رفتن به محتوای اصلی

رویایِ ستاره ها

رویایِ ستاره ها
رویایِ ستاره ها
 
 
قلب تان لخته های پوسیده
غرقاب در تالابِ سیاهی بود
 
قساوت،
آیه ای خشگیده،
بی نیاز از توصیف،
بر لبانتان-
 
گردش دانه های تسبیح
برانگشتانتان،
اورادِ صُلابه ای بود-
صبحگاهان،
بر گلویِ خونینِ سحر،
 
مرگ ما؛
آرزوی تان بود،
اما،
ما... هر روز از یاخته های
گلهایِ سرخِ سرزمین مان
زاده می شویم
 
زمین،
آبستنِ بذر و دانه هایی ست
که هماره بر این خاکِ غمین و معطر
شکوفه می بندند
 
و هر بار از پیکرِ خونین
و به خاک نشسته سپیدارها
آسمان،
ستاره باران می شود.
 
رحمان
 
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید