابط بین نیروهایی است که با یکدیگر تمایز دارند و نمیتوانند در یکنهاد یا تشکل واحد متشکل شوند. بخشی از نیروهای سیاسی شرایطی را برای اتحاد و همکاری قائل میشوند که هر نوع رابطه با نیروهایی که با آنان تمایز دارند ناممکن شده و تنها اتحاد و همکاری با کسانی پذیرفته میشود که منطقاً میتوانستند در شرایط فعالیت باز در یک حزب واحد متشکل شوند. چنین نوع نگاهی شناختهشده و بخش عمده نیروها و فعالان سیاسی امروز آن را نقد میکنند ولی سایه این نگاه به نظر من در تمام چهل سال اخیر حتی با آن نیروهای سیاسی که به نظر میرسد نگاه بازی به اتحادها دارند و برای اتحاد و همکاری با نیروهایی که از آنان دورند ابا ندارند سنگینی میکند.
روی دیگر این نوع نگاه آنجاست که نیروهایی بنا به اولویتهای سیاسی درست یا غلط همکاری با جریانی متفاوت را میپذیرند ولی به دلیل نفوذ گسترده نگاه ذکرشده، برای توجیه این پذیرش خود تلاش میکنند مرز مابین خود و نیروی متحد را کمرنگ ساخته و از آنان چهرهای مشابه یا نزدیک به خود ارائه دهند. هرچند چنین نیروهایی بهظاهر عکس جریانهای اول عمل کرده و میاندیشند ولی در عرصه نظر آنان نیز همچون گروه اول همکاری و اتحاد را با یگانگی مشابه دیده و تلاش میکنند با یگانه نشان دادن خود با دیگر نیروها از خود دفاع کنند و با این روش به پایداری فکر اول یاری میرسانند.
مثالی میزنم. در جریان انقلاب برخی سازمانهای چپ به گروه اول تعلق داشتند. این نوع نگاه در حدی در این سازمانها قوی بود که مثلاً در سازمان پیکار در شرایطی که این سازمان تحتفشار نیروهای امنیتی قرار داشت و هرروز تعدادی از اعضای آن دستگیرشده و شدت عمل در رابطه با این سازمان در حدی بود که تقریباً هیچیک از اعضای دستگیرشده این سازمان زنده نمانده است، طرح این ایده که باید نحوه برخورد این سازمان با لیبرالها متفاوت از جریان غالب در حکومت باشد، به بحرانی در این سازمان انجامید که گفته میشود در گسترش ضربات و دستگیری و کشته شدن تعداد بیشتری از اعضا و بالأخص برخی رهبران آن نقش قطعی داشت. در سازمان اقلیت مباحثی دیگر ولی از زاویه موضوع این نوشته مشابه، باعث تصفیه شناختهشدهترین رهبران این جریان و درگیریهای بعدی درونی گردید.
حزب توده و سازمان اکثریت به گونه عکس عمل کردند. آنان از نیروهای ضد امپریالیست درون حکومت حمایت کرده و تصور میکردند این روند میتواند راه را برای تحولات مثبت آینده بگشاید. این دو سازمان به نظر میرسد در برخورد با اتحادهای سیاسی برخوردی باز داشتند و اتحاد و همکاری با نیروهای متفاوت با خود را پذیرفتهاند ولی سایه ایده مطرحشده حتی در اینجا نیز عمل میکند. این دو جریان بالأخص حزب توده تصویری از نیروهای موردحمایت خود یا بهعبارتدیگر خط امام در نوشتهها ترسیم میکند که وجود خارجی ندارد. یکبار از کیانوری پرسیده شد این تصویری که شما از خط امام میدهید کدام نیرو را شامل میشود، ما چنین نیرویی در حاکمیت نمیبینیم. او گفت خط امام خود ماییم. ما برنامه خود را با عنوان خط امام ارائه میدهیم و از این طریق آن را به میان تودهها میبریم. طبیعتاً چنین تدبیر تاکتیکی تنها در جلسات محدود میتوانست مطرح باشد و نباید در نشریات عمومی مطرح میشد ولی نتیجه آن به وجود آوردن تصویری غیرواقعی از نیروی متحد و خود بود. تصویری که عاطفه میساخت و علیه کسان دیگری که در این اتحاد شرکت نداشتند ضد عاطفه میپرورد. برخورد تند قلمی با نیروهایی که سیاست دیگری داشتند نتیجه آن است. در اینجا حمایت از خط امام بهعنوان نیرویی که یگانگی روزافزونی با حزب دارد مورد تأکید و همه یگانگیها و مشابهتها با دیگران منجمله سایر چپها به فراموشی سپرده میشد.
چهل سال بعد از آن روز در سالهای اخیر هستند نیروهایی که در تمام پرونده سیاسیشان در چهل سال اخیر نتوانسته یا نخواستهاند در همکاری جدی با نیروهای غیر شرکت کنند. نیروهایی که تصور میکنند همکاری و اتحاد تنها با نیروهایی که مشابه آنان هستند مجاز است و در غیر این صورت به تصویری که آنان از خود ساختهاند لطمه وارد میشود. ولی از آنسو نفوذ ایدهای که اتحاد و همکاری را در یگانگی میبیند در رابطه با سایر نیروها نیز عمل میکند مثلاً بخش بزرگی از جمهوریخواهان معتقدند که حمایت از نیروهای اصلاحطلب و یا اعتدالگرا بسود باز شدن فضا و تحولات مثبت است. ولی توصیف بخشی از این نیروها از نیروهای اصلاحطلب با تصویری مبالغهآمیز همراه شده و مثلاً فراموش میشود که آقای روحانی هیچگاه در تمام حیات سیاسی خود کلمهای در دفاع از فعالیت آزاد نیروهای مخالف رژیم سخن نگفتهاند و بدتر از آن تصور میشود که تأکید بر خواستههای استراتژیک جمهوریخواهی و ترویج و تبلیغ آن با چنین حمایتی مغایر است بهعبارتدیگر پذیرش همکاری با محو کردن عملی تمایزات همراه میشود.
یا مثلاً گروهی از جمهوریخواهان معتقدند که درست است با مشروطه خواهان اتحاد کنند. ولی در عمل اکثریت قریب بهاتفاق این جمهوریخواهان تأکید بر جمهوریخواه بودن به حاشیه میرود. شاید در بیست سال اخیر تعداد نوشتههایی که از این طیف در دفاع از جمهوری و نقد رژیم پادشاهی یا عملکرد هواداران آن صورت گرفته به یک درصد نوشتههایی که بر ضرورت همکاری و تأکید بر نزدیکیهای این دونیرو صورت میگیرد نباشد و فراموش میشود که بیست سال است در این راستا تلاش میشود ولی این تلاشها با موفقیت محدودی مواجه بوده و این نشانه مشکلاتی است که این نیروها نهفقط با بقیه جمهوریخواهان بلکه با گرایشهای درون هواداران رژیم پادشاهی دارند.
حتی اتحاد جمهوریخواهان بهعنوان نمونه موفقی از فعالیت مشترک نیروهایی با تاریخ و فرهنگهای سیاسی متفاوت از تأثیر این نحوه نگاه بری نماند و این تصور که این چندگانگی نه نقطه قوت بلکه نقطهضعف این جریان است و تلاش برای یگانه کردن آن لطمات سنگینی به آن وارد نمود.
چنین تصویری از نوع رابطه شرایطی به وجود آورده که بسیاری از نیروها حتی از حرکت محدود با جریانهایی که با آنها فاصلهدارند ابا میکنند و تصور میکنند هرگونه کار مشترک به معنای پذیرش نوعی از یگانگی است.هم آنهایی که به حیطه اتحادها قدم میگذارند ولی بهگونهای که توضیح داده شد عمل میکنند و هم آنهایی که محافظهکارند و از اتحاد با غیرخودیها سرباز میزنند هر دو البته باکیفیت و درجهای متفاوت به این فشار تسلیمشده و آن را تقویت میکنند.
اتحاد پایدار و پلاتفرم
توقف یا تضعیف برخی نهادهایی که با اتحاد مجموعهای از نیروها شکل گرفت بهعنوان شکست این تلاشها تلقی شده و نیروها در تلاش برای شکلدهی اتحادهای جدید میکوشند چارچوبهای آن را در حدی روشن و دقیق کنند تا به چنین سرنوشتی دچار نشوند و اتحادی پایدار را شکل دهند و راهحل را در تدوین پلاتفرمهایی همهجانبه و دقیق میدانند.
اتحاد و یا همکاری نیروها تلاشی است برای پیشبرد اهداف معینی توسط نیروهایی متفاوت. سیاست در شرایط پر تحول و پیچیده ایران در مسیری ثابت حرکت نمیکند. اهداف نیروها میتواند بهطور نسبی ثابت باشد ولی هرچند سال یکبار موضوعات یا نیروهایی از دستور کار خارجشده یا اهمیت خود را از دست میدهند یا موضوعات یا نیروهای دیگری به صحنه میآیند. جریانهای سیاسی در برخورد با تحولات جامعه همسو تغییر نمیکنند و جریانهایی که با یکدیگر هم موضعاند در شرایط جدید و در برابر موضوعات نویی که در دستور قرار میگیرد یکسان واکنش نشان نمیدهند و این میتواند نیروهایی را به یکدیگر نزدیک و برخی دیگر را از هم دور سازد.
توقف یا تضعیف نهادهایی که از اتحاد نیروها شکلگرفته و یا تشکلهای موضوعی که با حضور گرایشهای متفاوت سازمانیافته مثبت نیست و طبیعتاً بررسی دلایل هریک از آنان ضرور است ولی هیچ نسخه پیشاپیشی برای جلوگیری از این امر وجود ندارد. بررسی تاریخی هر نهاد با تأثیر مثبت و یا منفی این نهاد و نقش آن در تحولات در دورهای که قدرتمند و تأثیرگذار بوده معنا مییابد. تضعیف یا زوال یک نهاد، یکی از عوامل است و نه نفیکننده نقش آن نهاد در دوران فعالیت خود. مثلاً کنفدراسیون دانشجویان سیزده چهارده سال فعالیت قدرتمند داشت. منحل شدن این ارگان قبل از اوجگیری جریان انقلاب منفی و نبود چنین تشکلی در سالهای 56 و 57 قابلبررسی ولی این سازمان چهارده سال فعالیت داشت. بررسی کارنامه کنفدراسیون بررسی نقش آن در این چهارده سال است. شورای ملی مقاومت در سال 62 تشکیل شد و تا انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین و تغییر مضمون این شورا نزدیک به چهار سال فعالیت کرد. این اتحاد نقش مهمی در فعالیت نیروهای شکلدهنده آن در این دوران داشت. با پایان یافتن امید به سقوط نزدیک رژیم و کسب قدرت، این شورا نتوانست به حیات خود ادامه دهد ولی بررسی این شورا بررسی آن چهار سال است. جریانهای مدافع جنبش سبز بعد از جنبش سبز شکل گرفتند و با ضربه خوردن این جنبش و طرح مسائل جدید در جامعه گستردگی خود را از دست دادند و این به معنای رد این جنبش و نقش آن در همان دوره نیست و به همین ترتیب اتحاد جمهوریخواهان موفق شد نیروهای جمهوریخواه را متشکل کرده و گفتمان جمهوریخواهی را در ابعاد وسیع مطرح سازد. فعالیت نیرومند این تشکل ده سال دوام داشت و پسازآن تضعیف شد. سازمان چریکهای فدایی خلق هفت سال مبارزه کرد و بعد از انقلاب جریانات فدایی هریک ویژگیهایی داشتند که با آن سازمان متفاوت است. بررسی فعالیت مثبت و یا منفی چریکهای فدایی خلق بررسی آن هفت سال است. این مثالها که ممکن است نتایج فعالیت برخی از آنها را مثبت و برخی را منفی ارزیابی کنیم از یک زاویه مشترکاند همه آنها تشکلهایی بودند که در یک دوره بخشی از نیروها را متشکل کرده و در جهت اهداف آن نیروها عملکرد داشته و مؤثر بودهاند.
این جمله که فراوان از مخالفان این یا آن تشکل میشنویم که فلان جریان تشکیل شد آخرش چی؟ حالا که ازش هیچ چی باقی نمانده؛ صرفنظر از انعکاس تمایل و احساس منفی گوینده به تشکل مزبور نشانه تفکری است که تحت عنوان اتحاد پایدار، اتحاد مابین جریانهایی را خواستار است که در دورههای مختلف یا حتی تا دستیابی به دمکراسی تداوم داشته باشند. تحقق چنین هدفی در جامعه پر تحول ایران دشوار و کوشش برای تدوین پلاتفرمهایی همهجانبه تنها به انتشار بیانیههایی کلی و تکراری و در خیلی موارد جانشین شدن جدال بر سر فرمولبندیها و یافتن جملات توافقی به بحث و یافتن راههای مشترک برای پاسخگویی زنده به مشکلات عملی منجر میشود. مسلماً هر تشکلی برای معرفی خود نیازمند معرفی خود، اهداف و راههایی است که برای تحقق اهداف بکار میگیرد. ولی این ضرورت الزاماً با شیوه رایج تلاش برای تدوین پلاتفرمهای جامع پاسخ داده نمیشود. شیوهای که در بسیاری موارد انعکاسی از تمایل یگانه کردن نیروهای شکرت کننده در اتحاد و تضمین پایداری اتحاد از این راه است و کم نبوده مواردی که همین تمایل شکست تلاشها را موجب شود
افزودن دیدگاه جدید