رفتن به محتوای اصلی

این حداقل بدهی ماست برای زندگی بهتر انسان‌ها

این حداقل بدهی ماست برای زندگی بهتر انسان‌ها
در باره کتاب "رنج راه" نوشته محمد اعظمی

متن کوتاهی که از نظر شما می‌گذرد نامه‌ای است از "نازی" به دائی اش محمد اعظمی، درباره کتاب "رنج راه". نویسنده‌ی نامه که سرگذشت زندگی‌اش در کتاب بازتاب پیدا کرده است، پیش از تولد، هنوز چشم نگشوده، طعم شکنجه‌ی ساواک شاه را می‌چشد و به جسم و جان و روح و روانش آسیب می‌رسد. پس از آن، چند ماه اولیه‌ی عمرش را در زندان بروجرد و "کمیته مشترک ضدخرابکاری" می‌گذراند. در بیرون از زندان در خانواده‌ای پرورش یافته که هر روز غم از دست دادن عزیزی بر سرشان آوار می شود. به‌رغم این همه درد و رنج، او درس خوانده و اکنون پزشکی است مسئول که با حساسیت تحسین برانگیزی مراقب جان انسان هاست. نامه‌ی کوتاه او کتابی است ناگشوده که فرازهائی از آن در "رنج راه" بازتاب پیدا کرده است:
عصرنو

دایی عزیزم، آخ ... دایی عزیزم!

کتابت را الان تمام کردم، وجودم پر از افتخار و مهر نسبت به تو است. همیشه در میان خانواده و دوستان مظهر خیرخواهی و خوش قلبی و پاکی ذات بوده‌ای و چه زیبا و کامل در نوشته هایت، این صفات را اثبات کرده ای.

"این نقطه آبی کمرنگ" با انرژی تو و امثال تو است که دردهایش را تحمل می کند و می چرخد.

با کتابت چند روزی است که زندگی می‌کنم. برگشته‌ام به روزگارمان در سال‌های دور گذشته. سال‌هایی که خاطرات خوبش زیاد نیست. دلتنگ همه افرادی شدم که در حاشیه‌ی زندگی سیاسی شما بودند ولي در واقع در مرکز آن، روزگارشان را با دل نگرانی‌ها، غم‌ها و مصیبت های پی در پی گذراندند و روزگار را نه به خوبی، زندگی کردند.

من به عنوان فردی از نسل بعدی شما، هرگز ذره‌ای در صفات و انگیزه‌های انسانی و آزادی‌خواهی و توان بالای روحی و جسمی شما شک نکردم ولی در درستی راه انتخاب شده حتی در شرایط آن زمان...! نمی‌دانم. با این‌حال و در هر صورت به خود می بالم که در چنین خانه ای بوده ام و چنین انسان‌های ارزشمندی را داشته و دارم. برایم شخصیت و انگیزه این افراد مهم‌تر است تا راهی که انتخاب کرده‌اند حتی اگر بر زندگی من و امثال من تاثیرات نامطلوب داشته‌است، که این حداقل بدهی ما است به داشتن زندگی بهتر برای انسان‌ها.

و اما در مورد کتاب:

آن‌را خيلی خوب و به‌جا شروع کرده‌ای و به زیبایی و کمال تمام کردی. واقعا دست مریزاد... .

من به عنوان فردی که از زمان کودکی در خانواده سیاسی بزرگ شده‌ام همیشه اطلاعات گنگی که جسته و گریخته در مکالمات روزمره فراوان شنیده بودم ولی در ذهنم بدون نظم و زمانبندی بودند و هرگز هم به دلیل ترس از زنده شدن و یادآوری خاطرات ناخوشایند تحقیقی در موردشان نکرده بودم، با خواندن کتاب خیلی خوب در ذهنم چیده و درک شدند.

واقعی بودن، نبودن تعصب و حداقل بودن قضاوت فردی، از ویژگی‌های برجسته کتابت است. واقعیت این است که خوشحال شدم قلم احساسی نداری و از قبل نویسنده حرفه‌ای نبودی که خواننده را به ریز و جزئیات با احساسات ات همراه کنی که در این‌صورت بعید می دانم می‌توانستم تحمل کنم که کتاب را بخوانم... . طنز دلنشینی را که در حرف‌هایت داری، هرجا به‌کار بردی خوشایند بود و زنگ تفریحی بر مغز به‌هم ریخته خواننده از این‌همه ظلمی که حداقل آن بیان شده بود.

توصیف هایت از شرایط زندان و شکنجه‌ها واقعی و کافی و لازم بود و مرا که تجربه اش را نداشتم خیلی خوب به آن فضا برد.

می توانم درک کنم که چه حالی داشتی وقتی سطر سطر این کتاب را نوشتی. یادآوری این حجم از دردها و خاطرات ناراحت کننده کار هرکسی نیست و کم از تجربه واقعی اش ندارد. فقط" پیل تن" و " مرد کهن‌ای " مثل تو و یارانت که جنس تان متفاوت است، می تواند به خاطر احساس مسئولیت برای آگاهی بخشی بپذیرد که دوباره آن‌ها را در ذهنش تجربه کند و خودخواسته درد بکشد، واقعا دست مریزاد.

امیدوارم نوشتن این کتاب حال دلت را خوب کند و بار مسئولیتی که خودت حس میکنی و از نظر ما دیگر بر شانه های تو نیست، کمتر شود.

می‌دانم که خیلی به تعریف و تمجید راضی نمی‌شوی ولی به واقع اشکالی در کتاب ندیدم که بخواهم بگویم جز این‌که جا دارد حجم مطالب به‌ویژه در بخش "یادها" از همرزمان و یارانت و خانواده هایشان بیشتر شود چون هرکدام به تنهایی کتابی هستند آموزنده و از طرفی خوشبختانه بیان و شنیدن درد، از درد می کاهد

نازی - خرداد ۱۴۰۱
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید