طی ۱۰ روز گذشته موج جدیدی از اعتراض های مردمی بر علیه سیاست های اقتصادی خانمان برانداز جمهوری اسلامی ایران که توسط محسن رضایی هدایت می شود، بخش های مختلفی از شهر های کشورمان را در برگرفته است.
تجمع ها با اعتراض به گرانی شروع شد و رفته رفته اشکال رادیکال تری به خود گرفت، تا آن جا که مردم شهرهای مختلف شعار مرگ بر خامنه ای و رئیسی سر دادند و بی مهابا در بعضی از مراکز تجمع، عکس خامنه ای را به آتش کشیدند.
با ورود نیروهای سرکوب گر رژیم در برخورد با این اعتراض ها، که در همان هفته اول طبق اخبار رسیده 5 معترض بر اثر شلیک گلوله از سوی یگان های سرکوب گر سپاه پاسداران به قتل رسیدند، در بعضی از مناطق مثل چهار محال بختیاری و خوزستان بخشی از مردم معترض مسلحانه با نیرو های سپاه و بسیج درگیر شدند، که در همین ارتباط علی محمد اکبری فرمانده سپاه پاسداران در استان چهارمحال و بختیاری اعلام کرد به مراکز بسیج حمله شده و تعدادی از بسیجی ها صدمه دیدند و ....
جنبش های اعتراضی در اشکال مختلف
روند رو به رشد اعتراض های مدنی در ایران که از دهه ی ۷۰ شروع شد و در سال ۱۳۷۸ با حمله نیروهای امنیتی و بسیجی ها به خوابگاه دانشجویان ابعاد وسیعی به خود گرفت و در این اعتراض ها ۷ تن توسط نیروهای لباس شخصی (امنیتی ها،سپاه و بسیجی) به قتل رسیدند، تا به امروز نه تنها محدود تر و ضعیف تر نشده بلکه هر روز که می گذرد تجمع ها، اعتراض ها و مطالبات اقشار مختلف جامعه از کارگران، معلمان، بازنشستگان، مالباختگان و ... ابعاد بزرگتری به خود گرفته است و با وجود این که رژیم جمهوری اسلامی با تمام توان هر بار با خشونت بیشتری این اعتراض ها را سرکوب می کند، اما با هر سرکوب، جنبش مردمی ایران گسترده تر از قبل به میدان می آید و لایه های مختلف جامعه در ابعاد وسیع تری با حکومت درگیر می شوند.
امروز در کشور ما جنبش های اعتراضی چه در قالب تشکیلاتی و صنفی آن و چه در اشکال مختلف دیگر که به شورش ختم می شوند، همچون آتش زیر خاکستر از هر فرصتی که پیش می آید اوج می گیرند و شعله ور می شوند و موجودیت رژیم را به مخاطره می اندازند.
جنبش هایی که مطالبه اصلی آن ها عدالت اجتماعی و آزادی، کرامت انسانی نیرو کار، معیشت، دستمزد، تحقق سیستم رفاه اجتماعی (سوسیال) و ... است.
جمهوری اسلامی ایران با توجه به ساختار غیردمکراتیک، فاسد و سرکوب گر خود که توسط باند های مختلف قدرت که ماهیت و روابط مافیای دارند، اداره می شود، توان پاسخ گویی به زندگی مردم را ندارد، چنین سیستمی ناکارآمد که فساد تا تاروپود آن نفوذ کرده نه با آزاد کردن نرخ ارز، نه با سیاست های نئولیبرالی ایران بر باد ده، نمی تواند راه گریزی برای نجات خود پیدا کند، رژیم مستاصل تر از هر زمانی تنها با تکیه بر سرنیزه حکومت کرده و از عدم حضور اکثریت مردم ناراضی در کف خیابان بیشترین بهره را برای ادامه حیات خود کسب می کند.
کافی است اکثریت ۸۰ درصدی مردم ناراضی (غیر فعال) که هر روز براثرکرونا، سونامی سرطان، آلودگی هوا، حوادث کار(روزانه 5 کارگر)، حوادث جاده ای (سالانه نزدیک به ۳۰ هزار تن) و ... جان خود را از دست می دهند، به اعتراض های خیابانی بپیوندند تا حکومت نتواند به وضع موجود ادامه دهد و سرعت تحولات از آن چه هست پیشی بگیرد.
جنبشی پویا با خلق رهبران جوان
با وجود سرکوب های شدید جنبش های مردمی از سوی حکومت خصوصا از دی 96 و آبان 98 که هزاران نفر دستگیر، کشته و زندانی شدند، اما جنبش مردمی ایران رهبران خود را از بتن همین مبارزات کشف می کند و روز به روز رهبران جوان با ایده های نو در بستر مبارزه بهتر و قوی تر از نسل قبل بستر مبارزه را در اختیار گرفته و راهبری می کنند.
