اکتیویسم اعضا، دموکراسی اتحادیه ای و سرمایۀ اجتماعی
سرمایۀ اجتماعی یک مفهوم "بدنام" و مسئله ساز است. پوتنام این مفهوم را با بار معنائی "دردسرساز و به لحاظ سیاسی بالقوه ارتجاعی" به کار برد و جاانداخت. نکتۀ مرکزی پوتنام این است که اولاً افراد زمانی از سرمایۀ اجتماعی بهره می گیرند که در انواع شبکه های اجتماعی و سازمانهای داوطلبانه مشارکت کنند. ثانیاً اینکه زندگی اجتماعی پروپیمان به تقویت جامعه و سیاست می کند. از بعضی جهات این برداشت از سرمایۀ اجتماعی با مفهوم اخیرتر، اما همچنان ناروشن جامعۀ مدنی همپوشانی دارد.منتقدان پوتنام نشان داده اند که قرائت او از سرمایۀ اجتماعی از نقش قدرت، نابرابری و طبقات در شکل دادن به فرصتهای اجتماعی و اقتصادی افراد غفلت می ورزد، در مواجهه با محرومیتهای اجتماعی مشوق رویکرد "قربانی را سرزنش کن!" است، و از تشخیص این واقعیت که شبکه های اجتماعی پروپیمان غالباً برای سرکوب، حذف و قربانی کردن "غیرخودیها" به کار گرفته می شوند، عاجز است.
با این حال مفهوم سرمایۀ اجتماعی، چنان که فیلد و پورتز نشان داده اند، از سابقۀ طولانی تری برخوردار است و به علاوه متفکرانی چون بوردیو، معنائی کاملاً متفاوت از معنای پوتنام، را از آن در نظر داشته اند. این نکته در مورد مفهوم مرتبط با آن، یعنی جامعۀ مدنی، که در تاریخ اندیشه دستخوش تفسیرهای متنوع و متضادی بوده، نیز صادق است. این نکته برای اتحادیه های کارگری چه اهمیتی دارد؟ به نظر من این نکته از آن جهت مهم است که یک اتحادیۀ کارگری سرزندگی خود را اساساً مدیون شبکه هائی از مناسبات اجتماعی است که اعضای بالفعل و بالقوه آن در آنها حضور دارند، و همانا کیفیت این مناسبات است که چهرۀ انسانی اتحادیه و در نهایت ظرفیت آن را برای دست زدن به عمل شکل می بخشد. ایدۀ سرمایۀ اجتماعی شاخصی برای توانائی سازمان اتحادیه برای نیل به این سرزندگی است. سرمایۀ اجتماعی، اگر اساساً به عنوان مفهومی جمعی، و نه فردی، دریافته شود، خواهد توانست دسترسی به منابع بالقوه ای را برای لایه های بالنسبه فاقد قدرت و مورد تبعیض در مقابله شان با لایه های به لحاظ اقتصادی و سیاسی مسلط، میسر سازد. از این منظر سرمایۀ اجتماعی پایه ای برای مقاومت است. این معنائی نیست که پوتنام و پیروان او، همچون لاو و مونی، در نظر دارند، اما قرابتهائی با تحلیل کلاسیک وبس دارد. وبس دموکراسی درونی اتحادیه های کارگری را نیروئی برای دموکراتیزه کردن وسیعتر حیات اجتماعی می دید، که به کارگران اجازه می دهد "پس گرفتن آنچه را که منفرداً ناممکن شده است، جمعاً میسر سازند".
این بعد جمعی از سرمایۀ اجتماعی از جمله و به وضوح در تحقیقات دوفور و هگه، دیده می شود: "قابلیت نمایندگی تا حدودی مبتنی بر تعبیه های رسمی نهادینه در اتحادیه های کارگری است، اما به همان میزان وابسته است به کیفیت مناسبات متقابل بین نمایندگان و موکلان آنها، به کیفیت نمایندگی نمایندگان در ارتباط با نگرانیهای روزمرۀ این کارگر و آن کارگر در مواجهه با موضوعاتی که از درون و بیرون محیط کار بر می خیزند. ارتباطات افراد در شبکه های دوستانه، از آنجا که غالباً پیش از سازمانهای رسمی وجود دارند، می توانند تخته پرشی برای اتحادیه گرائی (یا برعکس رویگردانی از اتحادیه) و منبعی برای دیالوگ مؤثر گردند. این نکته در تحقیقات 40 سال پیش باتستون، که در یک کارخانۀ بریتانیا انجام داد، نشان داده شده است: رهبری اتحادیه موفق می شد که با ابتکار و هماهنگی در برگزاری مباحثات – از بخش فروش تا گروه های غیررسمی کارگران که در اوقات فراغت و استراحت باهم غذا می خوردند یا ورق بازی می کردند، یا در بارۀ مسابقات فوتبال روز گذشته بگومگو می کردند - آمادگی برای دست زدن به عمل را در میان موکلان خود شکل دهد و به کار گیرد. فرانتاسیا تجربۀ مشابهی را در امریکا، در کار پیوند بین گروهبندیهای غیررسمی و همبستگی اتحادیه ای گزارش کرده است.
جارلی در تحلیلی از تجربۀ اتحادیه ها در امریکا مطرح کرده است که برای ایجاد آنچه او "اتحادیه گرائی مبتنی بر سرمایۀ اجتماعی"می نامد، اتحادیه ها باید نقش تسهیل کنندۀ مناسبات متقابل بین کارگران را به عنوان پایه ای برای ترمیم تعداد اعضا و نفوذشان به عهده گیرند. او اعلام می کند که "مدل اتحادیه گرائی سرویس دهنده"، که اعضا را به کارمندان تمام وقت اتحادیه وابسته می کند، عملاً شبکۀ ارتباطات متقابل و جمعی کارگران را تضعیف می کند و در نتیجه موجب خسران در سرمایۀ اجتماعی اتحادیه ها می شود. از بعضی جهات "مدل سازمانده" موجب احیای جمعگرائی در محیط کار می شود، اما این مدل تمایل دارد وابستگی به کارمندان را با وابستگی به عده ای کنشگر متعهد، که خود در معرض قربانی شدن یا فرسودگی مفرط اند، جایگزین کند. مدل بدیل او مبتنی بر یک شبکۀ اجتماعی رنگارنگ است، بدون مرزبندی بین بده بستان متقابل در موضوعاتی که دارای "اهمیت اتحادیه ای" اند و آنهائی که ظاهراً فاقد چنین اهمیتی اند. پیوند افراد در موضوعاتی از یک نوع می تواند متعاقباً به اشتراک عمل آنان در موضوعاتی از نوع دیگر گردد. تحقیقی که در سال 2005 در دو شاخۀ محلی از اتحادیۀ سراسری "کارگران صنایع غذائی" امریکا انجام شد، نشان می دهد که این مدل کارآئی در جذب کارگران جوان و وارد کردن آنان به فعالیتهای نه فقط اتحادیه، بلکه همچنین در کادر وسیعتر کنشگری سیاسی، را بهبود می بخشد.
اتحادیه های کارگری و معضل اقدام استراتژیک - بخش نهم
افزودن دیدگاه جدید