رفتن به محتوای اصلی

به سمت پل خواجو

به سمت پل خواجو

غروب سرد دهم دیماه هزاروچهارصد بودکه ازخانه پدری ام پیاده راه افتادم که بروم سرپل خواجو، آسمان با ابرهای تیره، بغض در گلوخفته را درفضا مجسم می کرد وسوزسرما پوست صورت را نوازش میداد از خیابان سجاد وارد خیابان پشت تکیه شهدا شدم غرق در افکارم بودم و وضعیت اسفبار جامعه ام، تورم، رکود، بیکاری، بحران تحریم و از همه بدتر رانت، چپاول های هزارمیلیاردی و شارلاتانیزم حاکم بر جامعه ام و از طرف دیگر غنای سرزمینم چه از لحاظ طبیعی چه از لحاظ نخبه های انسانی، که ناگهان وارد خیابان فیض شدم احساس گرسنگی بهم دست داد و ناخودآگاه بطرف ساندویچ فروشی بعداز چهارراه بطرف فلکه فیض کشیده شدم، پیاده رو را کنده بودند برای تغییر مزاییک و اصلاح پیاده رو وقتی به ساندویچی رسیدم دیدم کرکره اش نیمه بازاست از میوه فروشی بغلش پرسیدم کی باز می کند که کارگر ساندویچی داخل مغازه بود و جواب داد یک ساعت دیگر، سرم را پایین انداختم و به طرف پل خواجو حرکت کردم چند قدمی نرفته بودم که ناگهان سرم را بلند کردم در جلو چشمم صحنه ای دیدم که ناخودآگاه موهای تنم سیخ شد و از تمام سلول های بدنم حرارت خارق العاده ای خارج می شد احساس کردم گر گرفته ام مرد جوان سی و هفت هشت ساله ای با قد بلند و عضلات پیچیده، تا شده، با دست یک کیسه گونی گرفته و درپشت سرش دختر شش هفت ساله ای با صورتی از سرما سرخ شده و دستانی که کیسه گونی را به پشتش گرفته به دنبال پدر در حرکت بود بچه لباسی مندرس به تن داشت برق نگاهش در چشمانم سوزش شدیدی ایجاد کرده بود فقط خیره شده بودم مات و متحیر، به آرامی از کنارم گذشتند و من چون مجسمه ای بی تحرک ایستاده بودم ناگهان به خود آمدم برگشتم دیدم کمی از من دور شده اند صدایشان کردم دست بردم و کیفم را از جیب عقب شلوارم درآوردم آنها ایستادند، غیر از عابر بانکم فقط ده هزارتومان پول داشتم به طرفشان رفتم و به مرد جوان با سرافکندگی پول را دادم و رو به دختر بچه که هم‌چون کوهی از گل و زیبایی بود کردم در حالیکه بی اراده از چشمانم باران اشگ می بارید و از گلویم شعله های خشم و نفرت زبانه می کشید گفتم درس بخوان تا بتوانیم مسببان این فلاکت و مصیبت را بنیادی بکنیم بر چهره مرد جوان لبخندی نشست و دختربچه با یک دست کوچک وزیبایش بای بای کرد بی اراده برگشتم و از خودم و آنها فرار کردم و با خودم می گفتم این کارگردان پشت صحنه باما چه کار می کند و همچنان می گریستم تا به منزل رسیدم قلم و کاغذ برداشتم وبه نگارش

پرداختم:

علم آن باشد که بنماید رهت        علم آن باشد که سازد آگهت

علم آن باشد گراز من بشنوی       کز بدیع خلق را آگه شوی

شیخ بهایی

برای شناخت پروسه روند تطول و تکامل جامعه ایران از دو منظر باید به آن نگاه کنیم: ۱- از درون ۲- از برون

۱-از درون:

به مفهوم شناخت شیوه تولید و مناسبات تولیدی،سطح تکامل تولید،ابزار تولید در کشور،با میزان سنجش آن در سطح جهانی و توان رقابت در بازارجهانی از نظر کیفیت و قیمت،همچنین مناسبات تولیدی که شامل حقوق شهروندی،شرایط احراز حاکمان،سطح آموزش و پرورش با میزان سنجش آن در سطح جهانی،حفظ حقوق مالکیت شهروندان از نظر مادی و معنوی(اینجا لازم است متذکر شد که در جامعه دو نوع مالکیت وجود دارد:الف-مالکیت خصوصی. ب:مالکیت اجتماعی.-برای تفهیم این مالکیت یک مثال می زنم،اقیانوس گاز ایران در خلیج فارس متعلق به تمام مردم این سرزمین می باشد که در واقع مدیریت آن به امانت در دست حاکمان است،پس باید صاحبان آن از تمام هزینه ها،درآمدها و مخارج آن به طور شفاف آگاه باشند و نحوه سهم بری آحاد جامعه از آن آگاه و مشهود باشد.).در عصر تاریخی این مقطع جهانی برای اینکه افراد جامعه بتوانند از حقوقشان دفاع کنند و آنرا کسب نمایند آزادی سندیکاها ، اتحادیه ها ،تشکلهای مدنی و احزاب یک ضرورت است که برای بهینه زندگی کردن در سطح امروز جهان و توان بهره بردن از محصول روز جهان،رقابت بین نخبگان احزاب برای دادن برنامه و اصلاح ساختارها،یک کار فکری جمعی و پر تلاشی را ایجاب

می کند،برای رفع تناقض منافع بین آحاد جامعه و پویایی آن.

۲۲- از برون:

برای شناخت پروسه روند تطول و تکامل هر جامعه ای می بایست در دورانهای تاریخی متفاوت نقش آن جامعه را در رقابتهای بین جوامع مختلف،توانمندیهایش،ضعفهایش و قدرت تاثیر گذاری آن را در نظر گرفت ضمن اینکه مدیران جامعه تا چه حد توان پاسخگویی به ضرورتهای مدیریتی زمان خود را داشته باشند،در درون جامعه خود و انعکاس آن در جوامع دیگر و پذیرش تاثیرهای متقابل جوامع دیگر،در راستای پاسخگوبودن و توانایی نو شدن،در تطول و دگرگونی های تکامل جامعه بشری.دولتها که نمایندگان جوامع مختلف هستند برای سیادت و بهره وری،تمام تلاششان را می کنند که دولتهای دیگر به قدرت برتر تبدیل نشوند و تمدنهایی که نتوانسته اند به ضرورتهای زمان خود برسند را از هستی ساقط و به عنوان جیره خوار خود درآورند تا آن جوامع در اثر تکامل ابزار تولید به ضرورتهای زمان خود پاسخ گویند و با مبارزه و تلاش از یوغ این اسارت خارج شده و به عنوان یک دولت و جامعه جدید قد علم کنند ولی دولتهای قدرتمند هر زمان برای سیادت خود حریفان را ضعیف یا از رده خارج می خواهند.

حال به تطولهای بعد از انقلاب کبیر فراسه و وضعیت کشور ایران را مورد بررسی اجمالی قرار می دهیم باید در نظر داشت که انقلاب صنعتی قبل از فرانسه در انگلستان رخ داد و این جامعه (دولت)پرچم سیادتش را در سراسر جهان به اهتزاز درآورد و با شناخت و آگاهی از وضعیت خود و جوامع دیگر جهان برای حفظ سیادت و بهره وری خود از هیچکاری(جنایتی)فروگذارنکرد و ضرورتهای نیاز نظام خود را به بهترین شکل در حد توانش انجام داده است.نوع انقلا ⃰⃰برا سطح تکامل تولید تعیین می کند در راستای پاسخگویی به ضرورتهای تکامل جهانی(همچون تغییر و تطول جنین انسان در رحم زن،در هر مقطع زمان خودش بایستی به ضرورتها به درستی پاسخ داد وگرنه از بسته شدن نطفه جنین و به دنیا آمدن آن پشیمان می شویم).یکی از ضرورتها را که انگلستان به درستی پاسخ داد(کارگردانی پشت صحنه در حکومتهای جوامع دیگر است در راستای منافع انگلستا ⃰⃰⃰ناما به قول جناب آقای دکترمحمود سریع القلم استاد دانشگاه شهید بهشتی:

حکمرانی،یک تخصص است مثل پزشکی:

-چرا ما در ریشه یابی مشکلات داخلی به دنبال عوامل خارجی هستیم؟

آیا اماراتی ها،گرجستانی ها و مردم ترکیه،پول و سرمایه خودرا به بانک های ایرانی منتقل می کنند؟یا بر عکس؟ چرا شهروندان به این فکر می افتند که دارایی های خود را به ارز تبدیل کرده و در خارج مستغلات بخرند؟این سوال و ده ها سوال مرتبط،به اصول ثابت حکمرانی برمی گردد.

-اگر شخصی روزی چهار پاکت سیگار مصرف کند و نیم کیلو چربی وارد بدن خود کند و با هر چای دوازده حبه قند بخورد،نمی تواند وقتی در ccu بستری شد،روزگار و اطرافیان خود را سرزنش کند.حکمرانی مانند سلامتی جسم انسان،اصول دارد و اگر آن اصول جهان شمول رعایت نشوند،کارآمدی دچار اختلال می شود.

-اولین شرط حکمرانی،ایجاد امنیت فکری،شغلی،مدنی و اقتصادی است.بعد از این که سطح قابل توجهی از این امنیت فردی تحقق پیدا کرد،حفظ هویت و تعلق خاطر اهمیت پیدا می کند.

-اگر شهروندان یک کشور صبح از خواب بیدار شوند و متوجه شوند چهل درصد ارزش دارایی های آنها از بین رفته است به طور طبیعی درپی چاره اندیشی نخواهند بود؟

-اکثریت مطلق مردم اتحادیه اروپا که ۵۰۸ میلیون نفر جمعیت دارد و زندگی بسیار معمولی دارند:

یک آپارتمان بسیار کوچک،یک دوچرخه،یک کارت مترو و قطار و یک شغل معمولی،اما بسیار راضی و خوشحال هستند،چون امنیت روانی دارند و در جوامعی با ثبات زندگی می کنند.نرخ تورم حدود ۲ درصد است و به همان میزان درآمد آنها در سال افزایش پیدا می کند و بنابراین احساس ثبات می کنند.

وقتی عوارض خروج از کشور یک دفعه ۳۰۰ درصد(بار اول)و ۴۲۰ درصد(برای بار دوم) افزایش می یابد، خود بخود تنظیم روانی مسافرین را به هم می ریزد.اگر در سال،عوارض خروج از کشور۵ درصد و حتی ۱۰ درصد افزایش یابد با روان و انتظارات انسان‌ها تطابق می کند ولی افزایش ناگهانی ۴۲۰ درصدی،حاکی از فقدان آشنایی با روانشناسی انسان در حوزه ثبات، امنیت و انتظارات معقول است.

-حکمرانی مانند پزشکی، مهندسی و معماری یک تخصص است:

متونی در حد چند هزار کتاب دارد.محتاج تجربه و یادگیری است .به چارچوبی فکری به نام قرارداد اجتماعی میان مجریان نیاز دارد و از همه مهمتر تابع یک سیستم با ثبات است.

-آیا آمریکا، روسیه، انگلستان، آلمان و چین می توانند نروژ هراسی به راه اندازند؟ نمی توانند! چون نروژ ثبات دارد.

با پنج ملیون و دویست هزار جمعیت، ۳۷۱ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی دارد.با ۱/۲درصد نرخ تورم،مردم این کشور ۷/۳ درصد از درآمد خود را پس انداز می کنند، این در شرایطی است که دستمزدها در سال ۴/۶ درصد افزایش پیدا می کند .درآمد حاصل از نفت فقط به ((صندوق نفت))رفته و در صد ها شرکت سرمایه گذاری می شود و تنها ۴ درصد از سود سرمایه گذاری در بودجه جاری به کار گرفته می‌شود.صندوق نفت نروژ حدود یک تریلیون دلار است. اصل و سود آن برای نسل های آتی است. درآمد سرانه در این کشور ۶۲۵۱۰ دلار است. با این آرامش ،ثبات، امنیت، توزیع امکانات و آینده نگری، کدام کشور خارجی می تواند در نروژ نارضایتی ایجاد کند؟!

-حکمرانی یک تخصص است.با تغییر وزرای اقتصادی اتفاق خاصی نمی افتد باید اندیشه های حکمرانی را اصلاح کرد.

-وقتی شهروند به این نتیجه برسد حکومت برای رای و نظر او و همچنین برای خود او ارزشی قایل نیست، با حکومت هم همکاری نمی‌کند. ریشه عموم نارضایتی ها در نادیده شدن و بنابراین در ناکارآمدی است.

آدرس اینترنتی استاد http://telegram.me/modiriate-shahri

اما در جواب سوال استاد دکتر سریع القلم، چرا ما در ریشه یابی مشکلات داخلی به دنبال عوامل خارجی هم هستیم؟ چون پدیده‌ها در جهان هستی چهار بعدی نیستند و چندین بعدی هستند. این‌که چگونه حکمرانان داخل سرزمین ما به‌خاطر عدم جوابگویی به ابزار تولید مناسب زمان خودشان ، دانش و نحوه‌ی نگرش به تطول و تغییر سبک زندگی از یک طرف و زایش امپراطوری صنعتی و جهانشمول کردن آن و به زیر سیطره درآوردن و منهدم کردن سیادت آن‌ها در راستای الزامات ضرورت‌های تکاملی روز جهانی و تصاحب بازار این جوامع در راستای منافع خودشان و تبدیل این جوامع به تولید مواد اولیه برای صنایع و کالاهای تولیدی صنایعشان، دست به قتل عام حکمرانانی که امکان رقیب شدنشان بوده، شدند. برای نگرش به این موضوع از کتاب هنر شفاف اندیشیدن، نویسنده رولف دوبلی ترجمه عادل فردوسی پوراستفاده می‌کنم (در صفحه ۱۳۳ این کتاب می نویسد): "اگر می خواهی بازی کنونی را درک کنی، واقعا درک کنی، بازیگران را فراموش کن. با دقت به رقص اثرهایی توجه کن که بازیگران بازیچه آن‌ها هستند." و درصفحه ۱۴۸ می نویسد:

"کانمن براین باور است که دو شیوه فکر کردن وجود دارد:

نوع اول، ذاتی، خودکار و مستقیم است.

دومی آگاهانه، عقلانی، آرام، پرزحمت و منطقی است.

متاسفانه تفکر ذاتی خیلی قبل‌تر از تفکر آگاهانه نتیجه گیری می کند و در صفحه ۲۲۷ می گوید:

"نتیجه مطالعه: درون نگری قابل اعتماد نیست ما وقتی درون نگری می کنیم، یافته ها را دست کاری می کنیم .این باور که واکنش‌های درونی منجر به حقیقت و درستی می شوند خطای درون نگری نام دارد.این چیزی فراتر از سفسطه است.از آن جا که ما خیلی نسبت به باورهایمان اطمینان داریم، وقتی کسی با نظرات ما موافق نیست ،سه نوع عکس العمل نشان می دهیم:

عکس العمل ۱: فرض برجهالت. طرف دیگر به طور مشخص اطلاعات لازم را در اختیار ندارد. اگر او آن چه را تو می دانی می دانست، او هم نظر مشابهی داشت. فعالان سیاسی این گونه فکر می کنند. آن ها باور دارند می توانند با روشنگری نظر دیگران را جلب کنند.

عکس العمل ۲: فرض بر حماقت. طرف مقابل اطلاعات ضروری را دارد، اما ذهنش به اندازه کافی رشد نکرده. او نمی تواند به نتیجه گیری آشکار برسد. به عبارت دیگر، او احمق است .این واکنش به طور مشخص بین کارمندان دولتی که نمی خواهند ارباب رجوع های((احمق))سراغ آن ها بروند پر طرفدار است.

جواب ۳: فرض بر بدخواهی. طرف مقابل تو اطلاعات ضروری را دارد. او حتی موضوع مورد بحث را درک می کند، اما به شکلی عمدی مقابله می کند. او مقاصد شیطانی دارد. بسیاری از رهبران دینی و پیروان آن ها این گونه با بی ایمان ها برخورد می کنند:ا گر آن ها با ما موافق نیستند، حتما باید نوکران شیطان باشند!

حال به عملکرد انگلستان بعداز جنگ جهانی دوم در سرزمینمان نظری اجمالی می افکنیم، در کتاب سال‌های بحرانی نسل ما(خاطرات مهندس رحمت الاه مقدم مراغه ای) در صفحه ۱۵۷می نویسد:

"در دوران جنگ(جهانی دوم) انگلستان مراکز سیاسی و نظامی ایران را در دست داشت و دربار و مجلس از سیاست‌های انگلستان پیروی می‌کردند، انگلستان ایران را به صورت یک پایگاه محکم سیاسی و مرکز نفوذ خود در اختیار داشت، دربار و سرمایه داران و مالکان و عناصر ارتجاعی بدون توجه به تغییرات جهانی برای حفظ منافع و مواضع خود در تلاش حفظ وضع موجود و تحکیم موقعیت دربار بودند." وارتشبد سابق حسین فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی در صفحه ۱۸۷چنین می نویسد:"انگلیسی ها مدت طولانی روی افسران قزاق که به وسیله افسران روس اداره می‌شد، مطالعه داشته اند و بین آن‌ها امیر موثق نخجوان(که در آن زمان امیر تومان یعنی سرلشگر بود) و رضاخان (که میرپنج یعنی سرتیپ بود) را انتخاب کردند و پس از مطالعات دقیق‌تر برای منظوری که می خواستند رضاخان را انتخاب نمودند. وقتی این مسایل و میزان نفوذ انگلیسی ها مشاهده می شود، تردیدی نمی ماند که انگلیسی ها از زمان کودتا روی رضاخان و در خانه و در محل کار او نفوذ کامل داشته‌اند و این نفوذ غیرمشهود تا رفتنش ادامه داشته است. پس به ترتیب تقدم، انگلیسی ها در زندگی خصوصی و ضمن انجام وظایف مملکتی روی رضاخان و اطرافیان نزدیک او نفوذ داشته اند، سپس روی زن های رضاخان و بچه های او و اطرافیان آنها نفوذ داشته اند و در نوبت بعد روی اشخاصی که به هر سبب با آنان ارتباط و ملاقات داشته اند، نفوذ داشته اند. در زمان رضاخان این نفوذ غیر محسوس بود چون او چنین می خواست، ولی در زمان محمدرضا نه فقط محسوس بود بلکه علنی بود و خود محمدرضا این افراد را می شناخت و رعایت آنها را می کرد.

......روشن است که از همان آغاز انگلیسی ها از وضع من (حسین فردوست) نزد محمدرضا نیز اطلاع دقیق داشتند و برایم پرونده جداگانه تشکیل داده و مسلما مرا عنصر مطلوب برای خود می شناحته اند.

آقای فردوست در صفحه ۴۷ کتاب چنین می نویسد:

"در مدرسه له روزه مستخدمی وجود داشت که راهرو و اتاق ها را تمیز می کرد و من شخصا او را در حال نظافت و جارو کشیدن می‌دیدم. او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاق هایی را نظافت کند که ولیعهد هم در همان راهرو اتاق داشت. نام او ارنست پرون بود. خودش می گفت که سوییسی است و خانواده اش هم ساکن سوییس است. طبق گفته های خودش چهار- پنج ماه قبل از انتقال ما به مدرسه له روزه در آن‌جا استخدام شده بود. مدت کوتاهی نگذشت که دیدم ارنست پرون دایما در اتاق محمدرضا است. او به محض این‌که کارش تمام می‌شد به اتاق محمدرضا می رفت و من هم گاهی می رفتم. در برخورد با پرون مشاهده کردم که او، که به‌ظاهر یک نظافت چی ساده است، در شعر و ادبیات و فلسفه دارای معلومات سطح بالایی است. در رمان خوانی مهارت عجیبی داشت و برای محمدرضا رمان‌های جذاب می خواند و نحوه قرائت او طوری بود که ولیعهد را بیشتر جذب رمان می کرد. محمدرضا شیفته او شد و می گفت که هر شب باید از ساعت فلان بیایی و برای من فلان رمان را قرایت کنی!......روشن است که پرون قبل از ورود ما، با موافقت مدیر مدرسه و شاید با هدایت مستقیم خود او، توسط سرویس اطلاعاتی انگلیس، در مدرسه ((کاشته))شده بود." درصفحه ۱۹۲چنین می‌نویسد: "پرون از بنیان گذاران فراماسونری و ((لژپهلوی))بود.و اما در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲در صفحه ۱۸۰چنین می نویسد:

"اما در واقع کودتا به دلیل تشکیلات وسیع و منظم، و طراحی شد به وسیله سرلشگر اخوی، موفق شد. او در حین اجرای طرح خودرا به بیماری زد و در بیمارستان شمار۲ ارتش بستری شد و ناله می کرد، برای این‌که درصورت شکست، کودتا را به او نسبت ندهند، این مسیله ای است که من اطلاع داشتم و نمی توان پذیرفت که محمدرضا از موضوعی که من آگاه باشم اطلاعی نداشت و لذا اگر اخوی را بعدها وزیرکشاورزی کرد برای تشکر از او بود .گفتم که سرلشگر ارفع در دورانی که رییس ستاد ارتش بود، تعدادی از افسران شدیدا ضد کمونیست و طرفدارغرب و بخصوص طرفدارانگلیس (زیراخود ارفع شدیدا طرفدارانگلیس بود) را دور خود جمع کرد .این جمع بتدریج اضافه شد و در ارتش شبیه یک حزب گردید.

این افراد تا قبل از انقلاب به ارفع، به غرب و بخصوص به انگلیس وفادار ماندند. اخوی مغز متفکر گروه ارفع بود.......این اخوی بود که کودتای ۲۸ مرداد را طر احی کرد، بدون آن‌که تابع زاهدی باشد و یا از او دستور گرفته باشد. او طراح فوق العاد ای بود .طرح او دقیقا اجرا شد و به موفقیت زاهدی منجر گردید، که تصور می کرد موفقیت کودتا به خاطر اوست درحالی‌که کوچکترین نقشی نداشت از مهمترین عناصر کودتا برادران رشیدیان (سیف اله، قدرت اله، اسداله) بودند. پدر آن‌ها (حبیب اله رشیدیان)از مامورین سفارت انگلیس بود و هر سه پسر خود را نیز مامور انگلیسی ها کرد......ولی از میان آن‌ها کوچکترین برادر یعنی اسداله، بیشتر به کاخ می رفت و با اشرف معاشرت داشت. اصناف تهران در اختیار اسداله بود.........ولی روی هم رفته هر سه برادر تحصیلات نداشتند و از نظر درستکاری و صداقت به هیچ‌وجه مورد اطمینان نبودند.

حال باز گردیم  به کتاب سال‌های بحرانی نسل ما صفحه ۷۸۹

".......در آذرماه ۱۳۵۶ روزنامه اطلاعات مقاله ای با امضای مستعار رشیدی مطلق در صفحه اول با عنوان درشت منتشر کرد، در آن مقاله غرض آلود و تحریک آمیزنویسنده اتهامات ناروا و زننده ای به آیت اله خمینی نسبت داد. که بغض و کینه هر خواننده بیغرض را نسبت به تنظیم کنندگان تحریک می کرد، و از همان آغاز عامه مردم بر این عقیده شدند که مقاله ساخته و پرداخته رژیم است .زیرا در شرایطی که روزنامه ها طبق دستور ساواک مجاز نبودند، نام مخالفان را حتی در اعلان یک مجلس ترحیم بگذارند، چگونه ممکن بود این مقاله در روزنامه اطلاعات همراه با عکس بزرگی از آیت اله خمینی در صفحه اول منتشرشود؟! آیت اله خمینی بعد از تبعید از ایران مدتی به ترکیه، و عراق رفته بود، و گاه و بیگاه طی بیانیه ای نظرات خود رامنتشر می ساخت، گروه های چپ و به طور کلی مخالفان بتدریج دراطراف آیت اله خمینی جمع شدند، و نظرات آنها در بیانیه های آیت اله خمینی منعکس گردید، و آنچه رامخالفان نمی توانستند، در داخل کشور بگویند، از طریق این بیانیه ها ترویج کردند، مطالب اعلامیه ها حاوی نظرات گروه های چپ و مخالفان لیبرال از جمله عدم آزادی و فساد دستگاه بود، و با امکاناتی که ازنظر رسانه های جهانی در اختیارآیت اله خمینی موجود بود، آیت اله خمینی و افکار آزادیخواهانه او مورد توجه قرار گرفت و با درج مقاله روزنامه اطلاعات آیت اله خمینی که در داخل کشورشهرت زیادی نداشت ،به عنوان سمبل مخالفان شناخته شد. " حال باید به این سوالات پاسخ داد:

۱-اطاق فکری که چنین برنامه ریزی و تدارکات جهانی را، سامان دهی کرده است واهدافش را بخاطرعدم آگاهی سازمان‌های مخالف رژیم  به درستی و آگاهانه پیش می برد، درهیچ سازمانی حتی عنوان نشد! چه برسد که بررسی شود و به مردم در این مورد آگاهی داده شود! چرا؟ چون فقط نفرت، نفی رژیم و خشونت و انزجارتوسط سازمان‌ها (ومتقابلا حکومت) تبلیغ و اشاعه می‌شد و کشته شدگان به عنوان شهید و ارزش تبلیغ می شدند که این خود باز به انتقام گیری و به طوفان ویرانی ،دامن می زد در صورتی‌که هدف از مبارزه سیاسی قبل از این که چه نمی خواهیم! چه می خواهیم است با امکانات و واقعیت‌های جامعه و جهان امروز، کینه و نفرت مغز را مسخ می کند، پویایی و خلاقیت را از انسان واجتماع انسانی می‌گیرد، کارگردان پشت صحنه به درستی از این روش برای ادامه حفظ منافع خودش استفاده کرد و سیادتش را تثبیت نمود.

۲-استفاده ازتبلیغات منفی برای مطرح و بزرگ کردن افراد، کاری فوق العاده تخصصی ونیازبه تدارکات جهانی دارد که حوزه علمیه فاقد چنین دانش و تشکیلاتی می باشد.

۳-چرا کارگردان پشت صحنه اجازه آزادی احزاب رانمی دهد و هرگونه تشکل اجتماعی مدنی، جرم محسوب می شود؟ وقتی هدف کارگردان پشت صحنه غارت وچپاول بی حد و حصریک جامعه وعقب ماندگی از توسعه وپیشرفت درسطح جهانی باشد برای حفظ وتداوم هدفش چه ابزاری نیازمند است:

الف- جهل ونادانی آنها.

ب- اشاعه انزجار، کینه، نفرت و بدخواهی بین آن‌ها (ببینید این جمله چقدربه گوشتان آشناست: دشمن و خویش و قوم شاد نشوید! یعنی انزجار و نفرت حتی بین اعضای خانواده) برای این‌که ببینید چقدر ددمنشانه و سبعانه دراین راستا حرکت می کند یک نمونه را بیان می کنم: فریدون فرخزاد شومن وخواننده وقتی در اروپا لب به اعتراض در مورد سیاستگذاری انگلستان وافشای آوردن آیت اله خمینی ونابودی هنرمندان کرد به ظاهرتوسط افراد اطلاعات ایران با چاقوبه قتل رسید. مطالعه تاریخی، این فجایع را بهتر بیان می کند.

ج- کندکردن توسعه وپیشرفت جامعه مورد نظر.

د- نابودی نظام آموزش وپرورش وتخریب هویت وجایگاه معلمان کشوراز نظراقتصادی و اجتماعی.

ه- قرارندادن افراد دارای شرایط احراز درجایگاه خودشان. ((شرایط احراز: به مفهوم کسب صلاحیت جایگاه ومقامی که فرد بایستی در آن‌جا قراربگیرد، از لحاظ دانش در حد آن جایگاه، هویت اجتماعی، استقلال، بارهوشی وذکاوت ،فن بیان، تعهد، فن نگارش (که چنین افرادی درآزادی سندیکا، اتحادیه ، گروه های مدنی واحزاب و رقابت‌های حزبی در سطح مملکتی وجهانی تربیت می شوند).))

و- زیرکانه رشد صنایع را که هزینه های سرسام آوری را به جامعه تحمیل می کند در راستای نابودی منابع دیگر بکارمی اندازد.(برای مثال، ساختن صنایع ذوب آهن وفولاد را درمناطق کویری وکم آب که کشاورزی ومردم منطقه را از هستی ساقط می کند.)

ز- نظام دفاعی کشور در ظاهرخیلی قوی و منسجم به نظر می رسد اما از درون مانند چوب موریانه زده است. مانند ارتش رضا شاه.

ح- ساختارهای نظام بر مبنای شارلاتانیزم، رانت، رابطه،غارت بی حد وحصرجامعه، دیکتاتوری بی بند و بار و اعمال سکوت سنگین بر اساس سرکوب و کشتار صورت می گیرد.

ت- درست کردن باندهای مافیایی وانحصاری در اقتصاد و تمام شئونات اجتماعی.

ی- مردمان شریف شرق کشور(کردستان)را برای امرارمعاش به کولبری واداشتن که اهانت به انسانیت و جامعه ایرانی می باشد و در غرب سرزمینم مردم افغانستان را در گرسنگی وفلاکت نگه داشتن واز هستی محروم کردن ومشتی آدمکش بیسواد و جنایتکارمزدور، به عنوان حکومت ودولت بر آنها حاکم کردن.

درآخر به کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، نویسنده، سرلشگرسابق حسین فردوست مراجعه ومطلب را می بندم:

"معلوم شد که گرفتاری اصلی،نداشتن روش مدون برای انجام وظایف است وفقدان آموزش های مربوطه. ودرص 672 کاری که از یک کودتاچی بر می آید،ازمن بر نمی آید.اگربه من واگذار شود راهی را انتخاب می کنم که به همان هدف برسد بدون برخورد و کودتا،از راه راضی کردن مخالفین و سازمان دادن موافقین دراعلا درجه قدرت.کار بدون برخورد خشن،کار با ملایمت و دوستانه،این روش من است من این هستم و نوع دیگر نمی توانم باشم.اگر مرا وادار کنند راهی را که با من توافق ندارد و انتخاب کنم،عدم موفقیت حتمی است،زیرا از شروع خودم را ناموفق می دانم.اصلا شما می دانید درهمان دوران قبل از انقلاب،امام چه موضع مستحکمی داشتند:قدرتی لایتناهی،قدرتی غیرقابل تصور،این را من

تشخیص داده بودم.برای کسانی که خواهان کشف حقایق بودند،بوضوح دیده می شد."

- حتی اگرموفق شویم چهره این قرن را چنان دگرگون کنیم که دیگر قرن جنگ بشمار نرود، به یقین بازهم قرن انقلاب خواهد بود. درکشاکشی که امروز در جهان تفرقه افکنده است وپای این همه منافع را بمیان آورده است، احتمالا کسانی برنده خواهند شد که در باره انقلاب فهمی کسب کنند. بعکس، آنانکه ایمانشان درگرو قدرت سیاسی و سیاست‌بازی به معنای قدیمی باشد و هنوز به جنگ به عنوان واپسین چاره در سیاست خارجی اعتقاد بورزند، به ظن قوی درآینده ای نه چندان دور پی خواهندبرد که در حرفه ای بیفایده و متروک استاد شده اند. مهارت در فنون ضدانقلابی نمی تواند جای فهم انقلابی را بگیرد و با آن مقابله کند.

