رفتن به محتوای اصلی

سوسیالیسم، بدیلی علیه حکومت شر

سوسیالیسم، بدیلی علیه حکومت شر
یادی از آموزگاران انقلاب، مارکس و انگلس

هرمبارزه طبقاتی یک مبارزه سیاسی است. جنبش سراسری کارگران می تواند اعلان حزب کند، چون سازمان کارگران به شکل طبقه، یک حزب سیاسی است. نقد آسمان اکنون به نقد زمین، نقد دین به نقد قانون، نقد الهیات به نقد سیاست مبدل شده. سلاح نقد نمی تواند جانشین نقد سلاح شود. خشونت مادی باید از طریق خشم مادی خنثی گردد. تئوری و شناخت می توانند تبدیل به نیروی مادی گردند، وقتی در میان توده ها اشاعه یابند. از زمان کتاب "قرارداد اجتماعی" روسو، حق آزادی مالکیت خصوصی بورژوازی تبدیل به آزادی خودسرانه و خودمحور همه جانبه آن شده. با حضور بورژوازی، انسان دیگر میزان همه چیز نبود، بلکه نماینده مبادله ارزشی شد.
از طریق شناخت و تحلیل مارکسیستی می توان مدعی شد که گلوبالیسم زمان حال، ادامه امپریالیسم اقتصاد بورژوازی است. پرولتاریا یا طبقه کارگران مدرن، محصول نواندیشی تحقیق و تعریف مارکس و انگلس بود. بورژوازی و کاست حکومتی روحانیون حاکم، از طریق امکانات گلوبالیستی غرب خصوصیت ملی خود را از دست داده اند. در پشت قوانین، اخلاق، دین، و وعده بهشت، منافع بورژوایی و اقتصادی آنها قرار دارد.
مارکسیسم از آغاز از فلسفه خواست که در لباس نقد و شناخت برای نجات انسان ظاهر گردد. آن باید همیشه روشنگر و مشخص بماند و به کشف تضادها بپردازد... امنیت مهمترین خواسته و مفهوم اجتماعی بورژوایی است و وظیفه پلیس و پاسدار دفاع از مالکیت خصوصی و حقوق شهروندی یا حفط تقدس آن است. هگل آن را بخشی از "دولت عقل و ضرورت" می دانست. از این طریق است که مالکیت خصوصی بورژوازی و کاست حکومتی آخوندی تامین می شوند. مارکسیست ها می گفتند: "مفهوم حقیقت فلسفه سیاسی نیز مطلق نیست، چون مدام در حال تغییر است." نقد فلسفی تنها فرم بیان فلسفه سیاسی است که وابسته و محصول زمان خاص است. آن طور که هگل می گفت: "تئوری میان خلق زمانی به واقعیت تبدیل می شود که نیازهای مردم را منعکس کند."
"مانیفست کمونیسم" درباره پرولتاریا و بورژوازی، در سال 1848 میلادی منتشر شد و اعلان کرد که تمام تاریخ بشر مبارزه طبقات، اقشار، و اصناف بوده است. مارکس روابط تولید آسیایی، باستانی، فئودالی، و بورژوایی را اشکال آنتاگونیستی پروسه تولید اجتماعی تعریف کرد.
مارکس متولد 1818 و انگلس متولد 1820 میلادی بود. دوستی آن دو در سال 1844 میلادی در انگلیس آغاز شد. هدف آن دو از آغاز معرفی دستآوردهای شناخت علمی نقد برای سعادت انسان بود. برای آنها نه استقلال روشنفکری یا موضوعات مورد علاقه هگلی های جوان بلکه کوشش در راه تحقق نظام سوسیالیستی و کمونیستی مهم بود. تفکر مارکس با دیالکتیک هگلی یعنی با دیالکتیک تاریخ هگل شروع شد. او تصمیم گرفت واقعیات رنج کارگران و زحمتکشان را به زبان بیاورد و کوششی واقعی برای کمک به آنها را نشان دهد. نتایج تحقیقات سیستماتیک مارکس در اقتصاد سیاسی در پاریس سال 1844 میلادی در دو کتاب "مسئلۀ یهود" و "مقدمه نقد فلسفه حقوق هگل" عرضه شدند.
مارکس مفهوم "جامعه بورژوایی" را از هگل و از شناخت فلسفه سیاسی فرانسوی-انگلیسی در قرون 18-17 میلادی گرفت. این عنوان اهمیت علمی مهمی داشت. او و انگلس کوشیدند در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" این مفهوم را به شکل اساسی و علمی که فرای دولت و ملیت قرار دارد، بررسی کنند. واژه "جامعه بورژوایی" در قرن 18 به وجود آمد، گرچه مفهوم "مالکیت خصوصی" در عهد باستان و از سده های میانه مورد بحث قرار گرفته بود. انگلس در کتاب "آنتی دورینگ" می نویسد: "اقتصاد سیاسی، علم قوانین تولید، مبادله، و مواد ضرور زندگی در جامعه انسانی است". مارکس حقوق بشر در قانون اساسی فرانسه - نوشته ژاکوبی های رادیکال در انقلاب فرانسه در سال 1793 بر اساس نظرات روسو و ستیوین – را حقوق بورژوایی نامید، چون آن حق مالکیت خصوصی را تضمین، و امکان توسعه خودسری فردی را تأمین می کرد.
موضوع مرکزی تمام آثار مارکس و انگلس، نقد اقتصاد سیاسی سرمایه داری است. مارکس این مفهوم عمومی را در غالب آثار خود به کار می برد. آثار مارکس و انگلس رابطه تنگاتنگی با هم دارند و مکمل هم هستند. آنها آثار مهم مارکسیسم را با هم خلق کردند. تشخیص اختلاف نظر آن دو با هم، به دلیل سالها زندگی مشترک، بسیار مشکل است گرچه انگلس به نقش رهبری مارکس در تحقیقات علمی اعتراف می کرد. نخستین آثار مشترک این دو جزوات فلسفی اقتصادی، و خانواده مقدس یا نقد انتقاد نقدی، در سال 1845 است که نقدی فلسفی بر هگلی های جوان بود. کتاب "ایدئولوژی آلمانی" در سال 1846میلادی، پیرامون نقد هگل به فلسفه ماتریالیستی فویرباخ است. در کتاب "تزهایی درباره فویرباخ" جمله معروف مارکس که "فیلسوفان تاکنون فقط جهان را به اشکال گوناگون تفسیر گرده اند، مهم ولی تغییر آن است"، قرار دارد. این خواسته و عمل، وظیفه آن دو در طول تمام مبارزات شان بود. در کتاب "18 برومر لوئی بناپارت" در سال 1852 میلادی، هدف، ماسک زدایی از بناپارتیسم است. در کتاب "سرمایه"، سال 1868، هدف نقد جامعه بورژوایی و بررسی اقتصاد سیاسی است که در آن مفاهیم مرکزی اقتصاد بورژوایی مانند کار، کالا، زمین، سرمایه، بازار، پول، و قیمت، خلاف حقوق طبیعی مرسوم، مورد نقدی بنیادین قرار گرفتند. در زمان نشر کتاب "مانیفست کمونیسم"، از جمله وظایف مهم انقلابیون تقاضای آزادیهای دمکراتیک، و کوشش برای وحدت دولت و ملت، قید شده اند. انگلس در سال 1876 کتاب " انقلاب علم در نظر آقای دورینگ" را نوشت، و در سال 1880 کتاب "دیالکتیک ماتتریالیستی" را با عنوان " تحول سوسیالیسم از اتوپی به علم" را منتشر کرد که یکی از موفق ترین کتب ادبیات سوسیالیستی به شمار می آید.
آن طور که در کتاب "ایدئولوژی آلمانی" نوشته شده "برنامه فلسفی می تواند به شکل نقد علمی درآید." دلیل علاقه این دو متفکر به هومانیسم انقلابی نخست طوفان فرهنگی سیاسی انقلاب فرانسه در آلمان، و دوم نقش تحول دیالکتیک تاریخ از هگل بود. مارکس و انگلس کوشیدند نظریه هگل را در زمان و مکان مشخص اثبات نمایند. انگلس در کنار مارکس خالق کمونیسم علمی و یکی از کلاسیکهای مارکسیسم-لنینیسم است. وی خالق آثار متعددی مانند: خانوده مقدس، ایدئولوژی آلمانی، و کتب دیگر بود. هدف او مانند مارکس: وحدت کمونیسم علمی با جنبش کارگری است. کتاب "اصول کمونیسم" انگلس، مقدمه کتاب "مانیفست حزب کمونیست" گردید. جنگ دهقانی در آلمان، انقلاب و ضد انقلاب در آلمان، آنتی دورینگ یا انقلاب علمی آقای دورینگ، و تحول سوسیالیسم از اتوپی به علم، که خلاصه ای از مارکسیسم است، از جمله آثار انگلس هستند. آغاز و منبع خانواده، مالکیت خصوصی و دولت، فویرباخ و پایان فلسفه کلاسیک آلمان، دیالکتیک طبیعت، و چاپ جلد 2 و 3 کتاب سرمایه مارکس، از جمله دیگر آثار او می باشند.
مبارزه بورژوازی، غیر از کلیسا، فئودالیسم و اریستوکراتی، نخست علیه بخشی از خود بورژوازی بود. در طول تاریخ بشر، بورژوازی نقش مهم انقلابی داشت و نظامهای پدرسالاری، فئودالیسم، و رمانتیسم اشرافی را در راه منافع خود داغان نمود، سپس تقواهای نوستالژیک روحانیون، سرمستی عیاران و شوالیه ها، و حسرت های پایان بورژوازی را ، در آب سرد و در راه منافع خودمحورانه اش غرق کرد. بورژوازی به جای تصورات و آرزوهای سیاسی مذهبی، سودجویی و استثمار عریان را بیشرمانه جایگزین کرد. بورژواها در آغاز بخشی از دمکراتهای انقلابی بودند. آنها در طول کمتر از یک قرن حاکمیت طبقاتی خود بیش از تمام نسلهای پیش از خود، نیروهای تولید عظیمی خلق یا سازماندهی کردند. و زمانی که در غرب برای سگها نیز مالیات وضع کردند، روزنامه ای به طنز نوشت: حالا سگها را هم در ردیف انسان قرار داده اند.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید