پیشگفتار
در پراتیک روزمره سیاسی این مساله به یک فرهنگ سیاسی پذیرفته شده و جاافتاده ای تبدیل شده است که این روشنفکران سیاسی هستند که باید ترکیب عمده اعضای احزاب سیاسی سوسیالیستی و کمونیستی را تشکیل بدهند. باورمندان این فرهنگ عملا کارگران را در خور و برخوردار از چنان دانش تاریخی، فلسفی، اقتصادی و سیاسی نمیدانند که آنها را شایسته قابلیت حضور و رهبری کردن احزاب سیاسی کارگری بدانند. به همین دلیل است که روشنفکران سنتی حاضر در احزاب سیاسی کارگری به کارگران تنها این افتخار را قائل میگردند که آنها قابلیت حضور و هدایت سندیکاها و در سطح بالاتری اتحادیه های کارگری را دارا بوده و مبارزات خویش را در چهارچوبه چالشهای سندیکالیستی محدود نمایند.
درد مشترک
در شرایطی که دهها میلیون کارگران ایران در شهرها و اقصا نقاط کشور نگران نان شب، بدست آوردن حقوق عقب افتاده، داشتن کار برای فردای خویش و امنیت و تامین اقتصادی، اجتماعی و درمانی خانواده های خویش هستند، گردان های لشکر کار از بیمارستان ها گرفته، تا مدارس و دانشگاه ها، از کارخانجات گرفته تا ادارات، از شهرها گرفته تا روستاها، بازو در بازوی همدیگر درد مشترکی را فریاد میزنند و به حمایت از اعتراضات و اعتصابات همدیگر برمیخیزند، ما شاهد آن میباشیم که بخش قابل توجهی از روشنفکران سیاسی چپ که بخش عمده اعضا و فعالین احزاب و سازمان های سوسیالیستی را تشکیل میدهند، غالبا نه درد مشترکی را فریاد میزنند، و نه همنوایی مشترکی را در اتحاد عمل با همدیگر و خیزش های کارگری، برای چالش های ضروری که تاریخ در پیشاپیش آنها قرار داده است از خود نشان میدهند. برعکس، گاها این روشنفکران سیاسی در پردایم و جهانی کاملا متفاوت و با اولویت هایی کاملا متضاد دست به گریبان هستند.
بعد از چهل و یکسال گذشت از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، و در شرایطی که شاخص محبوبیت قدرتمداری سیاسی حاکمه در روان اکثریت غالب مردم ایران اگر زیر صفر نبوده باشد، یقینا نزدیک به صفر هستند. اگر همصدائی و یکپارچگی مردم ایران در اعتراضات خویش روز به روز با وسعت و عمق بیشتری بصورت پیوسته و همنوا در همه جا بگوش میرسد، ما هنوز همچنان در حسرت این همنوائی و پیوستگی در میان روشنفکران چپ و نیروهای سیاسی اردوگاه سوسیالیستی را شاهد میباشیم.
نیروهای سیاسی جبهه چپ و سوسیالیستی ایران نه قادر هستند تا مراسم روز جهانی کارگر را با همدیگر برگزار نمایند؛ نه یکصدمین سالگرد تاسیس اولین کنگره حزب کمونیست را در هماهنگی و همگامی با همدیگر جشن میگیرند. آنها نه سالگرد قیام سیاهکل، کشتار بیژن جزنی و یارانش، کشتار حمید اشرف و یارانش، اعدام هایی مانند سالگرد کشتار زندانیان سیاسی 67 و غیره را با همدیگر، دست در دست همدیگر و با مدیریت مشترک برگزار میکنند. آنها نه در حمایت از اعتراضات خیابانی مردم ایران، وقتی خیابان به حرکت در می اید، به اکسیون مشترک با همدیگر اقدام مینماند. نه در هماهنگی با خیزش های کارگری با همدیگر با وحدت عمل و مدیریت واحد وارد صحنه میگردند.
این فاکت ها به ما ندای واقعیت هایی از فرهنگ بیمار و نه چندان سالم خودمحور گرایانه بخش قابل توجهی از روشنفکران سیاسی سنتی اردوگاه سوسیالیستی در ایران را نشان میدهد که به نام فعالین اردوگاه جبهه کار، وجه اشتراکی با دردهای روزمره خانواده های کارگری از خود نشان نمیدهند و بدون درک ضرورت عاجل همگامی با دردهای مشترک طبقه کارگر و زحمتکشان ایران و ایفای نقش مشترک در هدایت جنبش های کارگری، منافع و موقعیت های محفلی خود را در اولویت نخست قرار داده غالبا با برجسته و محوری کردن خرده حسابهای مصلحت گرانه روزمره محفل های مختلف روشنفکری سیاسی خویش عمل میکنند، که با ضرورت های سیاسی عاجل روز کاملا متفاوت است.
یکی از درس هایی که مطالعه تجربه یکصدمین سالگرد تاسیس حزب کمونیست ایران به ما آموخت این است که در یکصد سال پیش، احزاب کمونیستی – کارگری ایران، بطور غالب از میان کارگران و زحمتکشان عضوگیری می کردند، نه روشنفکران سیاسی. به گفته دیگر، این خود کارگران بودند که اکثریت غالب اعضا، نمایندگان و رهبران احزاب سیاسی چپ سوسیالیستی و کارگری را تشکیل میدادند. به این ترتیب، نه تنها این کارگران بودند که نبض احزاب چپ و سوسسیالیستی را در دست داشتند، بلکه احزاب سوسیالیستی نیز بصورتی واقعی و عینی به مانند نبض و قلب طبقه کارگر عمل کرده و مانند قلب آنها میطپیدند.
ضرورت عاجل
امروزه کارگران ایران باید پاهای خویش را از چالش های سندیکالیستی فراتر نهاده و احزاب سیاسی سوسیالیستی را به منزلگاه خویش تبدیل نمایند. آنها باید فرهنگ کارگری، روحیه کارگری، اراده کارگری، تمرکز کارگری، دیسیپلین کارگری، پیگیری کارگری و درد مشترک کارگری را مانند خون در رگهای این احزاب جاری نموده و از این طریق از شیوع و غالب شدن روحیه و فرهنگ محفل گرایانه و خود محوری روشنفکری سیاسی جلوگیری نمایند. گرچه اعتراضات صنفی سندیکائی کارگری با توجه به گسترش سیاستهای نئولیبرالی، رانت خواری و سوداگرایانه و دزد سالارانه حاکمه در جمهوری اسلامی ایران روز به روز خواه نا خواه رنگ سیاسی به خود میگیرند، این به تنهایی جهت رسیدن به عدالت سوسیالیستی در کشور کافی ناست. فعالین کارگری باید با ترویج وسیع حضور گسترده و فراگیر کارگران در احزاب سیاسی خویش به این احزاب هر چه بیشتر مضمون مردمی و کارگری داده و آنها را بصورتی ملموس با دردهای مشترک خیابان پیوند دهند.
اگر آرمان سوسیالیستی بر محور تحت کنترل در آوردن "سرمایه" توسط نیروی "کار" و زحمت و بکار گیری آن در جهت رفاه، ترقی و سعادت عمومی است، اراده کارگری جهت اعمال یک چنین کنترل پایداری فقط از طریق حضور وسیع و گسترده کارگری در تمام عرصه های چالش های اجتماعی، بخصوص در عرصه قدرتمداری سیاسی است. با توجه به برآمد روز افزون خواسته های خیابان و اردوی کار و زحمت، ضرورت منزل کردن هر چه گسترده تر و وسیع تر کارگران در احزاب سیاسی کار و زحمت و احزاب سوسیالیستی به میزان بیشتری از هر زمان دیگر احساس میگردد.
دیدگاهها
دنیزجان من فکرمیکنم درزمان…
دنیزجان من فکرمیکنم درزمان فعلی همان روشنفکرانی که میگویی هم پایی درطبقه کارگردارند.به گمان من زمان آن رسیده که ببینیم کارگری شیک پوش وآشنا با کامپیوترولی بازهم کارگراست .همانطورکه امکانات بهپاشت ودرمان به پایین ترین طبقات هم رسیده ومیتوانندازمواهبش هرچندگران بهره مندشوندهمانطورهم طبقه کارگرراازتیپ کلاسیک قدیم تاتیپ کراواتی وروشنفکرمیتوانی پیداکنی .نمونه بارزش درایران خودمان که حتی بامدرک دکترادارندکارگری میکنند.فرق بین یک روشنفکرخورده بورژوا باطبقه کارگراین است که یک کارگربه راحتی اندیشه های سوسیالیستی رادرک میکندومی پذیرداما یک خورده بورژوا دیرتربه آن افکاریقین پیدامیکند.این یک موضوع وموضوع دیگری که میخواهم بگویم ربطی به عنوان مقاله ندارد.دنیزجان من فکرمیکنم درخفا بازدوباره همان نقشه چینی ومهره چینی قبل ازانقلاب ۵۷داردتکرارمیشود.به نظرمن رانتخوارن باآمریکا وانگلیس دارندتوافق هایی میکنند.نمی دانم شایدزیادی بدبینم .
افزودن دیدگاه جدید