بنابراین جنبش پویا، زنده و بسیار قدرتمند تر از آن است که حکومت تصور آن را تا کنون داشته و دقیقا به همین خاطر است که با هول و هراس سعی می کند با دستگیری رهبران تشکل های کارگری، معلمان بازنشستگان یا معترضان کنترل اوضاع را به دست بگیرد و از سویی دیگر شاهد هستیم که مجموعه حاکمیت اسلامی در ایران آن قدر ضعیف شده که از وحشت گسترش اعتراض های مدنی، تهران را تعطیل و سیل نیروهای سرکوب گر را به سوی شهرهای مختلف برای جلوگیری از اعتراض های احتمالی روانه می کند.
اپوزیسیون در داخل و خارج کشور
اپوزیسیون داخل کشور اگر چه همه با هم علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران همکاری می کنند، اما در خارج از ایران این طور نیست و بیشتر جریان های سیاسی تمایلی به همکاری و اتحاد با هم ندارند، در داخل کشور همه ی نیرو های اپوزیسیون و مردم با یک چوب رانده می شوند، بنابراین همه ی مخالفان رژیم با هم در برابر حکومت قرار دارند و از هر فرصتی برای اعتلای مبارزه بهره می گیرند, اما در خارج کشور هنوز مرزبندی ها، نگاه بسته ایده الوژیک، منیت های فردی و گروهی و نگاه قبیله ای از 4 دهه پیش تا کنون همچنان باقی است.
بیش از ۴۰ سال است که جمهوری اسلامی ایران، با بذر تفرقه، تواب سازی، شوهای تلویزیونی و نفوذ نیروهای امنیتی خود در بین نیروهای اپوزیسیون بذر تفرقه را افشانده و امروز از آن چه اشاره شد بهره لازم را می برد.
تردیدی نیست اگر نیرو های اپوزیسیون در بستری واحد گرد هم بیایند، مسلما می توانند نقش تاریخی خود را در حمایت و حضور هر چه فعال تر در جنبش مردمی کشورمان بهتر از قبل ایفا کنند. اما متاسفانه به طور کلی شاهد این اتحاد نیستیم هر چند احزابی در حد محدود با هم همکاری دارند اما در بستر ملی خصوصا در خارج کشور این کار هنوز به نتیجه نرسیده است.
فعالیت و همگرایی بیشتر اپوزیسیون خارج از کشور ارتباط مستقیم با میزان برآمد جنبش های مردمی در داخل کشور دارد.
جنبش چپ در داخل ایران
جنبش چپ ایران تقریبا با ۱۰۰ سال تاریخ مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی و آزادی، با وجود تمام سرکوب ها هنوز هم در داخل کشور دارای ریشه و پایگاه اجتماعی است، پایگاه اجتماعی این جنبش در اکثر موارد در تشکل ها، تجمع ها و اعتراض ها از جنبش کارگری گرفته تا دانشجویی، معلمان، بازنشستگان و در بتن شورش های مختلفی که در ایران رخ می دهد، نمایان می شود.
بعد از ۱۰۰ سال سرکوب (به غیر از چند دوره کوتاه زمانی) و خصوصا بیش از 4 دهه سرکوب خونین و سیستماتیک نظام فاسد و جنایتکار جمهوری اسلامی، این جنبش همچنان زنده است و نقش تاریخی خود را در تحولات کشورمان ایفا می کند.
امروز اساسی ترین مطالبه ی مردم کشورمان معیشت، کرامت و زندگی انسانی در بستر سیستمی مبتنی بر سوسیال (حمایت اجتماعی) است و آزادی به عنوان روی دیگر این مطالبات نقش ویژه در تحقق چنین هدفی دارد. آزادی و عدالت اجتماعی دو روی یک سکه هستند که در نبود هر یک، آن دیگری محقق نخواهد شد.
امروز اکثریت مردم کشورمان، جمهوری اسلامی را نمی خواهند، شیرازه ی حکومت در حال زوال است، بحران های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بخش بسیار بزرگی از هنجار های حکومتی را در افکار مردم شکسته و با پیشرفت تکنولوژی طی دهه ی گذشته تا به امروز انحصار صدا و سیمای حکومت برای شست شوی مغزی مردم توسط آخوند های حاکم، کارایی قبل را ندارد.
جامعه ایران در بستر تحول و تغییر قرار دارد، شاید بتوان گفت رنسانسی از نوع خاص کشورمان در حال وقوع است، در این میان هر روز که می گذرد عمر رژیم مذهبی در ایران کوتاه تر و کشور ما به نقطه ی تحول نزدیک تر می شوند، بی دلیل نیست که بخش بزرگی از رسانه های جهانی که با پول کشورهایی همچون عربستان، انگلستان و آمریکا راه اندازی شده اند تلاش می کنند آلترناتیو سازی کنند و باز هم داستانی از نوع 28 مرداد، خمینی ۵۷ و ... آفریده و به خورد ملت ما بدهند.
تردیدی نیست، اگر ما (نیرو های اپوزیسیون) آلترناتیو نسازیم، برایمان آلترناتیو خواهند ساخت.
اکنون پرسش چنین است، برای رهایی از چنین دامی چه کاری باید انجام داد، وظیفه ی تاریخی چپ دمکرات ایران در این برهه ی زمانی حساس چیست؟
چگونه می توان بعد ۱۰۰ سال سرکوب، ده ها سال تفرقه و جدایی و شکست سوسیالیسم واقعا موجود در عرصه جهانی، امروز دوباره در ایران با توجه به ریشه های تاریخی خود دوباره قد برافرازیم و برای تحقق جایگاه واقعی خود مبارزه خود را گسترش دهیم.
ضرورت حضور چپ دمکرات در پروژه های ملی
چپ دمکرات به عنوان نیرویی که به ایدئولوژی اعتقاد ندارد و برنامه محور است، این قابلیت را دارد که از بستر تحولات موجود بیشترین موقعیت را کسب کند، به راحتی برای تحقق ایجاد جبهه ی چپ تلاش کند و در عرصه ی جمهوری خواهی نقشی تعیین کننده ایفا کند، یقینا این دو محور لازم اما کافی نیست، چپ دمکرات تا وقتی نتواند با تحولات داخل کشور از منظر ملی ارتباط برقرار کند، پروژه های ملی را طرح ریزی و به اجرا درآورد، نقش تاریخی خود را در برخورد با تحقق حقوق همه ی مردم ایران در قالب تشکیل جبهه یا "مجلس در تبعید" یا دیگر اشکال نمی تواند رقم بزند و به وظیفه ی تاریخی خود عمل کند و با توجه به آن چه شایسته چنین جریانی است، نقش خود را برای تحولات بعدی ایران به انجام رساند.
امروز حتی بخشی از طرفداران رضا پهلوی مدعی هستند که سوسیال دمکرات هستند، رضا پهلوی هم که قبلا در جمع محدودی از هواداران خود اعلام کرد که به جمهوی باورمند است، از این رو جریان های همسو با چپ دمکرات عملا با شرایطی رو به رو می شوند که از منظری تازگی داد. اگر چنین شرایطی نیروهای چپ را به قالب حزبی خود یا نهایتا جمهوری خواهی محدود کند و نیروهای چپ نتوانند در بستر پروژه های ملی سیاست ورزی کنند، عملا ابتکار عمل شان محدود خواهد شد و تضعیف می شوند.
برای رهایی از این وضعیت عده ای رو به قالب های حزبی می آورند و عده ای صرفا فعالیت خود را محدود به بلوک جمهوری خواهی می کنند، هر چند که بیان شد تشکیل بلوک جمهوری خواهی و بلوک چپ از اهمیت ویژه ای برخوردار است، اما این دو بلوک به عنوان دو خاکریز می تواند در بستر پروژه های ملی برای تشکیل مجلس در تبعید یا جبهه و ... بسیار موثر عمل کند، مسلما محدود شدن صرفا در این قالب امکان رشد لازم را در بستر ملی به چپ دمکرات نخواهد داد.
امروز جنبش مردم ایران جنبشی ملی است، با قالب های حزبی نمی توان با چنین جنبشی ارتباط لازم را برای حضور در فردای تحولات ایران برقرار کرد.
کنگره ی اخیر حزب چپ ایران (فداییان خلق) به درستی بر گفت و گو با نیرو های اپوزیسیون تاکید دارد، از این فرصت می توان سود برد و برای عملی شدن گام های نخست در جهت هم اندیشی با هدف شناخت بیشتر از موانع موجود در بین نیروهای سیاسی اقدام کرد.
ناگفته نماند در پازل ملی هر نیرویی صرفا دارای وزن و جایگاه خود است، سرکردگی و هژمونی در چنین سیستمی وجود نخواهد داشت و بر اساس خرد جمعی راهبری خواهد شد.
حرکت به سمت برگزاری پروژه های ملی از سویی دیگر حاِیز اهمیت است، تصور کنید امروز حکومت جمهوری اسلامی ایران سرنگون شود، کدام نیرو می تواند خلاِ قدرت را پر کند؟
جامعه ای که با توجه به سیاست های ضد ملی حاکم دچار ابر بحران های لاینحل است، کشوری که هیچ یک از احزاب فعلی به تنهایی نمی توانند اکثریت را تشکیل دهند، کشوری که با توجه به ده ها سال ستم حکومت مرکزی دارای پتانسیل رشد ملی گرایی افراطی ( اندیشه پان ...) در مناطق مختلف را دارد که در نهایت می تواند به جنگ و برادر کشی ختم شود و یا تن دادن به آلترناتیو صادراتی مانند خمینی در سال 57؟؟
چپ دمکرات می تواند سیستمی را تعریف کند تا در آن هر ایرانی تحقق حق و حقوق خود را چه به لحاظ حقوق اتنیک، حقوق اقلیت ها و ... در آن مستتر ببیند و همه ی جریان های سیاسی بتوانند در چارچوب قانون و در بستر دموکراسی و آزادی با امنیت خاطر، انتخاب شوند و انتخاب کنند.
غفلت از چنین وظیفه ی مهمی می تواند، نتیجه گذار از جمهوری اسلامی ایران را به سیستم یا شرایطی به مراتب فاجعه بار تر از جمهوری اسلامی ایران سوق دهد.
زمان را غنیمت بدانیم که فردا دیر است.
افزودن دیدگاه جدید