گفتگویی برای جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱/ ۱۰ فوریه ۲۰۲۳، در دانشگاه جورج تاون ایالت واشنگتن آمریکا میان هشت چهره شناخته شده ضد جمهوری اسلامی ایرانی اعلام شده است. این گفتگو را، مانند گفتگوهای سیاسی دیگر که در طیف های گوناگون در داخل و خارج از کشور جریان دارند، باید به فال نیک گرفت و برای آن آرزوی موفقیت کرد.
البته عناصر موفقیت و شکست هر جمعی، در درون آن است. شرط تعیین کننده برای موفقیت گفتگوی جمع ۸ نفره، در آن است که واقع بینی را پیشه کند و بدور از بلند پروازی های خیالی و تمامیت خواهانه، حد خود را و حق دیگران را چه شخصیت ها و چه احزاب و سازمان های دارای گرایشات متفاوت به رسمیت بشناسد. همپذیری در پیش گیرد و گرایشات مردمان دیگر را نادیده نگیرد. بین خودی و دیگری که اختلاف هست، تنوع را بخواهد و نه تفرد را، با هم زیستن را بخواهد و نه حذف را. این چنین اندیشیدن و عمل کردن، امری بنیادی است. پذیرش تنوع میان ایرانیان، سرنوشت ساز است. بدون این اندیشه بنیادی، سخنورانه ترین سخنان، نیز جز شکست هیچ فرجامی نخواهند داشت. بی تردید مخالفینی، جمع ۸ نفره را، بی ارج و بی قدر کنند و ناکامی برایش بخواهند. اشتباه میکنند، حذفی برخورد میکنند و چشم بر واقعیات می بندند. این افراط و تحت تاثیر این آن قرار گرفتن، بیراهه است.
گفتگوهای سیاسی و اجتماعی، راه است
میان مردم ایران، مثل مردم کشورهای دیگر، اختلاف وجود دارد. اختلاف، با توپ و تشر و حذف مخالف نمی تواند رفع شود. حذف هم در دیکتاتوری سابق و هم در دیکتاتوری لاحق، حاکم بوده و از نتایج آن، سقوط اولی و در آستانه سقوط قرار گرفتن دومی است با هزینه های هنگفت تاریخی روی دوش ملت ایران. پس اختلافات را باید دید و برایشان راه حل پیدا کرد تا به اشتراکات برای زیست باهم رسید. آیا تا کنون برای حل و فصل اختلافات و رسیدن به اشتراکات و آشتی، راهی جز دیالوگ و مذاکره منصفانه پیدا شده است؟ گفتگوی های سیاسی و اجتماعی راه است. موضوع آن ها، در جریان راه پیدا می شود و نیازی نیست که در اینجا به آن پرداخته شود.
بنا بهمطالعات برخی جامعه شناسان و دانشگاهیان ایران، از نفوذ مراجع خانوادگی، مدنی، روشنفکری و دینی بر زندگی خصوصی و عمومی ایرانیان کاسته شده و کاسته می شود. در خانواده، از نقش آمریت پدر، در جامعه مدنی از نقش آمریت بازار، در دین از نقش آمریت روحانی و در اندیشه از آمریت فکر پرستشی یا تقدسی و ایدئولوژیک کاسته شده است و به جای تابعیت و پیروی از آن ها، با استقلال نسبتا بارز فرد و گروهبندی ها و "سمن"ها (سازمان های مردم نهاد) روبروئیم. فرد با اندیشه مستقل نمودار شده است. فردی با خود آگاهی و برابری طلبی با مراجع. رابطه بین افراد و مراجع سابق، دیگر بر مبنای آمریت، قرار ندارد. بنا به آگاهی و منطق مستقل هر یک، با همدیگر موافقت و یا مخالفت دارند. بنابراین گفتگو جا باز می کند برای یافتن اشتراک.
بر این زمینه است که جنبش زن، زندگی، آزادی برآمد کرده است. جنبش زن، زندگی، آزادی در این زمانه و هنگامه جدید، دارای مختصات بدیعی است. در نهضت ها و جنبش های یک و نیم قرنی اخیر ایران، روشنفکران و روحانیون (در نهضت مشروطیت)، احزاب و شخصیت های برخوردار از چهره و نفوذ ملی (در نهضت ملی شدن نفت) و شخصیت کاریسماتیک روحانی (در انقلاب بهمن ۱۳۵۷) نقش مرجع و رهبر را داشته اند. در جنبش زن، زندگی، آزادی، تئوری های ساخته و پرداخته و روشنفکران تئوری پرداز و چهره ها و احزاب و شخصیت های ملی و مراجع روحانی نقش و وزنی همگانی نداشته و تا کنون نیافته اند. خودآگاهی و خود بنیادی فرد مستقل در این جنبش و رهبری آن از هر چیزی برجسته تر است. پدیده ای که دارای جنبه های مثبت است برای آینده بلند مدت جامعه ما. اما، در تعیین سرنوشت جنبش زن، زندگی، آزادی توافق و تمرکز اجتناب ناپذیر است. راه این توافق و تمرکز جز از طریق گفتگوهای سیاسی و اجتماعی ناپیدا و ناممکن بنظر میرسد. می توان گمان برد که گفتمان و سازمان و شورا و رهبری مرکزی را برخی پیش بکشند. چنانچه چنین راهکارهایی، متکی بر گفتگوهای سیاسی و اجتماعی همگانی نباشند، بیهوده خواهند بود. به جایی نخواهند رسید. پس، باز هم بگوئیم که گفتگو راه است برای جنبش زن، زندگی، آزادی، همچنین!
گفتگوهای سیاسی و اجتماعی، شانس است
دموکراسی بهعنوان مبرمترین راه حل در جامعه ما مشروط به وفاق همگانی است هم در مبارزه برای آن و هم در زندگی در آن، وفاق در راه و در هدف فرا رو. دموکراسی، ظرفی است محل حضور همگان. همگانی با خواسته ها و با اختلافاتشان، تمامی گرایشات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ملیتی، جنسیتی. اکولوژیک. پایه وفاق همگانی برای دموکراسی، همپذیری است. همپذیری (یا ضد دیگری نبودن و حق دیگر و خود دیگری را محترم داشتن) پایه دموکراسی و برعکس، تفرد گرایی (یا ضد همه بودن جز خود و حق و خود دیگری را نشناختن) پایه دیکتاتوری است. بین خودی و دیگری همیشه اختلاف وجود دارد. تنها در صورتی تنوع گرایی و نه تفرد گرایی، با هم زیستن و نه حذف ممکن می شود که همپذیری بهعنوان فرهنگ سیاسی و پیش از هر جایی میان کنشگران خواستار ایرانی آباد و آزاد غالب شود. با این نگاه بود که در آغاز این نوشته این پرسش مطرح شد که آیا جمع 8 نفره و گرایشات دیگر از شخصیت ها و یا احزاب و سازمان ها در گفتگوهای سیاسی و اجتماعی میان خود، حد خود را و حق دیگران را می شناسد یا نه براه تفرد گرایی کشیده می شوند؟
برخی شواهد کلامی نشان می دهد که آینده ایران بعد از دینسالاری میتواند با چالش ها و حتی خطرات بزرگی روبرو شود. خطر دردها و رنجهایی افزون بر زخم های عمیق کنونی بر جسم و جان مردم کشور. ستیزه جویی مشاهده می شود از یک طرف در ضدیت با جمعی که واژه پردازی شده تحت عنوان "نسل ۵۷"، درضدیت با ملیت هایی که نامیده شده اند "تجزیه طلبان"، در ضدیت با احزاب و سازمان ها قدیمی کشور و با چپ ها که مشعل مبارزه را در سیاهترین ایام زنده نگهداشتهاند، در ضدیت با بریدگان از جمهوری اسلامی با رویکرد به تغییر بنیادی رژیم موجود و از طرف دیگر ستیزه جویی می شود تحت عنوان "نه شاه، نه رهبر". تفرد گرایی، و نشناختن اجزایی از ملت ایران، خصوصیات هر دو سوی این شکاف است. ستیزه جویی اکنون منحصر به خشونت کلامی است و نه فیزیکی، که روز بروز تیزتر و دشمنانه تر می شود. بدون کنترل این روند و مهار این دشمنی، بدون گذر از برخورد های غیر خردمندانه، می توان با عمق یافتن این شکاف میان ایرانیان روبرو شد. خشمی نهفته علیه جمهوری اسلامی بخصوص خشم جوانان از برباد رفتن زندگی مردم و از تباهی کشور باید در نظر گرفته شود. خشونت کلامی و شکاف دشمنانه در شرایطی می توانند به تنش و تشنج بیرحمانه و خشونت فیزیکی درونی تبدیل شوند. آیا برای همپذیری مردمان، ایرانیان می توانند از راهی با کمترین هزینه ممکن گذر کنند یا بابت آن باید فاجعه ای را تحمل و خشونت های داخلی غیر منتظره را بها بپردازند؟
اگر همپذیری با گفتگو حاصل شود، بی تردید گفتگوهای سیاسی و اجتماعی یک شانس است.
پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱ - ۹ فوريه ۲۰۲۳
افزودن دیدگاه جدید