ازکتاب انقلاب ،هانا آرنت ترجمه عزت اله فولادوند صفحه ۱۸
⃰-⃰- به قول برتولت برشت تماشاچی و بازیگرهردو در وسط صحنه هستند.

جامعه انسانی همچون یک صحنه نمایش می ماند (stage) که افراد جامعه در این صحنه مدیریت می شوند (stage direction) این نمایشگاه دارای مدیرنمایش (stage director) می باشد.در عقب صحنه، دارای یک درب می باش د(stage door)که در مورد لزوم بازیگران صحنه از آن در می بایست صحنه را ترک کنند و یا وارد شوند. برای تاثیر برمحیط صحنه از وسایلی استفاده می شود (stage effect). در مواقعی که می بایست توسط وحشت، همه را میخکوب، وشوک وارد کرد(stage fright)انجام می شود. اداره کردن این موارد( stage manage) و کارگردانی آن (stage manager). تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش(stage set) و صحنه آرایی کردن و نجوای روی صحنه(stage whisper). فن نمایش و صحنه سازی(stage craft). مهیاکردن عاشق هنرپیشگی و صحنه نمایش(stage struck). داشتن آدم کهنه کار، گرگ باران دیده(stager)و مهیا کردن در خور نمایشگاه(stagey). در مورد لزوم آوردن کالسکه یا دلیجان در صحنه(stage coach) و در انتها کارگردان پشت صحنه(stage hand) که تمامی این عملیات و کارکرد تک تک افراد می بایست در راستای اهداف از قبل تعیین شده کارگردان پشت صحنه اجراگردد و در مواقع مقتضی عملیات و افراد از صحنه حذف می گردند و یا اضافه می شوند در راستای اهداف و منافع کارگردان پشت صحنه.

⃰ ⃰ ⃰ -ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد اول(ارتشبد سابق حسین فردوست) صفحه ۲۸۸

"بنابراین، دراین دوران انگلیس دیگر حاکم مطلق ایران نیست، بلکه بهتراست گفته شود یکطرف معامله و شریک آمریکاست، که در تحکیم مواضع، آمریکا ذینفع است، زیرا خود به تنهایی قدرت حفظ امنیت منطقه را ندارد و این آمریکاست که چنین نیروی مالی و نظامی دارد. بنابراین، هرچند آمریکا و انگلیس تفاوت منافعی دارند، که البته قابل گذشت و حل و فصل است، ولی اصل رابطه آنها اتحاد کامل درخاورمیانه است. به عقیده من، کاری که آمریکا امروزه به عنوان یک ابرقدرت درسطح جهان می کند، بدون کمک انگلیس به این سادگی امکان پذیر نیست. انگلیس همیشه درهرحرکتی خود را اولین دنباله روآمریکا نشان می‌دهد و آمریکا نیز اولین کشوری است که منافع انگلیس را درسطح جهان حفظ می کند. بعلاوه انگلیس پل مطمینی است بین دو ابر قدرت، که هر دو به آن اطمینان کامل دارند.این یک عقیده است و تبلیغات رسانه های جهان واظهارات مقامات انگلیسی آن را بوضوح نشان می دهد.

با مقدمه ای که گفتم روشن می شود که مهره‌ها و عوامل اطلاعاتی انگلیس و آمریکا در ایران زیاد تفکیک نیستند. هرچند بودند عناصری که به طور خاص برای آمریکا یا انگلیس کار می کردند، ولی در رابطه با شخصیت های مهم درباری و نظامی می بینیم که مثلا فردی مانند اسداله علم، که جد اندر جد عامل انگلیس است، مهم ترین رابط محمدرضا هم با انگلیس و هم با آمریکاست."

درصفحه ۳۴۴ " قبلا باید متذکر شوم که در دوران محمدرضا، فقط و فقط با حمایت سفارت های انگلیس و آمریکا بود که افرادی می توانستند به مقامات مهم برسند. این امر نه تنها درمورد من(فردوست)بلکه در مورد همه کسانی که مشاغل و پست های درجه اول را در اختیار داشتند صادق است. "درصفحه ۳۵۵ تشکیل سازمان بی سیم. و در صفحه ۳۶۵ سازمان برون مرزی اسراییل در ایران .و درصفحه ۳۷۲ فراماسونری، بهاییت و توده ای های انگلیسی.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید