شکست انقلاب سوسیالیستی در اسپانیا (1936 – 1939)
الف – سرازیر شدن آنارشیستها به فرانسه
به دنبال سرکوب شدن آنارشیستها در آمریکا، و بعد از انقلاب اکتبر در روسیه، هنوز فرانسه از چنان جو آزاد سیاسی برخوردار بود، تا مکانی امن برای فعالیت آنارشیستهایی که از کشتار و خفقان فرار میکردند فراهم نماید. دهه بیستم قرن بیست، سالهایی بود که بخش قابل توجهی از آنارشیستها از روسیه، آمریکا، ایتالیا و جاهای دیگر به آنجا آمده و بطور غالب در عرصه های انارکوسندیکالیستی به فعالیت پرداختند.
از جمله رهبران آنارشیستها که خود را به فرانسه رسانده بود، "ماخنو" از رهبران اصلی جنبش آنارشیستها در انقلاب روسیه بود. "ماکنو" تجربیات فراوانی در عرصه فعالیت های آنارکوسندیکالیستی، سازماندهی نظامی پارتیزانی و همچنین سازماندهی و هدایت "کمون" های آزاد در روستاها و شهر داشت.
"ماخنو" بعد از رسیدن به فرانسه، با یکی از رهبران اصلی جنبش آنارشیستی اسپانیا از ایالت کاتالونیا، به نام " بونوونچورا دوروتتی" تماس میگیرد. آنها مدت مدیدی با همدیگر در تماس و تبادل نظر بودند. میشود گفت در این مدت، "ماخنو" تا اندازه ممکن، از تجربیات خویش در زمینه جنبش های دهقانی و جنگ های پارتیزانی روستایی و بالاخره تشکیل کمون های روستایی به وی منتقل میکند. نتیجه این انتقال تجربه را در جنبش های دهقانی سالهای بعد در اسپانیا شاهد میباشیم.
"ماخنو" که پس از تحمل سختی های فراوان در روسیه، رومانی و لهستان، خود را به فرانسه و اسپانیا رسانده بود، بالاخره در سال 1934 در همان جا بر اثر مرگ طبیعی از دنیا میرود.
ب – جنبش انارشیستها در اسپانیا
اسپانیا هم مانند ایران، دورانی از انقلاب مشروطه را از سر گذرانده، قانون اساسی جدید مشروطه و حکومت پارلمانی انتخاباتی داشت. گرچه قدرت خود پادشاه خیلی کم بود، ولی بطور سنتی، ملاکان، کلیسا و ارتش قدرت قابل توجهی در کنترل قدرتمداری سیاسی و انتخاب نمایندگان پارلمان داشت. در انقلاب مشروطه ایران و فعالیت های بعدی سوسیال دموکرات ها و حزب کمونیست ایران، ما همگامی و همطرازی آنها را با جنبش جهانی مارکسیستی و آنارشیستی شاهد میباشیم. شخصیت هایی مانند حیدر عمواغلو، و ترور اتابک اعظم را میتوان از آن جمله نامید.
اسپانیا در دهه دوم قرن بیستم، پایگاه عظیم میلیونی جنبش سوسیالیستی بود. گرچه در اسپانیا، در آن سالها، سوسیالیستها را مترادف با آنارشیستها میدانستند، اما به دنبال پیروزی انقلاب اکتبر، تازه احزاب کمونیستی مستقل و یا متاثر از حزب کمونیست اتحاد شوروی، به موازات آنارشیستها در حال شکل گرفتن بودند.
با توجه به اینکه جنبش سندیکائی در اسپانیا وسعت میلیونی به خود گرفته بود و بطور غالب تحت نفوذ و کنترل آنارشیستها بود، به شیوه آنارکوسندیکالیستی اداره میشد. سوسیالیستها و کمونیست های غیر آنارشیست هم به موازات آنها در حال فعالیت و گسترش دامنه های کارکردی خویش بودند. آنارشیستها قادر شده بودند تا بیش از چندین میلیون نفر را تحت پوشش سندیکاهای انقلابی خویش (آنارکوسندیکاها) تحت پوشش قرار دهند.
بافت روستائی و کشاورزی اسپانیا، موجب میشد تا شعار " زمین و رهایی "، به یکی از شعارهای محوری توده ای تبدیل گردد. آنارشیستها و سوسیالیستها جهت پاسخ گویی به این موضوع، باید به نحوی با قدرتمداری مالکان، کلیسا و سلطنت رو در ور میشدند. در زمینه منطقه نفوذ آنارشیستها و سوسیالیستها، باید گفت که ایالات "کاتالونیا" و آراگون و بخصوص شهر بارسلونا، از همه جای دیگر اسپانیا از میزان نفوذ و کنترل بیشتر سوسیالیستها و آنارشیستها برخوردار بود.
ج – شرایط انقلابی در اسپانیا
اسپانیا از هر نظر آبستن یک انقلاب بود. میلیون ها نفر در ساختارهای آنارکوسندیکالیستی گرد آمده بودند. جنبش قوی آنارشیستی و سوسیالیستی در شهرهای بزرگ حاکم بود. شرایط حاد زندگی رعیت ها در روستاها، ضرورت حل مساله زمین را در دستور روز قرار داده بود. فرهنگ غالب بر روان سیاسی جامعه روشنفکری، راهکار نظری سوسیالیستی و آنارشیستی بود.
در یک چنین شرایطی، بطور خودجوش، آنارشیستها شروع به تصرف اراضی مالکان در روستاها و تشکیل کمون های روستایی می نمایند. "دوروتتی" از جمله رهبرانی بود که در هدایت این جنبش نقش اصلی ایفا میکرد. آنارشیستها، به هر روستایی که میرسیدند، به رعیت ها میگفتند، که حاشیه ها و مرزهای میان زمین ها را بردارید، زمین ها را همگانی کنید و بصورت اشتراکی بکارید.
"کمون های" تشکیل شده در روستاها، و شهرها، بصورتی بود که بطور خود جوش و ابتکاری، شعار از هر کس به اندازه توانش و به هر کس به اندازه نیازش (شعار جامعه کمونیستی) را پیاده میکردند. ساختارهای تولیدی یا غالبا بصورت اشتراکی بود، (مانند کشت زمین)، یا بصورت های تعاونی بود ( مانند چگونگی کارکرد پیشه وران) و بالاخره یا در تصرف و مدیریت کارگران و کارکنان موسسات بود (مانند کارخانجات و موسسات بزرگ).
آنها سیستم پولی را کلا برداشته و پول را از مبادلات حذف کردند. یا مبادلات بصورت کالایی انجام میشود، با بصورت (باتر- نمره یا امتیاز)، و پرداخت حقوق و مواجب بر اساس کوپون و جیره بندی صورت میگرفت. تعداد زیادی از زمین داران سابق هم به رعیت ها پیوسته و بصورت اشتراکی در زمین ها کار میکردند. همه بصورتی برابر از رفاه عمومی نسبی برخوردار بودند. این امر شرایطی را فراهم می نمود، تا زحمتکشانی که قبلا مانند برده زندگی میکردند، الان میتوانستند فرصتی برای آسایش، پرداختن به کارهای هنری و تفریحی و غیره یافته و از نعمات زیادی برخوردار باشند، که قبلا به آنها دسترسی نداشتند.
تشکیل جمهوریت
14 آوریل سال 1931 انتخابات پارلمانی برگزار شد، اکثریت انتخاب شدگان از نیروهای چپ و سوسیالیستی – کمونیستی بودند. قانون اساسی جدید بر اساس نظام جمهوریت به تصویب رسید. جمهوری دوم در اسپانیا اعلام شد. غلبه کامل احزاب چپ سوسیالیستی – کمونیستی بر پارلمان و کابینه، موجب هراس عمیق ناسیونالیستها، ملاکان، کلیسا و ارتش و دیگر قدرتمداران سابق شد. آنها از همان اول تدارک متلاشی کردن جمهوریت را آغاز کردند.
آنارشیستها، بر طبق اعتقاد فلسفی – نظری خویش، این انتخابات را مانند هر انتخابات دیگری تحریم کرده بودند. آنها بر اساس فلسفه آفریدن کمون ها کلونی های منطقه ای، به کار آنارکوسندیکالیستی خویش مشغول بودند. آنها حتی از به قدرت رسیدن دیگر سوسیالیستها و کمونیستها هم چندان دل خوشی نداشتند. آنها معتقد بودند که از طریق تصرف و اداره کارخانجات و دیگر موسسات تولیدی توسط کارگران، تصرف زمین ها توسط دهقانان، بطور طبیعی نظام سرمایه داری و ارباب رعیتی از بین میرود. تصرف قدرت سیاسی توسط احزاب سوسیالیستی و کمونیستی هم منجر به مالکیت دولتی و دیکتاتوری کمونیستی خواهد شد.
ژنرال فرانکو، به عنوان یکی از سرکوب کنندگان اعتصابات سابق معادن، به جزایر قناری جهت ماموریت فرستاده شد. قدرتمداری سابق، جهت سرکوب و متلاشی کردن جمهوریت نوین، به دنبال یک فرمانده قدرتمند نظامی میگشت، تا بتواند نیروهای پارتیزانی – میلیشیایی دهقانان و آنارشیستها را شکست داده، وضعیت سابق را مستقر نماید.
بر اثر مناقشات داخلی میان نیروهای سیاسی و پارلمان، چندین بار دولت دست به دست میگردد. تا بالاخره به سال 1936، چند نفر از آنارشیستها هم به کابینه وارد میگردند. این امر موجب افتادن شکاف در میان آنارشیستها میگردد، که با هر نوع وارد شدن در قدرت سیاسی مخالف بودند. شکاف میان خود آنارشیستها از یک طرف، و شکاف بین آنارشیستها و کمونیستها و سوسیالیستها از طرف دیگر، و منش های ساختارشکنانه آنارشیستها با حکومت جمهوری نوپا، موجب مشکلات جدی در پیشبرد کارهای جمهوریت گردید. نه تنها آنها در پاسخگویی به نیازهای اقتصادی مردم با مشکلات جدی مواجه بودند، بلکه مناقشات ایجاد شده، مردم را نیز از آنارشیستها و حتی سوسیالیستها و کمونیست ها دور میکرد.
به گفته ای، در همان سال 1936، ژنرال فرانکو، توسط انگیسی ها بصورت مخفیانه به مراکش، که جزو مستعمرات اسپانیا بود، اورده میشود. نیروهای ناسیونالیست و فاشیستی ارتش، تحت رهبری فرانکو با فرماندهی ارتش متقر در مراکش، و ژنرال "مولا" فرماندهی ارتش شمال، به جنگ به آنارشیستها، کمون ها و نیروهای پارتیزانی اغاز می نمایند.
اصطلاح "ستون پنجم" توسط فرانکو برای اولین بار به کار گرفته میشود، که مفهوم آن این بود، که ما علاوه بر چهار ستون ارتش که با شما مبارزه میکنیم، یک ستون پنجمی را هم داخل شهر ها و در میان خود آنارشیستها و سوسیالیستها داریم، که با ما همکاری میکنند. در همین گیرودار، "دوروتتی"، از رهبران اصلی آنارشیستها، به نحو مرموزی کشته میشود. شکاف میان خود آنارشیستها از یک طرف و آنارشیستها و کمونیستها هر چه عمیق تر گشته شدت می یابد.
با هدایت دولت انگلستان، معاهده ای بین کشورهای بزرگ جهان امضا میشود، که آنها در امور داخلی اسپانیا دخالت نکنند. در حالیکه آلمان هیتلری، ایتالیای موسولینی و پرتقال بصورت مستقیم و فعال از نیروهای ژنرال فرانکو حمایت نظامی و مالی میکردند. در این شرایط، تنها اتحاد جماهیر شوروی (علیرغم امضای معاهده انگلستان) و دولت مکزیک، از دولت جمهوری در اسپانیا حمایت کرده و به آن کمک های نظامی و غیره می رساندند.
لازم به تذکر است، که داوطلبان کمونیست، سوسیالیست و آنارشیست از تمام جهان، جهت مبارزه در کنار همتایان اسپانیایی خود به آن کشور میروند. بطور مثال، آنارشیستهای ایتالیایی، گردان ملاتیستا، گردان فرانسوی ها با نام لوئیز میشل، گردان آمریکائی ها با نام ابراهام لینکلن، و غیره تشکیل گردیده با نیروهای ارتش اسپانیا به نبرد می پردازند.
آنارشیستها بر پایه این استراتژی، که از طریق تسخیر کارخانه ها و زمین ها و تشکیل کمون ها قادر خواهند بود، تا فاشیسم را ساقط نمایند، به جمهوری نو پا امکان شکل گیری، استحکام و قابلیت مقابله با ارتش فرانکو را نمیدادند. در حالیکه کمونیستها و سوسیالیستها، که از حمایت شوروی جوان برخوردار بودند، نه تنها بخاطر کارشکنی های آنارشیستها قادر نمیشدند، تا ارتشی مانند ارتش سرخ جهت جنگ سازماندهی نمایند.
جمهوری نو پا با شرکت سوسیالیستها و کمونیستها، اقدام میکند، تا کنترل "کمون" های تشکیل شده توسط آنارشیستها را بدست گیرد، بخشی از بخش هایی از تصرف های مالکیتی توسط آنارشیستها را تعدیل نماید، و اقدامات مشابه اینها موجب آغاز جنگ و کشتار میان جمهوری جوان با آنارشیستها که به کشتار هزاران نفر می انجامد گردد. این امر نه تنها موجب موفقیت های بیشتر ارتش در جنگ علیه جمهوری و آنارشیستها گردد، بلکه توده های مردم نیز از آنارشیستها و دولت جمهوری نوپا دور و پراکنده میگردند.
شکست انقلاب و از هم پاشیدن جمهوری
اختلافات ما بین آنارشیستها و دولت جمهوری، که عملا تحت کنترل کمونیست ها بود، به درگیری های پلیسی، امنیتی و نظامی کشیده میشود. کمونیستهایی که پیرو خط مسکو بودند، به موازات تروتسکیستها و کمونیستهای مستقل از خط مسکو ، که "پوم" ( پ او یو م) نامیده میشدند، در جمهوریت نقش داشتند. جنگ های داخلی میان جمهوری جوان که بیشتر دست کمونیست ها و سوسیالیستها بود، با آنارشیستها را ترور سرخ، و جنگ میان فاشیستها و فالانژیستها را با جمهورت و آنارشیسم را به نام ترور سفید می نامند. البته که کشتار ترور سفید دهها برابر ترور سرخ بود.
اگر چه چند صد نفر از جمله کشیس ها در این حملات و درگیری های پارتیزان ها با نیروهای اربابان و کلیسا کشته شدند، اما در مقابل دهها هزار نفر که توسط نیروهای ارتش قتل عام میگردند، رقم اندکی را تشکیل میدهند. وقتی که نیروهای فرانکو و مالکان به روستاها باز میگشتند، به بهانه اینکه کلیسائی در فلان جا آتش زده شده و کشیسی کشته شده است، به سرکوب و کشتار شدید آنهایی که شناسایی شده بودند، می پرداختند.
ساختار شکنی و انعطاف ناپذیری آنارشیستها در همکاری و همراهی با جمهوری از یک طرف و برخوردهای خشن ، پلیسی و امنیتی کمونیستها با نیروهای آنارشیست، و حتی کمونیستهای حزب "پوم"، موجب تشدید جنگ داخلی میان جبهه انقلاب گردید. این امر موجب شد تا نیروهای وسیعی از مردم آنها را رها کرده، به سمت فاشیستها بروند. این در شرایطی بود، که نیروهای ارتش فرانکو، با حمایت سلاح های پیشرفته آلمانی، امپریالیسم جهانی از جمله پول های هنری فورد آمریکائی و قدرتمداری حاکمیت قبلی، هر روز در ساقط کردن جمهوری پیشروی میکرد.
گرچه دوران این جنگ های داخلی سه سال، تا سال 1939 طول کشید، در نهایت ارتش فرانکو پیروز شد و جمهوریت متلاشی گردیدو فرانکو برای حدود سی و شش سال آینده، به عنوان دیکتاتور تمام عیار بر اسپانیا حکومت کرده، دهها هزار نفر را قتل عام می نماید، هر نوع فعالیت سیاسی سوسیالیستی را ممنوع و در نطفه خفه میکند، و دو نسل بعدی مردم اسپانیا را با شستشوی مغزی ضد کمونیستی و ضد سوسیالیستی برای اینده تحویل داده، کلیسا، بورژوازی و کلان سرمایه داری را بر سر قدرت تثبیت می نماید. گرچه فرانکو از حمایت کامل هیتلر در سرکوب های خویش برخوردار بود، بخاطر اوضاع اسپانیا در جنگ جهانی دوم شرکت نمیکند. سال 1956 مراکش استقلال می یابد.
صدها هزار نفر به کشورهای دیگر، از جمله فرانسه فراری شده پناهنده میشوند. هیتلر پس از آزمایش سلاح های خویش، که به مراتب از سلاح هایی که شوروی به جمهوری جوان اسپانیا میداد پیشرفته تر بودند، جنگ جهانی دوم را آغاز میکند. در سایه کشتار پنجاه میلیون نفر در جنگ جهانی دوم، و به دنبال آن برای مدت طولانی، دیگر جنبش انارشیستی در جهان نمیتواند قد علم کرده و موقعیت اولیه خویش در اواخر قرن نوزده و نیمه اول قرن بیستم را کسب نماید.
افزودن دیدگاه جدید