فدراسیون جهانی ورزش جودو، بخاطر رفتارهای جمهوری اسلامی در زمینه نقض میثاقهای آن، هرگونه شرکت تیم ایرانی در این رشته از مسابقات ورزشی را به حال تعلیق درآورده است. معنی عملی این تصمیم، چیزی نیست مگر محروم ماندن تاسفبار جوانان جودوکار ما از حضور در میادین این رشته از ورزش جهت ابراز قهرمانی و کسب نام و مدال. آری، جای درد بسیار دارد. سئوال اما اینست که از این تنبیه جمهوری اسلامی ولو منجر به محروم شدن جوانان جودوکار کشورمان برای حضورشان در میادین جهانی باید استقبال کرد و یا برعکس، علیه اعلام تصمیم این فدراسیون جهانی نا راضی شد و دست به اعتراض زد؟
این، پرسشی است که نمیتوان و نباید از پاسخ صریح به آن و مشخصاً هم در این لحظه از رویارویی آشکار ورزش و سیاست رو برتافت و در زرورق اما و اگر پیچاند! من شخصاً، با همه دردی که از محروم شدن جودو کاران آرزومند کشورم برای حضور در مسابقات جهانی در دل دارم و با تمام وجود با آنها احساس همدردی میکنم، اما قاطعانه از تصمیم اعتراضی فدراسیون جهانی جودو کاران حمایت میکنم! وقتی جمهوری اسلامی ورزش را میدانی قرار میدهد برای دست و پنجه نرم کردن ایدئولوژیک و سیاسی، نهایت ساده لوحی خواهد بود هرگاه که با پیامدهای ناگزیر آن برخورد سیاسی نشود.
مسئولان فدراسیون جودو ایران گفتهاند این تصمیمی شتابزده و سناریوی از پیش تعیین شده و سیاسی بود! اولی جعل است، دومی و سومی اما کاملاً دقیق! "شتابزده" بودنش را از قهرمان جودو در المپیک، سعید ملایی "مجبور به باخت" باید پرسید که مربیاش از او در بازیهای جهانی توکیو خواست ببازد و با صرفنظر کردن از شانس مسلم قهرمانی و کسب مدال طلا مجبور نشود در دور بعد با جودوکار اسرائیلی روبرو باشد! تایید سناریوی از پیش و سیاسی بودنش را از خود خامنهای رهبر جمهوری اسلامی میتوان گرفت که صراحتاً ورزش ایران را سیاسی و عقیدتی میخواهد! پس در رابطه با سیاست، موضوع دو سویه است و آغازگرش نیز جمهوری اسلامی. هم از اینرو، سیاست در برابر سیاست، عین ورزش دوستی است، تماماً نشانه ایرانخواهی و داشتن درد مردمی که محکوم به تحمل انواع تبعیضاتاند! معضل را در جمهوری اسلامی باید جست!
اصلاً فهم ما از رقابتهای ورزشی جهانی چیست؟ تورنمنتها و فستیوالهای ورزشی آیا برای تشویق انسانها در نشاط آفرینی جان، قدرتنمایی تن و به نمایش گذاشتن میزان تندرستی انسانهاست و راه اندازی رقابت سالم میان آدمیان بر سر اینکه کدامینهایش و در چه رشته از ورزشها نمایانگر بالاترین توانمندی انساناند، و یا وسیلهای در خدمت جنگ ایدئولوژیها و دولتها؟! این، پرسشی است کلیدی در فهم رابطه ورزش و سیاست! جمهوری اسلامی عملاً و رسماً از ورزشکار ایرانی میخواهد تا به تعبیر قدرتمدار اصلیاش جناب خامنهای ولی فقیه، "پهلوان" در راه ایدئولوژی اسلامی جمهوری اسلامی باشد و بپذیرد که قهرمانی در ورزش، بخودی خود فاقد اهمیت است! از دید و رفتار این حکومت، ورزش در خدمت اسرائیلستیزی است و برای تثبیت حاکمیت "ناموسی" مرد بر زن، و لذا، "اسلامی" و برای حکومت اسلام؛ "روح المپیک" در نگاه و باور آن، اساساً بی ارزش است!
یادم نمیرود زمانی را که از تلویزیون مستقر بر دیوار بند زندانهای سیاسی زمان شاه، بازیها و رقابتهای جام جهانی فوتبال و المپیک را تعقیب میکردیم و آنگاه که تشک، پیست دو میدانی، استخر شنا و زمین و میدان والیبال و بسکتبال و فوتبال را "امپریالیسم" میباخت و "سوسیالیسم" میبرد کف میزدیم و البته گهگاه نیز بخاطر همین و بر اثر گزارش پاسبانهای درون بند به زیر هشت فراخوانده میشدیم تا بر پایه واکنش ایدئولوژیک رئیس زندان شاه تنبیه سیاسی بشویم! در نگاه ایدئولوژیک، تفوق این یا آن ورزشکار نیرومند لایق قهرمانی و فلان یا بهمان تیم مستحق پیروزی در میدان ورزشی رنگ میبازد و رنگ ایدئولوژیک به خود میگیرد و در حکومت دینی واپسگرا که دیگر واویلاست! حال آنکه، ورزش، ورزش است؛ یکی از جلوههای زیبای انسان و فراتر از هر ملیت و عقیده و مرام.
در یک نگاه واقعبینانه، البته این فقط هم رژیم جمهوری اسلامی نیست که ورزش را در خدمت امیال و برنامههای عقیدتی و سیاسی دولتی میخواهد، ناسیونایستها و شوینیستهای بسیاری را در جهان سراغ داریم که میخواهند ورزش و درخششها در صحنههای ورزشی کارت "کردیت" و اعتباری باشند برای بقاء و عروج آنان. پول درآوردن، شهرت کسب کردن و سوءاستفاده ناسیونالیستی از ورزش برای تثبیت خود در قدرت! سرمنشاء فساد در بخش زیادی از نهادهای ورزشی بینالمللی را نیز میباید دقیقاً در تفوقجوییهای سیاسی و ایدئولوژیک جست. کمتر "دوپینگ"- این عمل ضد روحیه ورزشی را، میتوان سراغ گرفت که پشت سر آن نهادهای "ورزشی" دولتی نباشند! با اینهمه اما نمره بیست در محبوس کردن ورزش در قفس سیاست و ایدئولوژی را باید به جمهوری اسلامی داد!
جمهوری اسلامی حکومتی است که از زبان مربی استخدامیاش در بیرون از تشک، سر کشتیگیر داد میزند که "بباز" تا بعداً حریف اسرائیل نشویم! وزنهبردار را دستور میدهد نکند وزنهای ولو رکورد شکن بالا ببری و آنگاه مجبور شوی که در دور بعد حریف اعزامی از "صهیونیزم" باشیم! در توکیو جودوکار طلایی ایران در المپیک و جام جهانی را فرمان میدهد تا بگونه دراماتیک و در سطحی پائینتر از حد خود، نبرد را واگذار کند تا در دور بعد مجبور نشود با ورزشکار اسرائیلی دست و پنجه نرم نماید! حتی تصورش هم سخت است که ورزشکار به صحنه رقابت جهانی بفرستی و بعد از او بخواهی که ببازد تا حکومت کشور در ایدئولوژیاش کم نیاورد! حتی یک کشور دیگر در دنیا نمیتوان سراغ یافت که به ورزشکارش دستور باخت بدهد! حکومتی که گستاخی را تا آنجا بالا برده است که از فوتبالیست ایرانی در استخدام فلان باشگاه خارجی میخواهد خلاف تعهد باشگاهیاش در برابر بهمان تیم باشگاهی اسرائیلی توپ نزند وگرنه از بازی در تیم ملی کشورش محروم میشود! جمهوری اسلامی که نابودی اسرائیل را شناسنامه هویتی خود کرده است و تبعیض جنسیتی موجودیت آن را تعریف میکند، میخواهد خود را بر همه چیز و از جمله ورزش تحمیل کند!
از نگاه جمهوری اسلامی، "دختر آبی" جان و تن سوخته و نامش اینک در پرواز میان آسمان "آبی" جهان و ایران حق نداشته "هنجار شکنانه" به استادیوم برود و "ناموس" و شئونات جمهوری اسلامی را که با شنیده شدن صدای زن در استادیوم و شادیهای وی در صحنه عمومی سخت به خطر میافتد نقض کند؟! حتی تک کشوری از جهان را نتوان سراغ گرفت که این چنین ورزش را ملعبه هوسهای ایدئولوژیک خود کرده باشد! حتی آنجاها هم که سطح رشد اجتماعی و فرهنگیشان نازلتر از ماست باز در رتبهای بالاتر از جمهوری اسلامی قرار دارند که در عرصه ورزش در خدمت ایدئولوژی اولین جهان است! زمخت و بی هیچ پرده پوشی!
اصلاً یک پرسش اساسی: آیا مسابقات ورزشی جهانی را میباید از منظر انسان نگریست و رصد کرد یا زورآزماییهای دولتها؟! در همایشهای ورزشی جهان، این آیا برترین ورزشکاران متعلق به بشریتاند که زیر پرچم کشورها گرد میآیند تا هماوردیهای سالم انسانی به تماشا نهند یا که قرار است در آنها به جان هم افتادنهای سیاسی و عقیدتی را شاهد باشیم؟ آیا این ورزشکار خود ناخواسته متولد و بزرگ شده در این یا آن محدوده مرزی است که به رقابت دوستانه در سطح بینالملل بر میآید تا از درون این رقابتها، تعالی تندرستی و نیرومندی انسان بیرون زند یا جنگ "پاک" خاکها و "مقدس" ارزشهاست با یکدیگر؟! انسان در مقام انسان، قطعاً اولی را میخواهد، جمهوری اسلامی اما بی هیچ شرم و آزرمی بر دومی است! اینجاست که باید گفت مطمئناً میتوان و باید هم این حکومت ناهمزمان روزگار ما را زمین زد! آری، پیروزی ورزش بر ایدئولوژی، یک کامیابی سیاسی برای ایران است.
باید دانست که هیچ عرصهای مانند ورزش، جنبه همه ملتی و فراگیر ندارد. فهم این، مهم است. کشتی و وزنهبرداری و نیز این اواخر تیراندازی و جودو، تنها رشتههاییاند که برای ایران مدال بهمراه دارند و موجب خرسندی مردمانش. اگر جمهوری اسلامی با ادامه دادن به رفتارهایش، آن سه فدراسیون دیگر را هم مانند این آخری به جایی برساند – احتمالی کاملاً محتمل – که آنها نیز تابلوی ممنوع در شرکت مسابقات را بلند کنند، آنگاه جمهوری اسلامی با اعتراضی به وسعت ایران روبروست.
مگر ایران را برزیل آسیا نمینامند و این نیز پیش از همه، بخاطر ملت فوتبال دوستش که گاه حتی در حد شیفتگی خود را نمایش میدهد؟! وگرنه همه میدانند چه فاصله هنوز بزرگی است میان فوتبالیستهای ما با پا طلاییهای آن سرزمین. آنچه که این مشابهت را در اذهان نشانده است همانا شوق و اوج فریاد تماشاچیان ایرانی است با برزیلیهای فوتبالپرست! و مگر چندین سرمربی و نامآور فوتبال جهان در وصف فوتبال ایران نگفتهاند که تیم فوتبال ایران در خانه خود دوازده نفره بازی میکند و دوازدهمیاش هم، موثرترین مهره تیم؟! یعنی، تماشاچیان و مشوقهای عاشق! بگذار "فیفا" شرط بگذارد و ما هم از آن بخواهیم که بر شرطش بماند و وارد هیچ بده و بستان پشت پرده – و البته و متاسفانه در کارنامه آن نه چندان پنهان!- نشود و از جمهوری اسلامی بخواهد که یا زن نیز همراه مرد به ورزشگاهها راه بیابد و یا که فوتبال ایران نیز محروم! این، مناسبات گسیخته ملت با جمهوری اسلامی را گسیختهتر خواهد کرد و حکومت را منزوی مطلق!
هیچ زمینه از مبارزه مانند مبارزه برای رهاسازی ورزش کشور از تقیدات ایدئولوژیک و سیاسی، پیوند زننده سالم و پایدار ملت هم با خودش و هم با جهانیان در برابر قلدریهای جمهوری اسلامی نیست. از این امکان، نهایت بهرهگیری در مبارزه تبعیضستیزانه را باید برد. برای آنکه ورزش در جای خودش قرار گیرد باید از هرگونه تقید ایدئولوژیک و هر نوع دخالت سیاسی رهایی بیابد و لازمه این، مبارزه ملی با جمهوری اسلامی تبعیض بنیاد و واپسگراست. حکومت در رابطه با تبعیضات و مداخلاتش در ورزش، خود را در ضعیفترین حلقه قرار داده است و حال آنکه اکثریت بسیار عظیمی از مردم – اگر گفته نشود که در این عرصه تقریباً همگی ملت- از یکسو و جهان ورزش از سوی دیگر در برابرش صف کشیدهاند. این شاخ و شانه کشیدن جمهوری اسلامی را میتوان شکست و آن را دستکم در این سیاستهایش میتوان آتش زد.
به آن روزی که سحرها آزادانه گام در استادیوم بگذارند و جمهوری اسلامی تاوان "باید ببازی" را بدهد، نزدیک شدهایم و بسیار هم نزدیک. شکست و عقبنشینی جمهوری اسلامی در این سیاستهایش، در خدمت پیشرویهای بیشتر مردم ایران علیه آنست.
بهزاد کریمی
28 شهریور ماه برابر با 19 سپتامبر 2019
افزودن دیدگاه جدید